littlepansy.persianblog.ir

m0naj0on.persianblog.ir

به نظر شما جز ذهن های بیمار، چه کسی ممکن است با دیدن این مجسمه تحریک شود؟؟؟؟ - firstsilence

http://m0naj0on.persianblog.ir/post/53

به نظر شما جز ذهن های بیمار، چه کسی ممکن است با دیدن این مجسمه تحریک شود؟ یکی از جالب ترین قسمت های موزه هنرهای معاصر، مجسمه ای است که در اوایل انقلاب در کنار درب ورودی موزه نصب شده بود. داستان مجسمه زن و مرد کشاورز اثر داریوش صنیع زاده را تمام ایرانیان باید بشنوند و به خاطر سپرده و برای آیندگان تعریف نمایند تا عبرت آنها باشد. مدتی بعد برزنت را برداشتند و با برزنت روی سر زن کشاورز را که برهنه (! ناچار تصمیم گرفته شد تا آن را از جلوی وزارت کشاورزی برداشته و به جلو موزه هنرهای معاصر منتقل کنند. این کار...

m0naj0on.persianblog.ir

تغییر مسیر زندگی - firstsilence

http://m0naj0on.persianblog.ir/post/52

معتقدم تو زندگی هر کسی موقعیت هایی پیش میاد که می تونه کل مسیر زندگی رو عوض کنه ،فقط باید حواست باشه که گوش کردن رو یاد بگیری ، فرصت ها گاهی با صدای بسیار آهسته در می زنند. می گوید در اون سال ها سرباز بگیری بود و من رو بردند به سرباز خونه ای در مشهد…. هنوز ۴۵ روز نگذشته بود، که دلم برای خانواده ام تنگ شد. اما مرخصی ندادن ،منم بدون مرخصی و پای پیاده، از مشهد تا طرقبه ( ۱۸ کیلومتر ) دویدم و بعد از دیدن خانواده، دوباره از طرقبه تا مشهد را دویدم و رفتم پادگان …. گفتم دویدم قربان …. گفت فضولی موقوف ! با اتوبو...

m0naj0on.persianblog.ir

به بهانه دوم مرداد سالروز وفات استاد گرانقدر ادبیات ایران زمین-شاملو - firstsilence

http://m0naj0on.persianblog.ir/post/61

به بهانه دوم مرداد سالروز وفات استاد گرانقدر ادبیات ایران زمین-شاملو. من فکر می کنم. هرگز نبوده قلب من. در بدترین دقایق این شام مرگزای. چندین هزار چشمه خورشید. می جوشد از یقین. در هر کنار و گوشه این شوره زار یاس. چندین هزار جنگل شاداب. می روید از زمین. آه ای یقین گمشده، ای ماهی گریز. در برکه های اینه لغزیده تو به تو! من آبگیر صافیم، اینک! از برکه های اینه راهی به من بجو! من فکر می کنم. این سان بزرگ و شاد:. به آبشار اشک سرخگون. خورشید بی غروب سرودی کشد نفس. به تپش قلب من. بیدار باش قافله ئی می زند جرس.

m0naj0on.persianblog.ir

دوباره برگشتم - firstsilence

http://m0naj0on.persianblog.ir/post/49

من دوباره برگشتم پرهام عزیزم. تشکر ویژه لازمه از مدیریت پرشین بلاگ که بلاگ های بلاگرهای خواب آلوده رو مسدود نمیکنن که اگه این بود این دفترو دستک مدت ها بود که پلمپ شده بود! تو این مدتم زندگی مثه قبل ،سریع تر از قبل البته، گذشته و اتفاق خیلی خاصی نیفتاده. امروز با اصرار پرهام و البته پدرام عزیز اینجام. یه چند تا پست باید بذارم واسه چند سال آینده ام. پروفایل مدیر : مونا. عجب صبری خدا دارد! به بهانه دوم مرداد سالروز وفات استاد گرانقدر ادبیات ایران زمین-شاملو. زنی را میشناسم من. روزگاری که سپری می شود.

m0naj0on.persianblog.ir

firstsilence

http://m0naj0on.persianblog.ir/post/48

هر روز صبح در آفریقا آهویی از خواب بیدار می شود. که می داند باید از شیر تندتر بدود و گرنه طعمه او خواهد بود ،. و شیری که می داند باید از آهو تندتر بدود. و گرنه از گرسنگی خواهد مرد. مهم نیست شیر باشی یا آهو،. مهم این است که با طلوع آفتاب با تمام توان شروع به دویدن کنی. ساعت ۸:٢٦ ‎ب.ظ روز سه‌شنبه ۱٩ خرداد ۱۳۸۸. پروفایل مدیر : مونا. عجب صبری خدا دارد! به بهانه دوم مرداد سالروز وفات استاد گرانقدر ادبیات ایران زمین-شاملو. زنی را میشناسم من. دلم واست تنگ شده بود وبلاگ جونم. روزگاری که سپری می شود.

m0naj0on.persianblog.ir

اینجا مشهد است - firstsilence

http://m0naj0on.persianblog.ir/post/54

محمد رضا حسینی مود. این جا مشهد است. به هر طرف که روکنی. عقربه نگاهت،به سمت حرم می چرخد. آن جا بهشت را می نوشی. هر چه شیخ است ،اطراف حرم است:. شیخ طوسی ، شیخ طبرسی ، شیخ بهایی. در زیرگذر حرم، با اشتباهی کوچک. به جای امام رضا، نواب روبرویت سبز می شود. نواب تورا به میدان عدالت می برد. همان میدان اعدام سابق-. با معلم پس ازدانش آموز و دانشجو به زندان می رسی. زندان سر میدان تربیت است. فرهنگ نرسیده به تربیت، بن بست می شود. آموزش و پرورش ، در حاشیه فرهنگ است. دانشجو درست روبروی هفت تیر است. و به بعثت ختم می شود.

m0naj0on.persianblog.ir

آرزو - firstsilence

http://m0naj0on.persianblog.ir/post/62

همه درصف ایستاده بودند و به نوبت آرزوهایشان را می گفتند. بعضی ها آرزوهای خیلی بزرگی داشتند و بعضی ها هم آرزوهای بسیار کوچک و پست! نوبت به او رسید ، از او پرسیدند: چه آرزویی داری؟ گفت : می خواهم همیشه به دیگران یاد بدهم ، بی آنکه مدعی دانستن و دانایی باشم. گفتند : چشمانت را ببند و چشمانش را بست. وقتی چشمانش را باز کرد، دید به شکل درختی در یک جنگل بزرگ در آمده است! با خود اندیشید: حتما اشتباهی رخ داده، من که این را نخواسته بودم؟ سالها گذشت. روزی داغی اره را بر روی کمر خود حس کرد! با فریادی غمبار سقوط کرد.

m0naj0on.persianblog.ir

firstsilence

http://m0naj0on.persianblog.ir/post/46

این مطلب رو امروز خوندم و خیلی حال کردم ، دلم نیومد اینجا نذارم. چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند. اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند وعلت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند. استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها روز بعد امتحان بدهند. پروفایل مدیر : مونا.

m0naj0on.persianblog.ir

دوستی - firstsilence

http://m0naj0on.persianblog.ir/post/59

دل من دیر زمانی است که می پندارد :. Laquo; دوستی » نیز گلی است. مثل نیلوفر و ناز ،. ساقه ترد ظریفی دارد . بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد. جان این ساقه نازک را. در زمینی که ضمیر من و توست ،. از نخستین دیدار ،. هر سخن ، هر رفتار ،. دانه هایی است که می افشانیم . برگ و باری است که می رویانیم. آب و خورشید و نسیمش « مهر » است. گر بدانگونه که بایست به بار آید ،. زندگی را به دل‌انگیزترین چهره بیاراید . آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف ،. که تمنای وجودت همه او باشد و بس . زندگی ، گرمی دل های به هم پیوسته ست.

m0naj0on.persianblog.ir

رویاهای شکسته - firstsilence

http://m0naj0on.persianblog.ir/post/47

همانگونه که بچه ها با چشم های گریان ، اسباب بازی های شکسته خود را برای تعمیر و بازسازی نزد ما می آورند،. من نیز رویاهای شکسته ام را پیش خدا بردم،. چرا که او دوست من بود. اما به جای این که او را با صلح و آرامش تنها گذارم ،. تا کارش را انجام دهد،. در اطراف او پرسه زدم و کوشیدم با راه و روش خودم او را کمک کنم. سرانجام کوشیدم آنها را پس بگیرم و گریان گفتم :. چگونه می توانی تا این حد آهسته پیش بروی؟ او گفت: "فرزندم ، چکار می توانم بکنم ، تو هرگز اجازه نمی دهی که کارها در مسیر خیر و صلاح تو پیش برود".