LOVING-WHISPER.BLOGFA.COM

navdanealmas.blogfa.com

ناودانی پر از الماس - بی مهر...

http://www.navdanealmas.blogfa.com/post/161

ناودانی پر از الماس. ماه بی مهر من. رو به اتمام می روی؟ نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ مهر۱۳۹۲ساعت 12:2 توسط گالیا. دارد باران میبارد، اطراف چادر را با سرنیزههای آبائیمان گود كنیم. امشب مروارید از آسمان خواهد بارید، باید منتظر تگرگ باشیم، تگرگ زیبا، تگرگی كه گردنبند پاره فرشتگان است تگرگی كه ناودان ما را پر از دانههای الماس میكند. با قلم خود می نویسم و اگر از نوشته های دیگران استفاده کنم، حتما ذکر می کنم. پس. وبلاگ هایی که می نویسم. نگاره های من (وبلاگ قبلی). افسون سخن (وبلاگ گروهی). Poems and Pics (وبلاگ گروهی).

navdanealmas.blogfa.com

ناودانی پر از الماس - پراکنده

http://www.navdanealmas.blogfa.com/tag/پراکنده

ناودانی پر از الماس. اینجا خیلی غریب و تنهاست! صدای خنده اش بلند شده. علاوه بر صاحبش که شاعرانه اس، خود لپ تاپ هم اینگونه اس. نگاهی می اندازم ببینم موضوع چیست؟ رفته است در بخش آهنگها، که به دلیل خالی بودن این فولدر نوشته:. اینجا خیلی غریب و تنهاست! البته این روزها نوشته:. نوشته شده در جمعه ۲۴ خرداد۱۳۹۲ساعت 22:29 توسط گالیا. 1) دلم به شدت کوه می خواد، مخصوصا همین فردا. جمعه باشه، قرار کلکچال هم باشه، اردیبهشت هم باشه. اووه چه شود! ولی به خاطر فشرده سازی این ترم به میمنت انتخابات نتونی بری! دارد باران میبا...

navdanealmas.blogfa.com

ناودانی پر از الماس - اینگونه بود که من شدم ژوکر بعدی

http://www.navdanealmas.blogfa.com/post/153

ناودانی پر از الماس. اینگونه بود که من شدم ژوکر بعدی. تا حالا شنیدین یه کتاب خودش، خواننده اش رو انتخاب کنه؟ به طور ناگهانی یه جایی توی خیابون ولیعصر جایی که اصلا انتظاری نداری یه چهره آشنا ببینی، هم آزمایشگاهیت رو ببینی! می فهمی داشته یه رمان می خونده ساعت 6:30 تمام کرده. از خونه میزنه بیرون، کتاب رو میخره تا به یه نفر هدیه کنه، به هر کی زنگ زده یافت نشده. که ناگهانی هم رو دیدیم. ساعت 7:45 میرسه به دست من. اینگونه بود که من شدم ژوکر بعدی. گفت کتاب خودش تو رو انتخاب کرده. وبلاگ هایی که می نویسم.

shakhsesevom.blogfa.com

اُرچینه

http://www.shakhsesevom.blogfa.com/9001.aspx

پلکانی رو به خورشید. چی شده اون همه احساس؟ بعد از یک کشاکش سخت برای سوار شدن به مترو،. خسته و کوفته روی صندلی مترو نشستم. چند ایستگاه بعد،خانمی بچه بغل سوارشد،از چهره اش مشخص بود خیلی خسته ست(فکر کردم بلند شم جامو بهش بدم ولی خودمم خیلی خسته بودم پس ازجام تکون هم نخوردم). مایوسانه نگاهی به دور و اطرافش کرد و به پسر کوچولوش گفت:عزیزم میری بغل خاله؟ بعد با حرکتی سریع بچه رو گذاشت توی بغل من! وقتی داشتن شانسو تقسیم می کردن،من داشتم بند کفشامو می بستم). خانم اجازه بدین من بلند شم شما بشنید! صدا می آید امشب.

shakhsesevom.blogfa.com

اُرچینه

http://www.shakhsesevom.blogfa.com/9012.aspx

پلکانی رو به خورشید. کلا سه نفر سر کلاس بودیم و منتظر استاد! نفر اول،گوشه کلاس،تکیه داده بود به دیوار و بدجوری توی فکر بود! اون یکی ردیف جلو روی یه صندلی نشسته بود و کتابی رو که جلوش بود،مطالعه می کرد. نفر سوم که من باشم،معلومه داشتم چیکار میکردم! داشتم اون دوتا رو نگاه می کردم:). استاد اومده سرکلاس،میگه:اااا تو چرا اون گوشه وایسادی؟ اون یکی به جاش جواب میده: استاد هرکی فیزیک بخونه،آخرش گوشه گیر میشه. حرف نمیزنه،نمیزنه،.وقتیم حرف میزنه باید طلا گرفت،زد به دیوار! Design By : Mihantheme. صدا می آید امشب.

shakhsesevom.blogfa.com

اُرچینه

http://www.shakhsesevom.blogfa.com/8911.aspx

پلکانی رو به خورشید. هنوز نیومده دانشگاه، دسته گل آب دادنش شروع شد! وسایلشو داده به من تا مثلا بره نماز بخونه و برگرده،پنج.ده.پانزده.بیست دقیقه.نیومدکه نیومد،وسایلشو برداشتم رفتم دنبالش، ببینم کجاست! از طرف دیگه اونم اومده بود و دیده که من نیستم، شروع کرده بوده دنبال من گشتن(از اونجایی که موبایلش هم پیش من بود هیچ وسیله ارتباطی برای تماس وجود نداشت)فکر میکنه شاید من رفته باشم سر کلاس، میره از روی برد شماره کلاسو نگاه میکنه میره دم در کلاس. مگه اینجا کلاس جامد1 نیست؟ 5دقیقه به3(کلاس ما ساعت3:10شروع میشه).

shakhsesevom.blogfa.com

اُرچینه -

http://www.shakhsesevom.blogfa.com/post-64.aspx

پلکانی رو به خورشید. 24 دی ماه،12:30 ظهر،مکان: اتاق استاد. استاد، با موضوع پایان نامه چیکار کنیم؟ تا آخر دی بیشتر وقت نداریمااا! 30 دی کی میشه؟ اوووووووووووووووووه. هنوز یه عالمه وقت داریم که. نگران نباشید. 30 دی ماه،9:30 صبح، مکان: اتاق استاد. اااا سلام. چه سحرخیزید شما! می دونستید تا پایان وقت اداری، زمان داریم؟ یا خدا. . همان روز، پایان وقت اداری. پن: یعنی استاد از این پاراسمپاتیک تر. نوشته شده در یکشنبه یکم بهمن 1391ساعت 21:10 توسط ریرا. Design By : Mihantheme. صدا می آید امشب. از پشت کاچ که بند آب.

shakhsesevom.blogfa.com

اُرچینه

http://www.shakhsesevom.blogfa.com/9110.aspx

پلکانی رو به خورشید. دوم : بازگشت شکوهمندانه خود رو بعد از 8ماه دوری از وبلاگ تبریک و تهنیت عرض می کنم و امیدوارم که این حضور همینطوری پابرجا بماند(خودم خودم رو تحویل نگیرم کی بگیره خوب؟ سوم : احساس نمی کردم که حتی دوباره بخوام شروع به نوشت کنم اما وقتی دیروز وبلاگمو باز کردم، دلم برای تمام دوستان، خاطراتی که توی این وبلاگ ثبت شدن و خیلی چیزای دیگه تنگ شده. پ ن: برگشتم تا دوباره خاطراتمو ثبت کنم، شاید اینجوری هیچ وقت فراموششون نکنم. نوشته شده در جمعه بیست و دوم دی 1391ساعت 21:10 توسط ریرا. صدا می آید امشب.

shakhsesevom.blogfa.com

اُرچینه

http://www.shakhsesevom.blogfa.com/9002.aspx

پلکانی رو به خورشید. هزار کاکلی شاد در چشمان توست! هزار قناری خاموش در گلوی من! عشق را ای کاش زبان سخن بود! آن که می گوید دوستت می دارم،دل اندوهگین شبی است که مهتابش را می جوید! ای کاش عشق را زبان سخن بود! هزار آفتاب خندان در خرام توست! هزار ستاره گریان در تمنای من! عشق را ای کاش زبان سخن بود! نوشته شده در پنجشنبه بیست و نهم اردیبهشت 1390ساعت 23:17 توسط ریرا. از غصه هاش می گفت! از این که در عرض 6ماه،دوتا از عزیزترین اطرفیانشو از دست داده! از این که مامانش یه شبه،20 سال پیرتر شده! از این که پشیمونه! هرچی ...

navdanealmas.blogfa.com

ناودانی پر از الماس - این «وَ» ها خیلی حرفـ َـند!

http://www.navdanealmas.blogfa.com/post/151

ناودانی پر از الماس. این و ها خیلی حرف ند! دلم می خواست خیلی راحت با یه ذهنی خالی تر از این همه مشغله ی ذهنی، اینجا راحت مانور می دادم. دلم می خواست می تونستم راجع به همه چی می نوشتم. از لحظه ای که خسته و کوفته با یه ذهن درگیر، مقاله ها رو مرور می کنی و یه لحظه چشمت به رابطه ی بین دو پروتئین در مسیر سیگنالینگ (هر چند هم بی ارزش) بیفته و برای یه آن نفست بگیره! یا اینکه راجع به اون لحظه ی که چند روز بعدش استاد از تو تعریف کنه و درست به یه روز نرسیده، مسخره ات کنه. (انتظارش رو داشتم! این خیلی حرف هست! دلم م...