MAHSA1367ZAN.PERSIANBLOG.IR

mahsa1367dastan.persianblog.ir

من می توانم....... - داستان های تلخ وشیرین

http://mahsa1367dastan.persianblog.ir/post/5

داستان های تلخ وشیرین. داستان هایی کوتاهی که این جا براتون می زارم داستان هایی هست که خودم نوشتم.من هدفم از نوشتن این داستان ها بیان حرف های ناگفته از زندگی امروز دیروز وفردا هست که کم به اون ها پرداخته شده. به هیچ وجه منظورم این نیست که خانم ها فرشته هستن وآقایون شیطان.بیاید یکم از بالا به قضیه نگاه کنیم. البته داستان های شیرین هم زیاده. جانم به جانش وابسته بود.نفس می کشیدم چون او نفس می کشد.خدا را شکر می کردم چون او را خلق کرده بود. همه دنیای من بود.از همه دنیای می گذشتم تا به او برسم. تعجب کرده بود&#4...

mahsa1367dastan.persianblog.ir

نامه به خدا از طرف یکی از مخلوقاتش - داستان های تلخ وشیرین

http://mahsa1367dastan.persianblog.ir/post/7

داستان های تلخ وشیرین. داستان هایی کوتاهی که این جا براتون می زارم داستان هایی هست که خودم نوشتم.من هدفم از نوشتن این داستان ها بیان حرف های ناگفته از زندگی امروز دیروز وفردا هست که کم به اون ها پرداخته شده. به هیچ وجه منظورم این نیست که خانم ها فرشته هستن وآقایون شیطان.بیاید یکم از بالا به قضیه نگاه کنیم. البته داستان های شیرین هم زیاده. نامه به خدا از طرف یکی از مخلوقاتش. خدایا …….خدایا …….می شه من پسر باشم. دوست دارم یه روز از این کابوس بلند بشم وببینم پسرم. ببینم که دیگه تحقیر نمی شم. چهار شبه به این...

mahsa1367dastan.persianblog.ir

حقارت زندگی - داستان های تلخ وشیرین

http://mahsa1367dastan.persianblog.ir/tag/حقارت_زندگی

داستان های تلخ وشیرین. داستان هایی کوتاهی که این جا براتون می زارم داستان هایی هست که خودم نوشتم.من هدفم از نوشتن این داستان ها بیان حرف های ناگفته از زندگی امروز دیروز وفردا هست که کم به اون ها پرداخته شده. به هیچ وجه منظورم این نیست که خانم ها فرشته هستن وآقایون شیطان.بیاید یکم از بالا به قضیه نگاه کنیم. البته داستان های شیرین هم زیاده. به گذشته رفت به وقتی که در خانه پدری بود ……نمی دانست………واقعا نمی دانست چرا این قدر مایه ننگ خانواده است. پدر او را به اولین خواستگار تقدیم کرد. یک هفته بود که از حقارت ...

mahsa1367dastan.persianblog.ir

داستان های تلخ وشیرین

http://mahsa1367dastan.persianblog.ir/1392/6

داستان های تلخ وشیرین. داستان هایی کوتاهی که این جا براتون می زارم داستان هایی هست که خودم نوشتم.من هدفم از نوشتن این داستان ها بیان حرف های ناگفته از زندگی امروز دیروز وفردا هست که کم به اون ها پرداخته شده. به هیچ وجه منظورم این نیست که خانم ها فرشته هستن وآقایون شیطان.بیاید یکم از بالا به قضیه نگاه کنیم. البته داستان های شیرین هم زیاده. برای کسی که دوستش دارم وبه نبودنش دلخوشم. این نوشته بیشتر از یه داستان کوتاه یک نامه سرگشاده س.امیدوارم دوسش داشته باشید. تو برایم مهمی…پس به حرف هایم گوش کن. همان طور ...

mahsa1367dastan.persianblog.ir

برای کسی که دوستش دارم وبه نبودنش دلخوشم - داستان های تلخ وشیرین

http://mahsa1367dastan.persianblog.ir/post/4

داستان های تلخ وشیرین. داستان هایی کوتاهی که این جا براتون می زارم داستان هایی هست که خودم نوشتم.من هدفم از نوشتن این داستان ها بیان حرف های ناگفته از زندگی امروز دیروز وفردا هست که کم به اون ها پرداخته شده. به هیچ وجه منظورم این نیست که خانم ها فرشته هستن وآقایون شیطان.بیاید یکم از بالا به قضیه نگاه کنیم. البته داستان های شیرین هم زیاده. برای کسی که دوستش دارم وبه نبودنش دلخوشم. این نوشته بیشتر از یه داستان کوتاه یک نامه سرگشاده س.امیدوارم دوسش داشته باشید. تو برایم مهمی…پس به حرف هایم گوش کن. همان طور ...

mahsa1367dastan.persianblog.ir

دوستش دارم - داستان های تلخ وشیرین

http://mahsa1367dastan.persianblog.ir/tag/دوستش_دارم

داستان های تلخ وشیرین. داستان هایی کوتاهی که این جا براتون می زارم داستان هایی هست که خودم نوشتم.من هدفم از نوشتن این داستان ها بیان حرف های ناگفته از زندگی امروز دیروز وفردا هست که کم به اون ها پرداخته شده. به هیچ وجه منظورم این نیست که خانم ها فرشته هستن وآقایون شیطان.بیاید یکم از بالا به قضیه نگاه کنیم. البته داستان های شیرین هم زیاده. نامه به خدا از طرف یکی از مخلوقاتش. خدایا …….خدایا …….می شه من پسر باشم. دوست دارم یه روز از این کابوس بلند بشم وببینم پسرم. ببینم که دیگه تحقیر نمی شم. چهار شبه به این...

mahsa1367dastan.persianblog.ir

داستان عاشقانه - داستان های تلخ وشیرین

http://mahsa1367dastan.persianblog.ir/tag/داستان_عاشقانه

داستان های تلخ وشیرین. داستان هایی کوتاهی که این جا براتون می زارم داستان هایی هست که خودم نوشتم.من هدفم از نوشتن این داستان ها بیان حرف های ناگفته از زندگی امروز دیروز وفردا هست که کم به اون ها پرداخته شده. به هیچ وجه منظورم این نیست که خانم ها فرشته هستن وآقایون شیطان.بیاید یکم از بالا به قضیه نگاه کنیم. البته داستان های شیرین هم زیاده. راه می رم و دستمو به شکمم می کشم. اروم باش کوچولوی من….عجله نکن برای آغاز راه….آروم باش عزیزم. به یاد می آورم.اشک هایم را پاک می کنم وبه گذشته می روم. پدر عصبانی شد وگفت.

mahsa1367dastan.persianblog.ir

همه قلبت مال من - داستان های تلخ وشیرین

http://mahsa1367dastan.persianblog.ir/post/3

داستان های تلخ وشیرین. داستان هایی کوتاهی که این جا براتون می زارم داستان هایی هست که خودم نوشتم.من هدفم از نوشتن این داستان ها بیان حرف های ناگفته از زندگی امروز دیروز وفردا هست که کم به اون ها پرداخته شده. به هیچ وجه منظورم این نیست که خانم ها فرشته هستن وآقایون شیطان.بیاید یکم از بالا به قضیه نگاه کنیم. البته داستان های شیرین هم زیاده. همه قلبت مال من. همه فامیل از بزرگ وکوچک به تک فرزند عمه احترام می گذاشتند.ولی من از او بدم می آمد اصلا در کنارش نمی شد شیطنت کرد.فکر کنم اگر قرار بود ازدواج کن...در حا...

mahsa1367dastan.persianblog.ir

نامرد - داستان های تلخ وشیرین

http://mahsa1367dastan.persianblog.ir/tag/نامرد

داستان های تلخ وشیرین. داستان هایی کوتاهی که این جا براتون می زارم داستان هایی هست که خودم نوشتم.من هدفم از نوشتن این داستان ها بیان حرف های ناگفته از زندگی امروز دیروز وفردا هست که کم به اون ها پرداخته شده. به هیچ وجه منظورم این نیست که خانم ها فرشته هستن وآقایون شیطان.بیاید یکم از بالا به قضیه نگاه کنیم. البته داستان های شیرین هم زیاده. راه می رم و دستمو به شکمم می کشم. اروم باش کوچولوی من….عجله نکن برای آغاز راه….آروم باش عزیزم. به یاد می آورم.اشک هایم را پاک می کنم وبه گذشته می روم. پدر عصبانی شد وگفت.

mahsa1367dastan.persianblog.ir

داستان های تلخ وشیرین

http://mahsa1367dastan.persianblog.ir/1392/7

داستان های تلخ وشیرین. داستان هایی کوتاهی که این جا براتون می زارم داستان هایی هست که خودم نوشتم.من هدفم از نوشتن این داستان ها بیان حرف های ناگفته از زندگی امروز دیروز وفردا هست که کم به اون ها پرداخته شده. به هیچ وجه منظورم این نیست که خانم ها فرشته هستن وآقایون شیطان.بیاید یکم از بالا به قضیه نگاه کنیم. البته داستان های شیرین هم زیاده. راه می رم و دستمو به شکمم می کشم. اروم باش کوچولوی من….عجله نکن برای آغاز راه….آروم باش عزیزم. به یاد می آورم.اشک هایم را پاک می کنم وبه گذشته می روم. پدر عصبانی شد وگفت.