abr22.blogfa.com
فصل سرد
http://www.abr22.blogfa.com/8707.aspx
نمی دونم چرا اینقدر روزهای پاییز سریع وتند وتیزدارن از هم سبقت می گیرن هنوز هیچی نشده یه ماه ازش گذشته و من کماکان دارم درجا می زنم نمی دونم چرااینقدر کند پیش میرم یه چیزی حدود سه ماه و اندی بیشتر نمونده به کنکور ومن احساس میکنم خیلی از قافله عقبم اگه این وضع هم ادامه پیدا کنه دیگه واویلا.اخه یکی نیس بگه نونت کم بود ابت کم بود ارشدت این وسط واسه چیه؟ کم اخه مصیبت دارم باید حرص اینو هم بخورم! دلم می خواست باهاش حرف بزنم اما ای کاش می تونست بشنوه. که تو بامن باشی. تو به من گفتی. پاسخی سخت و درشت. با دوست د...
abr22.blogfa.com
فصل سرد -
http://www.abr22.blogfa.com/post-71.aspx
یه هفته از اپ قبلیم می گذره جا داره از همه عزیزایی که واسم نظر گذاشتن تشکرکنم و یه معذرتخواهی به خاطر اینکه نتونستم بهتون سر بزنم به خدا حجم درسا خیلی زیاد شده واصلا نمی رسم که بیام نت . اما بهتون بگم ازماجرای شرم الشیخ! یه دوست خوب دارم که از سه چهار سالگی تا الان با همیم وتا حالا هیچ نگفته ای از زندگیامون واسه هم نداریم این مدت که دانشجو بودیم خیلی از هم دور بودیم تا اینکه امسال اومدیم خونه و به قول بزرگترها(قراره کم لطفی نکنم به بزرگترها! باز به تور هم خوردیم! و واسه عملیات مافیایی میریم خونه اونا!
blognevis.wordpress.com
بگو زنده باد زندگی | حرفهاي پشت پرده
https://blognevis.wordpress.com/2008/12/03/victories
اي که در کوچه معشوقه ما مي گذري. عید و امسال عیدی ندارم … →. بگو زنده باد زندگی. دسامبر 3, 2008. امروز را خیلی خوب شروع کردم. خیلی وقت بود صبحها با تنبلی بیدار میشدم و نماز را با هزار تا غر زدن میخوندم و خب کل طول روز حالم خراب بود! طبق معمول صبح بعد از اینکه ساعت 5 بیدار شدم تصمیم گرفتم یک امروز شاد باشم و بیخیال هرچی کار و زندگی ، آدمهای دور برم باشم! یک دعایی هست که هروقت گوش میدم ، آرومم میکنه ، دعایی که حضرت علی هر روز صبح می خوانده. دعای صباح. وقتی با این مضمون. پن : با اجازه از ویدا. چون : در سختی...
blognevis.wordpress.com
خاطره ها در هفته ای که گذشت… | حرفهاي پشت پرده
https://blognevis.wordpress.com/2008/11/26/memor
چگونه بدون زور ، زور بگوییم! اي که در کوچه معشوقه ما مي گذري. →. خاطره ها در هفته ای که گذشت…. نوامبر 26, 2008. هفته ای که گذشت. واقعا هفته وحشتناکی بود. به این دلیل که تو شرکت به شدت تنها شدم! و الان کسی نیست که وقتی خسته هستم دو کلمه باهاش حرف بزنم! میز روبرو خالی شده ، و این خالی بودن به شدت داره عذابم میده.خب 2سالی به کسی که اون پشت بود عادت کرده بودم! میز پایینم خالی شد و یکی دیگه هم از اینجا رفت. اما خب قسمت خوب این هفته دیروز بود که رفتم تبریز. خیلی خوب بود.اینقدر که نمیتونم توصیف کنم! به آن را نش...
blognevis.wordpress.com
چگونه بدون زور ، زور بگوییم !؟ | حرفهاي پشت پرده
https://blognevis.wordpress.com/2008/11/26/powe
خاطره ها در هفته ای که گذشت… →. چگونه بدون زور ، زور بگوییم! نوامبر 26, 2008. میتینگهای پی در پی. بودند در کنار میز یکی از. آنها نگاه میکرد، چرچیل خطاب به همرهانش گفت چطوری. تند به این سگ داد؟ روزولت گفت من بلدم و مقداری. به طرف سگ رفت. گرفته و شروع به نوچ نوچ کرد، سگ گوشت را بو کرد و شروع. کرد تا اینکه به خردل رسید، خردل دهان سگ را سوزاند. بعد نوبت به استالین رسید. استالین گفت هیچ کاری با زبون خوش. و مقداری از خردل را با انگشتهایش گرفته و به طرف سگ بیچاره. یک دستش گردن سگ را محکم گرفته و با دست. شما در ...
egez.wordpress.com
از يوسف پيامبر | چشم شيدا
https://egez.wordpress.com/2008/09/27/از-يوسف-پيامبر
سپتامبر 27, 2008 در 6:17 ب.ظ. نوشته شده در نقد. داستان يوسف پيامبر رو تا حالا شونصد بار تو كتابها خونديم يا كسي برامون تعريف كرده ،اما همه داستاني كه شنيديم يا خونديم اين بوده كه براداران يوسف يوسف را به چاه مي اندازند ، بعدش داستان زليخا پيش مياد و به زندان افتادن يوسف و خواب و تعبير خواب و قحطي و همين! اما تو اين سريال يوسف پيامبر كه جمعه شب ها از شبكه يك پخش ميشه به يه سري جزئيات اشاره شده كه اين سريال رو جذاب كرده و تونسته طرفدارن زيادي رو پيدا كنه ، مثلا اينكه درباريون با معبد آمون(؟ ۱ دیدگاه ».
maryaha.persianblog.ir
نوشتن برای دل
http://maryaha.persianblog.ir/1388/6
ليست وبلاگ هاي فارسي. واقعا از بابت این گرد و غباری که تو وبلاگم نشسته شرمنده ام. پيام هاي ديگران . 1634;۸ شهریور ۱۳۸۸ - مريم.
egez.wordpress.com
لذت | چشم شيدا
https://egez.wordpress.com/2009/01/04/لذت
ژانویه 4, 2009 در 7:34 ب.ظ. نوشته شده در ميني مال. از اينكه در مورد من اشتباه فكر مي كنيد لذت مي برم! نوشتن دیدگاه ». Feed for comments on this post. پاسخی بگذارید لغو پاسخ. دیدگاهتان را اینجا وارد نمایید. در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی شمایلها کلیک نمایید:. نشانی هرگز عمومی نمیشود). شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. ( بیرون رفتن. شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. ( بیرون رفتن. درحال اتصال به %s. مشترك خوراك وبلاگ شويد. پا برهنه بر خط.
egez.wordpress.com
موبايل | چشم شيدا
https://egez.wordpress.com/2008/12/25/موبايل
دسامبر 25, 2008 در 6:28 ب.ظ. نوشته شده در خاطرات. امشب وقتي داشتم با تاكسي برمي گشتم خونه، در عرض يك دقيقه، همه موبايل ها شروع كرد به زنگ زدن، راننده رو هم حساب كنيم 6 نفر تو تاكسي بودن كه يه لحظه هر پنج تاشون داشتن با موبايل حرف مي زدن! يكي به منم زنگ بزنه! عقده شدم، از دست ميرما! 3 دیدگاه ». Feed for comments on this post. Comment by عمو هوشنگ. 8212; دسامبر 25, 2008 #. یکی زنگ بزنه که فکر میکنه وسط دعوایی! 8212; دسامبر 26, 2008 #. خودم بهت از امشب میس می زنم غصه خوردی؟ 8212; دسامبر 27, 2008 #.