majazbe.persianblog.ir

noghtesarekhatonline.blogfa.com

ذهن زیبا - جاهای دور

http://www.noghtesarekhatonline.blogfa.com/post/5

مرجع راهنمای وبلاگ نویسان. اینجا ادبیات حکم می راند و بس! جهت اطلاع از تنظیمات و ویرایش این قالب اینجا را کلیک کنید. تاريخ : یکشنبه ۱۳۸۸/۰۲/۰۶. روسری ها روی هم افتادهاند. یکی یکی روی سرش میگذارد و دوباره پرتشان. میکند لبخند میزند و می پرسد: این یکی چی؟ به لینا کمک میکنم یکی را انتخاب کند که با رنگ مانتویش جور باشد. هوای خوب عصری از پنجره رد میشود و تار مویش را روی پیشانی پریشان میکند. تار مور را زیر روسریاش میبرد و سراغ انگشترش را میگیرد. توی کشویش را نگاه. میخورند و دستش را محکم بیرون میکشد. توی جلسه مج...

noghtesarekhatonline.blogfa.com

ذهن زیبا - مگس

http://www.noghtesarekhatonline.blogfa.com/post/6

مرجع راهنمای وبلاگ نویسان. اینجا ادبیات حکم می راند و بس! جهت اطلاع از تنظیمات و ویرایش این قالب اینجا را کلیک کنید. تاريخ : شنبه ۱۳۸۸/۱۱/۰۳. موهای خیسش را از دور گردنش جمع می کند . قطره های آب روی سینه اش. می چکد. سعی می کند بخوابد. ملافه را روی همه بدنش می کشد. از سوراخی ملافه رد پشه ای را دنبال می کند. دستش را روی تسبیح گردنش می گذارد. تسبیح خیس است. پشه توی تاریکی گم می شود. پشه های مزاحم آشغال. عیبی نداره راحت باشید. دوستش به پیرزن نگاه میکند: دوباره اینجا نشست. پیرزن سرش را نزدیک صورت دختر میبرد.

meykhoo.persianblog.ir

در داستان

http://meykhoo.persianblog.ir/posts

داستان - محاکمه از نعمت مرادی. دعوت به خوانش http:/ nematmoradi.blogfa.com/. میخوش ولی زاده ۱۳٩٠/٩/٢٦ نظر . با چهره ی تیره و سوخته که شبیه مجسمه ی بودا بود نشسته بود و دمپایی اش را در آورده بود. زیر سایه ی درختی مرد هندوانه ای در دست داشت که آن را مثل توپی می چرخاند. هندوانه را به گردی سرش می مالید چند لحظه. می ایستاد دوباره می نشست و متفکرانه به اطراف خیره می شد. هندوانه چیزی نبود که او بخواهد با آن بازی کند بی صبرانه. در انتظار بلایی بودم که قرار بود بر سر هندوانه بیاید لحظه غافلگیر کننده ای بود. داشت ...

romanticism2.blogfa.com

خدا پاشو ببين باهات حرف دارم

http://www.romanticism2.blogfa.com/89122.aspx

خدا پاشو ببين باهات حرف دارم. حمید محمدی ( اخبار گوی ورزشی شبکه .). دکتر عاطفه میر سیدی. ديده ها و مطالعات يك جهانگرد! دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا،. دلم تنگ شدهها را، عاشقتمها را. این جملهها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمیکنی! باید آدمش پیدا شود! باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد! س نت که بالا میرود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکردهای و روی هم تلنبار شدهاند. فرصت نداری صندوقت را خالی کنی! نوشته ش...

nimdayereh.persianblog.ir

کارگاه داستان - کارگاه داستان و کانون داستان نیم دایره

http://nimdayereh.persianblog.ir/tag/کارگاه_داستان

کارگاه داستان و کانون داستان نیم دایره. نویسنده تنها نیمی از داستان را روایت می کند، و خواننده خود نیم دیگر را می آفریند. نتیجه آزمون نیم دایره. با سلام خدمت دوستان. از آن جا که نتیجه آزمون نیم دایره و قبول شدن حداقل 10 نفر شرط لازم برای ادامه کارگاه بود، قبول شدگان آزمون به شرح زیر می باشند:‌. کارگاه به کار خود بدون حضور مصطفی مردانی و در همان سطح گذشته ادامه می دهد. نفر در جشنواره، جشن پایانی نخواهیم داشت. نویسنده : مصطفی مردانی mostafa mardani. تگ های این مطلب: کارگاه داستان. تگ های این مطلب: نیم دایره.

meykhoo.persianblog.ir

در داستان

http://meykhoo.persianblog.ir/False

داستان - محاکمه از نعمت مرادی. دعوت به خوانش http:/ nematmoradi.blogfa.com/. میخوش ولی زاده ۱۳٩٠/٩/٢٦ نظر . با چهره ی تیره و سوخته که شبیه مجسمه ی بودا بود نشسته بود و دمپایی اش را در آورده بود. زیر سایه ی درختی مرد هندوانه ای در دست داشت که آن را مثل توپی می چرخاند. هندوانه را به گردی سرش می مالید چند لحظه. می ایستاد دوباره می نشست و متفکرانه به اطراف خیره می شد. هندوانه چیزی نبود که او بخواهد با آن بازی کند بی صبرانه. در انتظار بلایی بودم که قرار بود بر سر هندوانه بیاید لحظه غافلگیر کننده ای بود. داشت ...

noghtesarekhatonline.blogfa.com

ذهن زیبا - زنجیر

http://www.noghtesarekhatonline.blogfa.com/post/1

مرجع راهنمای وبلاگ نویسان. اینجا ادبیات حکم می راند و بس! جهت اطلاع از تنظیمات و ویرایش این قالب اینجا را کلیک کنید. تاريخ : چهارشنبه ۱۳۸۶/۰۴/۱۳. اين صداها كه قطع نمي شوند.مادرگفته بود توي تاريكي بسم ا. بگو يم دور خودم فوت كنم.هر چه فوت مي كنم فايده اي ندارد باز هم مي ترسم. توي تاريكي كسي جلومی آید اسلحه ام را به طرفش مي گيرم، كي هستي؟ حالا هر چند وقت يكبار،منورها زمين خاكي را روشن مي كنند ومی بینم چيزي توي تاريكي نيست. چشمهايم خسته اند. اسلحه ام را محكم توي دستم. مي كشم مورچه ها رد انگشتم را مي گيرند و ...

meykhoo.persianblog.ir

× بالکن - در داستان

http://meykhoo.persianblog.ir/post/17

با چهره ی تیره و سوخته که شبیه مجسمه ی بودا بود نشسته بود و دمپایی اش را در آورده بود. زیر سایه ی درختی مرد هندوانه ای در دست داشت که آن را مثل توپی می چرخاند. هندوانه را به گردی سرش می مالید چند لحظه. می ایستاد دوباره می نشست و متفکرانه به اطراف خیره می شد. هندوانه چیزی نبود که او بخواهد با آن بازی کند بی صبرانه. در انتظار بلایی بودم که قرار بود بر سر هندوانه بیاید لحظه غافلگیر کننده ای بود. میخوش ولی زاده ۱۳۸۸/۱٠/۸ نظر . کتاب خانه ی داستان. مینا درعلی - قاب من. داستاکوفسکی- امید سحر خیز.

noghtesarekhatonline.blogfa.com

ذهن زیبا - سيب

http://www.noghtesarekhatonline.blogfa.com/post/3

مرجع راهنمای وبلاگ نویسان. اینجا ادبیات حکم می راند و بس! جهت اطلاع از تنظیمات و ویرایش این قالب اینجا را کلیک کنید. تاريخ : دوشنبه ۱۳۸۶/۰۹/۱۲. خیلی وقت است که خانه ام را آورده ام توی این بیابان .خاک وشن های. می خورند توی صورتم .خورشید وسط بیابان است .روی تختخواب. پرده های اتاقم تکان می خورند کسی پشت پرده. می زند نمی دانم که چندمین روز است که غذا نخورده ام. توی یخچال را نگاه. می کنم .خالی است .از. اتاقم بیرون می آیم خاک وشن ها دوباره به. ازمیان درختهای سیب به خورشید که وسط آسمان است زل می زنم بابا یادم.