MAJIDKARBALLAI.PERSIANBLOG.IR

zinatkarballaiesmail.persianblog.ir

دست نوشته های من

http://zinatkarballaiesmail.persianblog.ir/1387/12

دست نوشته های من. كلبه ايي، پ راز من و تو. در دبستان باجلان پایه دوم را به من دادند و من بعد از سال ها دو باره با پسر ها کارم را آغاز کردم .پسر ها نسبت به دختر ها. پسر ها اکثرا بی نظم هستند و وسایل خود را گم می کنند یا در مدرسه جا می گذارند. ولی دست و دلباز هستند و به هم دیگر وسیله می دهند و بعد هم توقع ندارند که طرف مقابل برایشان تلافی کند . یک روز هم جشن نماز گرفتیم و از. و چراغ قوه هم بود .بچه ها خیلی شاد شده بودند و دائما با آن بازی می کردند و آن روز همه با لبخند به خانه رفتند . یک هفته بعد مادر محمد...

zinatkarballaiesmail.persianblog.ir

دست نوشته های من

http://zinatkarballaiesmail.persianblog.ir/1387/6

دست نوشته های من. كلبه ايي، پ راز من و تو. حلول ماه رحمت و برکت و ماه میهمانی خدا بر شما مبارک باد. ما را دعا کنید. پيام هاي ديگران . 1662;نجشنبه ٢۱ شهریور ،۱۳۸٧ - زینت کربلایی اسمعیل.

zinatkarballaiesmail.persianblog.ir

دست نوشته های من

http://zinatkarballaiesmail.persianblog.ir/1388/2

دست نوشته های من. كلبه ايي، پ راز من و تو. و به سر جایش بر می گشت . اغلب اوقات مدادش را تیز می کرد و نوک مداد را به سر بچه ها یا به دست آنها فرو می کرد و همیشه بینی اش را با آستین دست راستش پاک می کرد . اشکان تک فرزند بود و هر روز صبح تمیز و اتو کشیده به مدرسه می آمد .با روپوش سرمه ای رنگی که به تن می کرد خیلی زیبا می شد اما ظهر که به خانه می رفت آنقدر خودش و لبایش کثیف بود که انگار یک هفته است به حمام نرفته و لباسش را هم نشسته اند . و با خورن دارو بهتر شد .ولی دیگر خرداد بود و آخر سال تحصیلی .

zinatkarballaiesmail.persianblog.ir

دست نوشته های من

http://zinatkarballaiesmail.persianblog.ir/1387/2

دست نوشته های من. كلبه ايي، پ راز من و تو. مدرسه کوچکی بود با هفت کلاس. من هم هیچ تجربه ای در امور معاونت نداشتم . دستور العمل های مربوط به معاونت را خواندم و با پرسش از مدیران و معاونانی که می شناختم سعی کردم خوب کار کنم و کم نیاورم. خواهرم که مدیر مدرسه بود به مرخصی زایمان رفت و مدرسه ماند و من ، من ماندم و مدرسه! به کمک دفتر دار مدرسه را می چرخاندم خدا خیرش بدهد .تبریزی بود و بسیار خانم مهربان. و پر تلاشی بود . خانم دفتر دار مدرسه ما ، بسیار خونسرد بود و. خدا خیرش بدهد این معلم عزیز، بسیار سخت گیر بود.

zinatkarballaiesmail.persianblog.ir

دست نوشته های من

http://zinatkarballaiesmail.persianblog.ir/1388/8

دست نوشته های من. كلبه ايي، پ راز من و تو. سال هشتاد و چهار مدیر مدرسه با رای معلمان مدرسه عوض شد و خانم رضایی که یکی از معلمان پیش دبستانی بود مدیر شد .خانم خیلی خوبی بود و همه از انتخاب ایشان شاد شدند .ایشان مرا به کلاس پنجم فرستاد ومن یک بار دیگر معلم کلاس پنجم شدم .فاطمه دخترم کلاس دوم بود و علی پسرم هم کلاس اول راهنمایی . آمدن پدر هیچ نفی به حال عاطفه و مدرسه نداشت فقط وقت مرا هم گرفت و به زور خودم را از دستش خلاص کردم و به مدیر مدرسه سپردمش و به کلاس رفتم . عاطفه در گروه هم نتوانست پیشرفت کند و بچه...

zinatkarballaiesmail.persianblog.ir

دست نوشته های من

http://zinatkarballaiesmail.persianblog.ir/1389/10

دست نوشته های من. كلبه ايي، پ راز من و تو. مراقب دختران خود باشیم. دخترک خیلی بد اخلاق بود با هیچ کس نمی جوشید هیشه تو پیله ی تنهایی خودش بود .بسیار کم می خندید و حرف هم نمی زد . با هوش بود زود یاد می گرفت و خطی بسیار زیبا داشت . دو ماهی که از کلاس گذشت متوجه شدم که خودش با به لبه نیمکت می مالد فکر کردم دستشویی داره و خجالت می کشه اجازه بگیره ! کنارش رفتم و در گوشش گفتم دستشویی داری؟ با بد اخلاقی گفت: نه! گذاشت روی میز و خوابید . موضوع را براش گفتم به این عنوان که شاید بدنش خارش داره! با مربی بهداشت صحبت...

zinatkarballaiesmail.persianblog.ir

دست نوشته های من

http://zinatkarballaiesmail.persianblog.ir/1390/3

دست نوشته های من. كلبه ايي، پ راز من و تو. طفلک بچه های طلاق. عجب سالی بود امسال راستی که سال به سال دریغ از پارسال . امسال فقط بیست و هفت تا دانش آموز داشتم ولی سه. مورد خاص داشتم .آبان ماه بود که حدیثه را معاون مدرسه آورد به کلاسم و گفت این دانش آموز تازه ثبت نام کرده! پرسیدم تا حالا کجا بوده گفت نمی دونم! گفتم چرا مدرسه اش را عوض کرده؟ باز هم نم دانست گفتم و شما هم همین جوری در راه رضای خدا ثبت نامش کردید بدون اینکه چیزی بپرسید؟ گفت : آره . پرسیدم چرا مشقایت را ننوشته ای؟ خیلی ناراحت شدم گفتم بشین و ز...

zinatkarballaiesmail.persianblog.ir

دست نوشته های من

http://zinatkarballaiesmail.persianblog.ir/1387/7

دست نوشته های من. كلبه ايي، پ راز من و تو. هفتاد و شش بود که من دو باره ابلاغ کلاس پنجم گرفتم و در کلاس پنجم شروع به کار کردم و بعد از دو سال دو باره به کلاس پنجم رفتم و دو ماهی طول کشید تا با بچه های کلاس خودم را تطبیق دادم و دو باره باید خشن تر می شدم. چون با جونم و عمرم و عزیزم بچه ها خوب درس نمی خواندند و لوس می شدند. پیش مادر مهناز است و بعد صاحب خانه گفته بود که تازگی ها. مهمان مرد زیاد داره و من هم جوابش کردم و معلوم شد که فقر و نداری مادر مهنار را به بیراهه کشیده. پيام هاي ديگران . س اول ماندم و ...

zinatkarballaiesmail.persianblog.ir

دست نوشته های من

http://zinatkarballaiesmail.persianblog.ir/1388/9

دست نوشته های من. كلبه ايي، پ راز من و تو. سال هشتاد و پنج فاطمه دخترم کلاس سوم را جهش کرد و در همان دبستان شکوفه اسلام امتحان داد و با معدل بیست قبول شد و وقتی به منطقه پنج منتقل شدیم مرا به مجتمع میعاد فرستادند البته با تلاش بسیار زیاد همسرم ،چون من می خواستم ثابت صبح باشم و مدرسه ام هم دخترانه باشد تا فاطمه را با خودم به مدرسه ببرم. هوای شهران بسیار پاکیزه و خنک بود در تابستان هم بدون کولر راحت می شد زندگی کرد ولی من از محل قدیم و اندک فامیل و دوستانی که داشتم دور شدم و کم کم دچار افسردگی شدم . 1583;&...