majo0n.blogfa.com

gofteyeney.blogfa.com

درد نی -

http://www.gofteyeney.blogfa.com/post-24.aspx

بعضی اوقات آدم حس می کنه تنها شده و می خواد با یکی صحبت کنه. باید فصل پنجمی هم وجود داشته باشد! فصلی که در آن نه باد بیاید، نه باران و نه برفی روی زمین بنشیند.حتی انوار آفتاب نیز بر زمین مرده ی آن نتابد. فصلی که سکون فرمانروای آن باشد و سکوت در کوچه هایش سرگردان باشد. شهری را یافتم که درهای آن شکسته بود. بخاری از روی دودکش خانه ها بلند نمی شد. صدای کودکی در کوچه طنین نمی کرد. حتی برگی روی برکه ای تکان نمی خورد. دماسنج ها دمای خاکستری را نشان می دهند! این شهر، شهر من بود. این فصل، فصل من بود.

gofteyeney.blogfa.com

درد نی

http://www.gofteyeney.blogfa.com/8906.aspx

بعضی اوقات آدم حس می کنه تنها شده و می خواد با یکی صحبت کنه. اگه قرار بود هر وقت دلم بگیره آپ کنم تو این چند ماه می بایست صفحه ی بلاگم پر از ورق جدید باشه! اما تو این چند ماه از بس دلم گرفته بود که عصبانیت قوای فکر کردن رو هم ازم گرفته بود! چه برسه به این که بنویسم! ولی حالا که همه چی به ظاهر. خوب شده تنها چیزی که تونستم بنویسم این ترانه بود که واقعآ شنیدنش واسم لذت بخش بود و هست! از منه غرقابه ي درد. تبر براي ساقه كرد. كينه رو كي ياده تو داد. تو هم شدي مثل همه. از تنه گرم عاشقت. كي ساخته يك مجسمه. بعضی ...

gofteyeney.blogfa.com

درد نی -

http://www.gofteyeney.blogfa.com/post-22.aspx

بعضی اوقات آدم حس می کنه تنها شده و می خواد با یکی صحبت کنه. اولين باري که اتفاق افتاد، دقيقآ نمي دونم کي بود! شايد برادر يا خواهرم واسه خود شيريني چيزي به مادرم گفتند که باعث شد تو خونه مو اخذه بشم.يا شايد تو مدرسه سر بازي،منو گذاشتند تو ذخيره و تا آخرش بازي بهم نرسيد.حتي يادمه اون شبي رو که دوستام يا حداقل کسايي که لقب دوستي بهشون داده بودم بدون اينکه به من خبر بدند براي صرف شام بيرون رفتند و وقتي من فهميدم خيلي ناراحت شدم! اونجا بود که کم کم ترسو و منزوي شدم! چون هميشه احتمال اين بود که راجع به من يا ...

gofteyeney.blogfa.com

درد نی

http://www.gofteyeney.blogfa.com/8902.aspx

بعضی اوقات آدم حس می کنه تنها شده و می خواد با یکی صحبت کنه. اون روز يه روز خيلي خوش و فوق العاده بود و بعد از اون همه شلوغي شرايط جوري رقم خورد كه من تنها بيام خونه! هوا ابري ولي خنك و باروني بود و بارون نسبتآ تند ولي مداومي داشت ميومد! من چتر تو دستم بود ولي حوصله نداشتم باز كنم! راستش در اصل حال مي كردم باز نكنم و بارون خستگيامو بشوره! بعد از يك روز كامل چونه زدن و كار كردن،حالا كشيدن يك كوله ي سبك خيلي خسته كننده بود! با اين وصف كه تو كوله يه مقدار كاغذ بيشتر نبود ولي انگار داشتم يه كوه رو مي كشيدم!

gofteyeney.blogfa.com

درد نی -

http://www.gofteyeney.blogfa.com/post-25.aspx

بعضی اوقات آدم حس می کنه تنها شده و می خواد با یکی صحبت کنه. چه حالی میده پست بذاری هیچکی نبینه. نوشته شده در چهارشنبه ۱ مرداد۱۳۹۳ساعت 13:45 توسط نی لبک. بعضی اوقات آدم حس می کنه تنها شده و می خواد با یکی صحبت کنه.اما وقتی به دور و برش نگاه می کنه می بینه اطرافش پر از آدمهایی هستش که خودشونو به خواب زدند.و حتی دوست ندارن که از خواب خودشون بیدار بشن.اون وقته که آدم شروع به نوشتن می کنه و. . اخطار:هر گونه کپی برداری از مطالب این ویلاگ نوش جونتون باشد! یادداشت های یک انسان. قالب های نایت اسکین.

gofteyeney.blogfa.com

درد نی - انگلیس

http://www.gofteyeney.blogfa.com/post-17.aspx

بعضی اوقات آدم حس می کنه تنها شده و می خواد با یکی صحبت کنه. یارو اسم فامیلای نزدیکشو نمی دونه بعد عین بلبل همه ی شجره ی فک فامیلای ویلیامو ملکه الیزابت و دیانا و لرد فلان فلان شده رو واست می گه! انگار داره فیلم عروسی دخترشو می بینه اینقدر قربون صدقش می ره! پدر صلواتیا این انگلیسیا چه نفوذی دارند به خدا! یه جوری تو رسانه ها بزرگش می کنند که انگار نداره! دمشون گرم لعنت الله علیه ها. نوشته شده در جمعه ۹ اردیبهشت۱۳۹۰ساعت 21:0 توسط نی لبک. اخطار:هر گونه کپی برداری از مطالب این ویلاگ نوش جونتون باشد!

gofteyeney.blogfa.com

درد نی

http://www.gofteyeney.blogfa.com/9212.aspx

بعضی اوقات آدم حس می کنه تنها شده و می خواد با یکی صحبت کنه. باید فصل پنجمی هم وجود داشته باشد! فصلی که در آن نه باد بیاید، نه باران و نه برفی روی زمین بنشیند.حتی انوار آفتاب نیز بر زمین مرده ی آن نتابد. فصلی که سکون فرمانروای آن باشد و سکوت در کوچه هایش سرگردان باشد. شهری را یافتم که درهای آن شکسته بود. بخاری از روی دودکش خانه ها بلند نمی شد. صدای کودکی در کوچه طنین نمی کرد. حتی برگی روی برکه ای تکان نمی خورد. دماسنج ها دمای خاکستری را نشان می دهند! این شهر، شهر من بود. این فصل، فصل من بود. شايد برادر ي...

gofteyeney.blogfa.com

درد نی - دوست

http://www.gofteyeney.blogfa.com/post-19.aspx

بعضی اوقات آدم حس می کنه تنها شده و می خواد با یکی صحبت کنه. اين پستي كه دارم مي نويسم تا حدودي شخصيه و شايد علتش اتفاقاتي هست كه اخيرآ واسم پيش اومده و زندگي حاضرم رو خراب كرده! اما مي دونم كه اين اتفاقاتي كه بالاخره يه روزي بايد به وجود مي اومد،. پيامدهاي مثبتي در آينده خواهد داشت! از اتفاق كه بگذريم، نتايجش مي تونه ابتدا خيلي دردناك اما در كل خيلي سودمند باشه! اما قبل از اينكه اي پست رو بنويسم مي خوام از يكي از دوستان عزيزم تشكر كنم كه باعث شد بعد از مدتها بتونم بنويسم و حس قشنگ نوشتن رو تجربه كنم!

gofteyeney.blogfa.com

درد نی -

http://www.gofteyeney.blogfa.com/post-16.aspx

بعضی اوقات آدم حس می کنه تنها شده و می خواد با یکی صحبت کنه. نه قیافش رو دیده باشی! نه فامیلیش رو بدونی! بی هیچ نوعی هیچ رابطهای باهاش نداشته باشی! ولی وقتی از پیشمون رفت موقع نوشتن این جمله اشک تو چشمات جمع بشه و دست و پات بلرزه! نه می تونی بگی کی بود و نه می دونی چه جوری بود! ولی هر کی بود نا خود آگاه و نا خواسته به خدا خیلی عزیز بود! حد اقل امیدی داشتم! امیدی که خوب بشه! ولی تو ساخته ی ذهن من اونقدر پاک بود که تو این سن خدا اونو پیشه خودش برد و از بین ما برد! خدا پیشه خودش نگهش داره. بدون لالایی و قصه.