manosarnevesht.blogfa.com

vahmokhiyal.blogfa.com

وهم و خیال - عز از مصطفی گلیاری

http://www.vahmokhiyal.blogfa.com/post-52.aspx

عز از مصطفی گلیاری. لب مکن سرخ، نکن قهر در آمد پدرم. قهر کن با همه تا خون نخورم از جگرم. عشق آن نیست که ترس از بد و خوبش داری. لطف کن سیب، چکارت به من خیر و شرم. شاپرک گفت به گل ای که تویی بسته خاک. دل به من بند نکن، شاعرم و رهگذرم. گل دوصد بوس نهان داد نشانش پس گفت. آخه هر روز دوصد چون تو بیاید به برم. آنکه از عشق فراری شده تا دربه دری. تازه چون من شده که عاشقم و در به درم. فکر دل را که نگفتم نه به قاضی نه به شمع. در شگفتم که چرا سوخته شد بال و پرم. مصطفا صبر به سر ریخت و شد خاکستر. ادبیات و زبان شناسی.

dokhtarekhorshidkhan.persianblog.ir

تنها .. بی هیچ حرف اضافه ! - تیـــک تاک

http://dokhtarekhorshidkhan.persianblog.ir/post/195

عرفان را دوست دارم تو را نیز. تنها بی هیچ حرف اضافه! بیا با هم به کتاب هایمان ، به آرشیو موسیقی های کهنه و قدیمی و یا حتی جدیدتر ها که به دلمان نشسته و بارها و بارها گوش داده ایم پناه ببریم . وقت دل تنگی رو در روی خدا بشینیم و بغضمان را سبک کنیم . بیا تنهایی میان شلوغی سرسام آور خیابان راه برویم . و با خودمان قرار بگذاریم تصویرهای نامربوط را محو ببینیم . بیا غرق شویم لابلای کلمه هایی که در حافظه مان وول میخورند . و چایمان را تنهایی سر بکشیم . و از عطرش تنهایی لذت ببریم . بیا قرار بگذاریم خودمان باشیم .

dokhtarekhorshidkhan.persianblog.ir

تیـــک تاک

http://dokhtarekhorshidkhan.persianblog.ir/1391/9

عرفان را دوست دارم تو را نیز. یا رفیق من لا رفیق له . نیستی و احساس میکنم جای خالی ت را هیچ بغضی پر نمیکند . هیچ آهی نیست که با کشیدنش این بادکنک ماندگار گلویم را کم باد تر کنم . نیستی که دست کم تورا رفیق روزهای خوب صدا کنم . نیستی حتی که به زخم هایی که از تو بر تنم نشسته است چشم بدوزم و دلم را به یادگاری عمیقت خوش کنم . شب بود ، تنم خسته بود. تو نیستی و وجود مرا آدمهایی پر کرده اند که یادشان مرا به وجد می آورد . و همین برای دلخوشی من کافی ست . پ ن 2 : دلتنگتم کلمه . برگرد! پ ن 3 : یا رفیق من لا رفیق له .

vahmokhiyal.blogfa.com

وهم و خیال - غزلی از مصطفی گلیاری

http://www.vahmokhiyal.blogfa.com/post-49.aspx

غزلی از مصطفی گلیاری. هست تقصیر خودم عشق ندارد تقصیر. گر نشستم به بر دوست و کارم شد دیر. قسمت این بوده دمادم بشوم عاشق و مست. من که باشم که دهم قسمت خود را تغییر. پشت کابینت ما هست مقادیری می. می شوم مست و اوردوز تو کنی گر تاخیر. شعری و جامی و گیسوی نگاری گر هست،. باورم نیست شود جمعه غروبش دلگیر. چند پرسی که چرا هست هوا آلوده. سینه ی سوخته ام دود کند همچون قیر. سبزه در سفره ی نوروز که عزت ها داشت،. دور انداخته شد همچو من بی تقصیر. مصطفا گفت به هنگام قنوتش به امام:. خرده خواهی که نگیرند به تو، خرده نگیر.

vahmokhiyal.blogfa.com

وهم و خیال

http://www.vahmokhiyal.blogfa.com/9501.aspx

غزلی از مصطفی گلیاری. هرکه احوال دلش بسته به حال دگریست. گفته باشم که شب و روز دلش خون جگریست. باد آواره که می خواست به کس دل ندهد. شد پشیمان و کنون منزل او در به دریست. راست می گویم و ای کاش مرا بخشد شرع. شیوه ام شعر و زن و آبجوی بس تگریست. چون منجم که نظرسوخته ی خورشید است. چشم هایم به وی و پرتو او بر دگریست. سر به هر در که زدم او ز دری دیگر رفت. خانه ی بخت دودر بود، کنون پنج دریست. من از آن سیب به یک گاز قناعت دارم. این هنر در ژن من حاصل ارث پدریست. دل خرید از من صنعانی و انداخت به خوک. لطف کن سیب، چک...

vahmokhiyal.blogfa.com

وهم و خیال - غزلی تازه از مصطفی گلیاری

http://www.vahmokhiyal.blogfa.com/post-48.aspx

غزلی تازه از مصطفی گلیاری. خسته ای گر از حقیقت از مجازی نیز هم. پس ندانی راز کار و رمز بازی نیز هم. زاهدی می گفت با من وقت مرگش با دریغ. عشق را دادم ز کف عمر درازی نیز هم. من به دنیای حقیقی گرچه تنهایم ولی. بی کسم در کل دنیای مجازی نیز هم. هست تاوان دل بشکسته ی ما شاعران. دوستان ما و البت عشقبازی نیز هم. هرکه خواهد رو کند دست نظربازی ما،. گو نکش زحمت که داند هرکه، قاضی نیز هم. جای گل گل باش و جای خار آن بی معرفت. حذف کن با او صداقت، حقه بازی نیز هم. چون بخواهد مصطفا رکعت گزارد، لازمست. پنجم بمن نود و چهار.

dokhtarekhorshidkhan.persianblog.ir

تیـــک تاک

http://dokhtarekhorshidkhan.persianblog.ir/1390/6

عرفان را دوست دارم تو را نیز. دوان دوان طی میکرد. که مات شد . وقتی ته مانده های مرا از لبت میدزدید . سقوط کردیم رفیق . زخم هایش را میتکاند. همه مرا تف کن . همه مرا تف کن! نمیدانم نفس این اتفاق خوب است یانه . نمیدانم باید حال دیپورت شده ها را داشته باشم یا نه . اما هر تفسیری که پشت این ماجرا باشد . برای من نگران کننده است . هر تفسیری! قدم هایش هم کوتاه و بلند میشد. مثل نفس های خستگی یک ظهر تب دار. مثل هن هن تازه رسیده از راه. مثل قلبش که انگار شده بود الاکلنگ. تپش ها که هی از آن بالا و پایین میرفتند.

dokhtarekhorshidkhan.persianblog.ir

تیـــک تاک

http://dokhtarekhorshidkhan.persianblog.ir/1391/1

عرفان را دوست دارم تو را نیز. از تو ممنونم . از تو ممنونم برای اتفاقهای بزرگ و سخت. برای مسئله های ریز و آسان. برای خاطره های بزرگ. برای یادهای کوچک . ممنونم برای همه چیز. وقتی تو دوست داشتنی هستی . نمیشود تو را دوست نداشت! پ ن : تقدیم به تنها نگاه پشت شیشه . نوشته شده در پنجشنبه ۱۳٩۱/۱/۳۱ساعت ۱٢:۳٩ ‎ق.ظ توسط NasibeH نظرات . و حالا روزگاری شده است که در آن مادامی که روز و شب از من عبور میکنند ، میل به سکوت و خفگی مطلق در من هی بیش و بیشتر میشود . کسی چه میداند گلویم را زیر کدام کفش جا گذاشته ام . نوشته ش...

vahmokhiyal.blogfa.com

وهم و خیال - غزلیاتی از مصطفا گلیاری

http://www.vahmokhiyal.blogfa.com/post-54.aspx

غزلیاتی از مصطفا گلیاری. دل به یاد موی او زنجیر بازی می کند. عقل وامانده چه بیخود ترکتازی می کند. کنجکاوی های من در کار او بیهوده است. چونکه بی انصاف، عالی صحنه سازی می کند. نیست منظورش ز بازی با دلم جز مرگ دل. با شکارش گربه پیش از قتل، بازی می کند. درحقیقت آدم از روزی که سیبش تلخ شد. با همه در گوشی اش عشق مجازی می کند. زاهد از این لج که دستش بسته در وادی عشق. می زند حد بر کسی که عشقبازی می کند. در تظاهر بر عبادت، اقتدا کردم به شیخ. کس چه داند زیر خرقه با چه بازی می کند. عاجزم بر آن تجمل ها که قاضی می کند.

vahmokhiyal.blogfa.com

وهم و خیال - چند غرل از مصطفا گلیاری

http://www.vahmokhiyal.blogfa.com/post-55.aspx

چند غرل از مصطفا گلیاری. یا حریصم من و یا باده ات از بس عالیست. پر کنی هرچه مرا جام بگویم خالیست. بوسه خوب است که بعد از سحر آید بر لب. قبل از افطار اگر میل تو باشد عالیست. مشکلی نیست مرا با لب سرخت اما. خبرت نیست مگر مادرم استقلالیست؟ در لب محتکرت قند ز خروار گذشت. وقت افطار عطا کردن تو مثقالیست. عشق خوب است که فرهاد تراشد از کوه. عشق بد عارضه اش ناخوشی و بی حالیست. رفتم آنجا که من و دوست نشستیم آن روز. غمی آمد به دلم غم تو نگو خوشحالیست. باورش نیست که گفتم چو نیایی بروم. باش با عقل گرت صحبت جاهل بس نیست.