manoshab.blogfa.com

star-ofcity.blogfa.com

.::میشه هیچی رو ندید فقط نگاه کرد::. - ماه و پلنگ

http://www.star-ofcity.blogfa.com/post-115.aspx

میشه هیچی رو ندید فقط نگاه کرد: . را خوی غریبی است. و هیچ چیز را. بالاتر از خود نمیتواند دید. درشبهای بدر کامل دیدار ماه بلند تر پلنگ را به خشم و جنونی میکشاند که از سنگها و صخره ها برجهد و حریف گستاخ را از افلاک به خاک فرو کشد. فاجعه زندگی پلنگ نیز وقتی شکل میگیرد که میپندارد در جهشی از فراز قله بر ماه دست خواهد یافت. اما غرور شکسته پلنگ وقتی به باطل بودن خیالش پی میبرد که به خیره چنگ در هوا زدست و ،. خیال خام پلنگ من به سوی ماه، جهیدن بود. و ماه را زبلندایش به روی خاک کشیدن بود. اگر چه لحظه ی دیدارت.

meshki-eshghe.blogfa.com

تک بستر تنهائی عشق

http://www.meshki-eshghe.blogfa.com/post-394.aspx

تک بستر تنهائی عشق. زندگی قصه ی تلخیست که از آغازش بس که آزرده شدم چشم به پایان دارم. از عشق نشاني نيست. يادت اي دوست بخير. خبري نيست ز تو؟ دل من مي خواهد. كه بداني بي تو. كه دلم اندازه دنيا تنگ است. مي سپارم همه زندگيت را به خدا. خود را به كه بسپارم؟ وقتي كه دلم تنگ است. دل ها همه از سنگ است. گويا كه در اين والي. از عشق نشاني نيست. گر هست يكي عاشق. آلوده به صد رنگ است! نوشته شده توسط دوست در شنبه بیست و یکم اسفند ۱۳۸۹ ساعت 20:31. از عشق نشاني نيست. دل ز تن بردی و در جانی هنوز. دردها دادی و درمانی هنوز.

meshki-eshghe.blogfa.com

تک بستر تنهائی عشق

http://www.meshki-eshghe.blogfa.com/post-392.aspx

تک بستر تنهائی عشق. زندگی قصه ی تلخیست که از آغازش بس که آزرده شدم چشم به پایان دارم. سال ها دل غرق آتش بود و خاکستر نداشت. بازکردم این صدف را بارها گوهر نداشت. از تهیدستی قناعت پیشه کردم سال ها. زندگی جز شرمساری مایه ای دیگر نداشت. هرکجا رفتم به استقبالم آمد بی کسی. عشق در سودای خود چیزی از این بهتر نداشت. بارها گفتی ولی از ابتدای عاشقی. قصه سرگشتگیهایت مگر آخر نداشت. سالها بر دوش حسرتها کشیدم بار عشق. هیچ دستی این امانت را ز دوشم برنداشت. کاش می آمد و می دیدم که از خود رفته ام. تا به اوج کبریا پرواز کرد.

star-ofcity.blogfa.com

.::میشه هیچی رو ندید فقط نگاه کرد::. - قصه ی عشق

http://www.star-ofcity.blogfa.com/post-113.aspx

میشه هیچی رو ندید فقط نگاه کرد: . زلیخا عشق نمی داند. زلیخا مغرور قصه اش بود زلیخا به همنشینی نامش با یوسف می نازید زلیخا بر بلندای قصه رفت و گفت رونق این قصه همه از من است این قصه بوی زلیخا می دهد کجاست زنی که چون من شایسته عشق پیامبری باشد ، تا بار دیگر قصه ای این چنین زیبا شود؟ قصه دیگر نازیدن زلیخا را تاب نیاورد و گفت: بس است زلیخا! بس است .از قصه پایین بیا ، که این قصه اگر زیباست ، نه به خاطر تو ، که زیبایی همه از یوسف است . برگرفته از داستان عرفان نظرآهاری. با عصای پیران و. زود آشنای دیر یافته!

meshki-eshghe.blogfa.com

تک بستر تنهائی عشق

http://www.meshki-eshghe.blogfa.com/post-391.aspx

تک بستر تنهائی عشق. زندگی قصه ی تلخیست که از آغازش بس که آزرده شدم چشم به پایان دارم. ای برده دلم را تو بدین شکل و شمایل. پروای کست نیست جهانی به تو مایل. هر روز چو حسنت ز دگر روز فزون است. مه را نتوان کرد به روی تو مقابل. نوشته شده توسط دوست در شنبه چهارم دی ۱۳۸۹ ساعت 1:16. از عشق نشاني نيست. دل ز تن بردی و در جانی هنوز. دردها دادی و درمانی هنوز. ملک دل کردی خراب از تیغ ناز. اندرین ویرانه سلطانی هنوز. عشق صدای فاصله هاست. دختری به نام تنهایی. معشوقه ي بي خبر. آلبوم های تکیده ی حسرت.

meshki-eshghe.blogfa.com

تک بستر تنهائی عشق

http://www.meshki-eshghe.blogfa.com/post-397.aspx

تک بستر تنهائی عشق. زندگی قصه ی تلخیست که از آغازش بس که آزرده شدم چشم به پایان دارم. تو را چه می رسد ای آفتاب پاک اندیش. تو را چه وسوسه از عشق باز می دارد؟ کدام فتنه بی رحم. عمیق ذهن تو را تیره می کند از وهم؟ و زندگانی من بی تو. تو در صبوری من. و انهدام وجود مرا نمی بینی. منم که طرح مودت به رنج بی پایان. و شط جاری اندوه بسته ام اما. تو را چه وسوسه از عشق باز می دارد؟ تو را چه می رسد ای آفتاب پاک اندیش؟ ز من چگونه گریزی. تو و گریز از خویش؟ به سوی عشق بیا. وارهان دل از تشویش. از عشق نشاني نيست.

meshki-eshghe.blogfa.com

تک بستر تنهائی عشق

http://www.meshki-eshghe.blogfa.com/post-393.aspx

تک بستر تنهائی عشق. زندگی قصه ی تلخیست که از آغازش بس که آزرده شدم چشم به پایان دارم. تو تنها باش و من تنهای تنها. که دارم وقت تنهایی سخن ها. نگاه عاشقم تا آسمانهاست. مرا تا عرش اعلا نردبان هاست. نماز خلوتم را صد قنوت است. کلام شعر تنهایی سکوت است. نوشته شده توسط دوست در دوشنبه نهم اسفند ۱۳۸۹ ساعت 20:9. از عشق نشاني نيست. دل ز تن بردی و در جانی هنوز. دردها دادی و درمانی هنوز. ملک دل کردی خراب از تیغ ناز. اندرین ویرانه سلطانی هنوز. عشق صدای فاصله هاست. دختری به نام تنهایی. معشوقه ي بي خبر.

meshki-eshghe.blogfa.com

تک بستر تنهائی عشق

http://www.meshki-eshghe.blogfa.com/post-380.aspx

تک بستر تنهائی عشق. زندگی قصه ی تلخیست که از آغازش بس که آزرده شدم چشم به پایان دارم. باز آسمان کشور فقر و فقان تاریک شد. با سیل خون نزدیک شد. درب سیه چال ستم،. چرخید و پا در بند غم،. با چشم تر، بشکسته سر. مام وطن زنجیر شد. بار دگر دریا و بر. آشفته شد از خون ما! نوشته شده توسط دوست در جمعه پنجم تیر ۱۳۸۸ ساعت 14:50. از عشق نشاني نيست. دل ز تن بردی و در جانی هنوز. دردها دادی و درمانی هنوز. ملک دل کردی خراب از تیغ ناز. اندرین ویرانه سلطانی هنوز. عشق صدای فاصله هاست. دختری به نام تنهایی. معشوقه ي بي خبر.

meshki-eshghe.blogfa.com

تک بستر تنهائی عشق

http://www.meshki-eshghe.blogfa.com/post-396.aspx

تک بستر تنهائی عشق. زندگی قصه ی تلخیست که از آغازش بس که آزرده شدم چشم به پایان دارم. ناز شصتت مثل توفانا میری کالسکه چی. اگه امشب بگمت حالم خرابه واسه چی. قولت قوله به کسی چیزی نگی کالسکه چی. این تویی بهت میگم جونم کبابه واسه چی. تا بحال عاشق شدی عاشق چشمون کسی. هی به دنبالش بری اما به گردش نرسی. این که خوبه یه موقه پیش اومده خوابت نیاد. بزنی بیرون بری شب بشه مهتابت نیاد. بده من کالسکه چی کالسکه رو من برونم. واسه من که عاشقم کالسکه روندن چیزی نیست. اون که بار غم دنیارو به دوشش میکشه. از عشق نشاني نيست.