mohsendadash.blogfa.com
راز به هم نرسیدن
http://www.mohsendadash.blogfa.com/8904.aspx
راز به هم نرسیدن. چطوری باید دوست داشته باشیم. معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد. دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار. پسر شد. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد. پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت. دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و.
this-is-a-quastion.blogfa.com
ماه -
http://www.this-is-a-quastion.blogfa.com/post-28.aspx
قسمتهایی از سخنان دکتر آزندمندیان در مورد نحوه Presentation صحیح که فکر می کنم خیلی به درد ما بخوره:. تا مرد سخن نگفته باشد علم و هنرش نهفته باشد. Present کردن یک هنر است! تعریف کردن از خود یکی از اصول پرزنت کردن است. وقتی که پرزنت می کنی به گذشته کار نداری و مهم نیست که چه کسی بودی، مهم این است که می خواهی چه کسی بشوی! تنها راه موفقیت در Presentation داشتن یک هدف. پرزنت به معنای هدیه است، یعنی وقتی شخصی را پرزنت می کنی داری به عزیزی هدیه ای تقدیم می کنی. هنگام پرزنت شما باور و یقین. خود را پرزنت می کنید.
this-is-a-quastion.blogfa.com
ماه
http://www.this-is-a-quastion.blogfa.com/9003.aspx
من می دانم اگر صخره و سنگ در مسیر رودخانه نباشد، صدای آب هیچ وقت قشنگ نبود. نوشته شده در سه شنبه سی و یکم خرداد ۱۳۹۰ساعت 18:36 توسط ماه. تا آموخته را آموختم ،آموخته را جمله بسوختم. اندوخته را براندوختم و انداخته را بیندوختم. نیست را بفروختم ، تا هست را بیفروختم. نوشته شده در شنبه بیست و هشتم خرداد ۱۳۹۰ساعت 18:48 توسط ماه. خداحافظ رفیق نیمه راه. خداحافظ درس وکتاب ودانشگاه. خداحافظ استاد و رفیق دوران دلتنگی. خداحافظ خوابگاه و زندگی کوچک دانشجویی. خداحافظ گریه های شبانه. خداحافظ بیداری شب های امتحان. انجمن ...
this-is-a-quastion.blogfa.com
ماه
http://www.this-is-a-quastion.blogfa.com/8912.aspx
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد. نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید. موعد عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود. مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد. را به جا نیاوردم. نوشته شده در جمعه سیزدهم اسفند ۱۳۸۹ساعت 10:9 توسط ماه. آهی کشید و گفت:"آه! اما این خواسته اش هم که...
baran13.lxb.ir
تنهایی
http://www.baran13.lxb.ir/post/25/تنهایی.htm
داداش مصطفی خوش آمديد. برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید. بازدید امروز : 1. بازدید دیروز : 3. بازدید هفته : 1. بازدید ماه : 222. بازدید کل : 22392. تعداد مطالب : 26. تعداد نظرات : 100. تعداد آنلاین : 1. باورندارم تو را دارم. Template By: baran13.lxb.ir. به کلبه تنهايی داداش مصطفی که اسمش بارونه خوش آمديد. آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت/ در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت. خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد / طعنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت. 1606;ام :. آدرس ایمیل:. بچه محلامون ...
mohsendadash.blogfa.com
راز به هم نرسیدن
http://www.mohsendadash.blogfa.com/9004.aspx
راز به هم نرسیدن. چطوری باید دوست داشته باشیم. ما كه رفتيم بنويسيد دمش گرم نبود بنويسيد صدا بود. دوستان گلم به مدت ۳ ماه ازتون دورم موفق باشيد. نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۰ساعت 16:54 توسط محسن. اينم از آخرين داستانم. صدای ضبط رو کم کرد و روی تخت دراز کشید.گیج شده بود.دلیل رفتارشو متوجه. نمی شد.سه ماه. بود که با هم بودند.همه چیز خوب بود تا روزی که ازش خواسته بود بهش زنگ بزنه. نمی شد بوسیله اینترنت حرف زد.تا کی باید نقش یک شناسه رو ایفا می کرد. گوشی رو برداشت.نفسش بند امده بود. با اضطراب گفت الو.
mohsendadash.blogfa.com
راز به هم نرسیدن - ما كه رفتيم
http://www.mohsendadash.blogfa.com/post-105.aspx
راز به هم نرسیدن. چطوری باید دوست داشته باشیم. ما كه رفتيم بنويسيد دمش گرم نبود بنويسيد صدا بود. دوستان گلم به مدت ۳ ماه ازتون دورم موفق باشيد. نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۰ساعت 16:54 توسط محسن.
mohsendadash.blogfa.com
راز به هم نرسیدن - کلینیک خدا
http://www.mohsendadash.blogfa.com/post-99.aspx
راز به هم نرسیدن. چطوری باید دوست داشته باشیم. به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم. خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده. زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد. آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم،. تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود . و آنها دیگر نمی توانستند. قلب خالی ام خون برسانند. به بخش ارتوپدی رفتم چون دیگر نمیتوانستم با دوستانم باشم و آنها. را در آغوش بگیرم. فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم.