mehraneh63.persianblog.ir
یه سبد پر از ستارهخدا نزدیک است
http://mehraneh63.persianblog.ir/
خدا نزدیک است
http://mehraneh63.persianblog.ir/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Saturday
LOAD TIME
2.1 seconds
PAGES IN
THIS WEBSITE
6
SSL
EXTERNAL LINKS
68
SITE IP
46.224.2.182
LOAD TIME
2.078 sec
SCORE
6.2
یه سبد پر از ستاره | mehraneh63.persianblog.ir Reviews
https://mehraneh63.persianblog.ir
خدا نزدیک است
mehraneh63.persianblog.ir
آن سالهای دور... - یه سبد پر از ستاره
http://mehraneh63.persianblog.ir/post/132
یه سبد پر از ستاره. ساعت ٧:۱٩ ق.ظ روز دوشنبه ٢٦ امرداد ۱۳۸۸ کلمات کلیدی:. گویی این آدمیزاد هیچ عقلی در سر ندارد! کسی که گذشته اش سرشار از سختی بوده است. اینک که به آرامش رسیده باید همه چیز را به دست باد بسپارد و لبخند بزند. او خوشبخت است . او شاد است . او سلامت است . او شریک و هم نفسی دارد که دنیا با عشقش معنا گرفته. اما همین او که من باشم. هفته ایست که در گذشته غرقم . یاد اوری اش مرا به وجد می آورد . و امشب خواب را از چشم هایم ربوده است . که امروز هستم و لبخند میزنم به خوشبختی . و این تخریب مانع آن بود.
یه سبد پر از ستاره
http://mehraneh63.persianblog.ir/post/148
یه سبد پر از ستاره. ساعت ۱٢:۳٤ ق.ظ روز جمعه ۱٤ بهمن ۱۳٩٠ کلمات کلیدی:. درباره : زمستان که میشود از پشت شیشه بخار گرفته به نظاره برف می نشینم دانه ای کوچک . دانه ای بزرگ . همچون ما آدمها . صد شکل و صد روی . این خلقت طبیعت است همه در کنار هم . چون برف . برف هم گر تک دانه بود زمستان زیبا نبود . پروفایل مدیر : مهرانه.
هدیه ای به نام زندگی ... - یه سبد پر از ستاره
http://mehraneh63.persianblog.ir/post/139
یه سبد پر از ستاره. هدیه ای به نام زندگی . ساعت ۱:٥٥ ق.ظ روز دوشنبه ٢٠ مهر ۱۳۸۸ کلمات کلیدی:. روزها سخت و کند میگذشت. نفس ها به شماره افتاده بود. همه گوش به زنگ تلفن بودیم. 1 ماهی بود انتظار میکشیدیم برای زندگی دوباره من. آن شب .آرام بودم و خسته. درکنار عشقم سعی میکردم لحظه هایم شیرین باشد بدون فکر به سختی ها. آن شب را به خاطر دارم. با هم حرف میزدیم ، داستان میبافتیم و میخندیدیم. لحظه ها آرام آرام گذشت و ما به خواب رفتیم. چشمهایم را باز کردم و تاریکی هوا بر دلم نهیب زد ساعت 4 صبح بود. تلفن قطع شد .
پیوند زندگی ... - یه سبد پر از ستاره
http://mehraneh63.persianblog.ir/post/131
یه سبد پر از ستاره. ساعت ۱٠:٥۳ ب.ظ روز دوشنبه ٤ خرداد ۱۳۸۸ کلمات کلیدی:. نمی دانی چه حسی دارد روزت که به شب می رسد بگویی ،. زنده ماندم امروز، آیا فردایی هم هست؟ عزیز نا شناس ،. اگر بدانی بعد از تو جسمت چگونه مرا هدیهء زندگی داد. اگر بدانی با هر نفسم که تو هدیه دادی چگونه تو را سپاس. و دنیای امید را به من که نفسهایم به شماره افتاده بود مژده دادی. ایمان دارم هر بار که متولد شوی فرشته ء نجات خواهی بود. کاش می توانستی به همه بگویی. کوچک تو پس از مرگ. دنیای بزرگی برای زندگیست. کارت عضویت اهدا اعضا در ایران.
آدم + حوا = انسان - یه سبد پر از ستاره
http://mehraneh63.persianblog.ir/post/151
یه سبد پر از ستاره. آدم حوا = انسان. ساعت ٢:٤۳ ق.ظ روز چهارشنبه ۱٤ تیر ۱۳٩۱ کلمات کلیدی:. زیبای ام خدا دادیست. به من نگاه کن! همان زیبایی که تو فکر میکنی نمایان شدنش چشم ها را کور میکند . تو که فکر میکنی بند بند وجودم ،حضورم ،نفسم ، دیگران را از راه به در میکند . راهی جهنم میکند . آدم و هوا را فراموش کرده ای؟ تو هم کمی آدم باش! تو هم جذابی ، از نگاه من. پس فقط من نیستم که تو را آتش میزنم. تو هم میتوانی . به برکت همان سیبی که خدا از بهشت برایت فرستاد. آدم باش و بدان که من و تو ماییم. شانه به شانه هم .
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
6
وبلاگ - از دوست داشتن...
http://kiana334.persianblog.ir/tag/وبلاگ
ساعت ۱٠:۱۳ ب.ظ روز دوشنبه ٦ فروردین ،۱۳۸٦. در مرام ما رفیقان نیست رسم ترک دوست. عهد با هر کس ببندیم جانمان در دست اوست. نمیدونم جدیدا چرا اینجوری شده؟ همه از مردونگی اسمشو یدک میکشن و . ساعت ۱:٠٧ ب.ظ روز یکشنبه ٥ فروردین ،۱۳۸٦. سلامبعد از یک سال و نیم برگشتم.دلم خیلی برای محیط اینجا تنگ شده بود. ساعت ۳:٢۱ ب.ظ روز پنجشنبه ٢ تیر ،۱۳۸٤. يه حماقت ديگه.دومی سومی و. فقط يه فايده برام داشت:ياد گرفتم تا ميتونم دروغ بگم و هر چی تو دلم ميگذره از ديگران پنهان کنم چون مطمئنا اينجوری ميتونم تو دل بقيه خودمو جا کنم.
miaad - مثه بارون
http://miaad.persianblog.ir/pages/1
چند روز پیش این شعر رو از دوستی شنیدم و بسیار لذت بردم. روایت عقابی که راز طول عمر زاغ رو جویا میشه. بسیار زیباست:. گویند زاغ سیصد سال بزید و گاه از این قدر نیز بگذرد. عقاب را سال عمر سی بیش نباشد.). گشت غمناک دل و جان عقاب. چو ازو دور شد ایام شباب. دید کش دور به انجام رسید. آفتابش به لب بام رسید. باید از هستی دل بر گیرد. ره سوی کشور دیگر گیرد. خواست تا چاره ی نا چار کند. دارویی جوید و در کار کند. صبحگاهی ز پی چاره ی کار. گشت برباد سبک سیر سوار. گله کاهنگ چرا داشت به دشت. ناگه ا ز وحشت پر و لوله گشت.
مثه بارون
http://miaad.persianblog.ir/1389/1
خوندن رمان همیشه یکی از لذت بخش ترین کارها برام بوده. هم توی دوران مدرسه که صدای اعتراض مادرم بلند میشد از بس که وقتی سرگرم خوندن رمان میشدم هیچی از دور و برم حالیم نمیشد و هم تودوران دانشگاه که صدای دوستام و هم اتاقیهام بلند میشد که اینقدر غرق کتاب نشو! ولی در حال حاضر کسی که تو خونه کنارش رمان میخونم کاملا درک میکنه، غر هم نمیزنه و خودش هم برام کلی کتاب و رمان فراهم میکنه. برای عید یک رمان به زیان انگلیسی کادو گرفتم حدود 500 صفحه. رمان New moon که کتاب دوم از سری 4 حلدی Twilight. و خب چون این فیلم رو خ...
Parmida
http://parmida85.blogfa.com/post-258.aspx
پارمیدا مامان و بابا. مگه شما تا حالا تقلب نکردین؟ اینکه حالا بشه اسمشو چی گذاشت، خوب نمیدونم. ولی ماجرا از این قراره. روز چهارشنبه 12 آذر، امتحان نوشتاری. داشتیم، همون که شما بزرگترا بهش میگین آیین نگارش! آخه مامانم انگار لکنت می گیره اگه بخواد بگه فارسی نوشتاری! بهش میگه آیین نگارش! و از بس این کلمه رو گفته منم یاد گرفتم). عصری اومدم خونه و به مامان گفتم: مامان امتحان خیلی خوب بود. اما هنوز ورقه هامون رو نداده. انگار که مثلا بچه تنبل کلاس بودم و اولین بارمه 20 شدم! یه چیزی بگم، دعوام میکنی؟ اون روز که ...
Parmida
http://parmida85.blogfa.com/post-265.aspx
پارمیدا مامان و بابا. روزهای آخر سال 93. شنبه 23 اسفند، از مدرسه که اومدیم خونه اعلام کردم که معلممون هیچ تکلیفی نداده و رسما یعنی پیش به سوی تعطیلی! چون فردا که روز ورزشه، دوشنبه هم روز بی کیف و کتابه و قراره جشن داشته باشیم و فقط پیک هامون رو بدن. برای همین بعد از ناهار من و مامان رفتیم پارک نزدیک خونه. و توپ هم بردیم و اول بردیم دادیم بادش کردند و بعد رفتیم کلی بازی کردیم. کمی هم سرسره و اسب! تازه معلوم شد که توپم هم سوراخ شده و مامان قول داد برام توپ نو بخره. دوشنبه 25 اسفند، روز جشن مدرسه. ظهر هم دو...
زندگی - مثه بارون
http://miaad.persianblog.ir/post/70
گاهی وقتها ، مخصوصا صبحها که اماده میشم برای رفتن سر کار،برای شروع یک روز دیگه مثه خیلی از روزهای قبلی، وقتی توی اینه به خودم نگاه میکنم ، به عنوان یک انسان که درگیر زندگی شده و هنوز بعد از 30 سال نمیدونه ایا مسیری که داره میره اونقدر ارزشمند هست که داره روزهای عمرش رو به پاش قربانی میکنه یا نه؟ از خودم، از زندگی و از این فکر که هر لحظه رو که الان میکشی دیگه نمیتونی به زندگی برش گردونی - وحشت زده میشم! درباره : 1358، متاهل،. واژگان دور،ملودی های نزدیک. قصه های من و کتابام. مادر آسمان من بود.
مثه بارون
http://miaad.persianblog.ir/1389/2
بچه که بودم، خونه مون از سه تا حیاط تشکیل شده بود که حیاط اخری پر بود از درخت از مرغ و خروس و جوجه و و کندوی زنبور . .کلا اون حیاط بخش بزرگ خاطرات بچگیم رو تشکیل میده.برای من که خواهر برادر هم سن نداشتم اونجا پر بود از موجوداتی که همبازیهای اوقات تنهایی من بودند. بودم نشستن روی اون تاب و تاب خوردن باهاش خب معلومه چقدر لذت داشت. توی اون حیاط یه درخت سیب، یه درخت الو ، یک سنجد و یک درخت کوچیک گردو هم داشتیم. اما این درخت ،بزرگ همه اونها بود. میدیدمش اما قد کشیده از بالای دیوار همسایه! درباره : 1358، متاهل،.
کلید - مثه بارون
http://miaad.persianblog.ir/post/87
نمیدونم چی شد که صبح دم در که میخواستم کفشهام رو بپوشم محض کنجکاوی دستم رو بردم توی جیب کیفم تا مطمئن بشم که کلید سر جاشه. امروز اون یکی شرکت نمیرم اما این حس همون دم در خونه که داشتم درو میبستم اومدسراغم و مجبورم کرد کیفم رو چک کنم! همینجوری هم 5 دقیقه دیرتر داشتم راه میفتادم ولی سریع برگشتم و جیب اون یکی کیفم رو هم چک کردم. اونجاهم نبود.این کلید چون مهمه جدا از. بقیه است همیشه و گاهگاهی بهش سر میزنم که مطمئن باشم سر جاشه . در رو بستم و راه افتادم. تو راه همش فکر میکنم که زودتر برسم به. مادر آسمان من بود.
انرژی-1 - مثه بارون
http://miaad.persianblog.ir/post/68
بچه که بودم، خونه مون از سه تا حیاط تشکیل شده بود که حیاط اخری پر بود از درخت از مرغ و خروس و جوجه و و کندوی زنبور . .کلا اون حیاط بخش بزرگ خاطرات بچگیم رو تشکیل میده.برای من که خواهر برادر هم سن نداشتم اونجا پر بود از موجوداتی که همبازیهای اوقات تنهایی من بودند. بودم نشستن روی اون تاب و تاب خوردن باهاش خب معلومه چقدر لذت داشت. توی اون حیاط یه درخت سیب، یه درخت الو ، یک سنجد و یک درخت کوچیک گردو هم داشتیم. اما این درخت ،بزرگ همه اونها بود. میدیدمش اما قد کشیده از بالای دیوار همسایه! درباره : 1358، متاهل،.
پرشین بلاگ - از دوست داشتن...
http://kiana334.persianblog.ir/tag/پرشین_بلاگ
ساعت ۱٠:۱۳ ب.ظ روز دوشنبه ٦ فروردین ،۱۳۸٦. در مرام ما رفیقان نیست رسم ترک دوست. عهد با هر کس ببندیم جانمان در دست اوست. نمیدونم جدیدا چرا اینجوری شده؟ همه از مردونگی اسمشو یدک میکشن و . ساعت ۱:٠٧ ب.ظ روز یکشنبه ٥ فروردین ،۱۳۸٦. سلامبعد از یک سال و نیم برگشتم.دلم خیلی برای محیط اینجا تنگ شده بود. ساعت ۳:٢۱ ب.ظ روز پنجشنبه ٢ تیر ،۱۳۸٤. يه حماقت ديگه.دومی سومی و. فقط يه فايده برام داشت:ياد گرفتم تا ميتونم دروغ بگم و هر چی تو دلم ميگذره از ديگران پنهان کنم چون مطمئنا اينجوری ميتونم تو دل بقيه خودمو جا کنم.
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
68
Home - Mehraneh.us
مهرانه
فرق دخترها و پسرها, فرق دست خط زنها با مردها, فرق مردان و زنان. زنان بسیار سریعتر از مردان بالغ میشوند. اغلب دختران ۱۷ ساله میتوانند مانند یک انسان بالغ رفتار کنند. اغلب پسران ۱۷ ساله هنوز در عالم کودکانه بسر برده و رفتارهای ناپخته دارند. به همین دلیل است که اکثر دوستی های دوران دبیرستان به ندرت سرانجام پیدا میکنند. یک زن لیستی از جنسهای مورد نیازش را تهیه نموده و برای خریدن آنها به فروشگاه میرود. یک مرد آنقدر صبر میکند تا محتویات یخچال ته بکشد و سیب زمینی ها جوانه بزنند. آنگاه بسراغ خرید میرود&#...زنان ...
آمــوزشگـاهِ علمـی آزآد "مِهـرانــه"
آموزشگاه علمی آزآد م هرانه. ش هرستآن ر شت-ا ز ابتدایی تا دآنشگاه. درس معلم گر ب و د زمزمه محب تی. جمعه به م کتب آورد طفل گ ریز پای رآ:). به آموزشگآه ع لمی آزاد "مهرانه. ا ز ابتدایی تا دآنشگاه. تاريخ جمعه بیست و هفتم دی ۱۳۹۲ساعت 0:33 نويسنده م دیر آموزشگاه،رآبعه ا کبری. All in all it is just anotheR bRIck in thE wall. (pink floyd. دست ا ز سر بچه هآ بردآرید! همه ی مآجرآ،فقط یه آجری ، توی دیواره و ب س. قسم تی از آهنگ دیوآر گروه پینک فلوید،د ر اعترآض به س بک آموزش همگآنی د ر. مدآرس که بدون در نظر گرفت ن.
مهرانه
متن زیبا ساز محشر. انجمن خیریه حمایت از بیماران مبتلا به سرطان مهرانه. همایش گلریزان انجمن خیریه مهرانه. به یک جایی از زندگی که رسیدی. جملات زیبا گیله مرد. بهانه برای زندگی:آوای عشق. قالب های وبلاگ اسکین. سایت انجمن خیریه حمایت از بیماران مبتلا به سرطان مهرانه. همایش گلریزان انجمن خیریه مهرانه. لینک سایت انجمن مهرانه. برچسبها: همایش گلریزان انجمن خیریه مهرانه. 15:59 ] [ مدیریت وبلاگ ]. لیلی زیر درخت انار نشست. درخت انار عاشق شد گل داد سرخ سرخ. گلها انار شد داغ داغ. هر اناری هزار تا دانه داشت. می فهمی شای...
BLOGFA.COM
این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است. محتوای وبلاگ محفوظ است. تنها از نمایش عمومی آن جلوگیری شده است. جهت اطلاعات بیشتر بخش ر اهنمای پیگیری جهت رفع فیلتر وبلاگهای مسدود شده توسط کارگروه.
یه سبد پر از ستاره
یه سبد پر از ستاره. آدم حوا = انسان. ساعت ٢:٤۳ ق.ظ روز چهارشنبه ۱٤ تیر ۱۳٩۱ کلمات کلیدی:. زیبای ام خدا دادیست. به من نگاه کن! همان زیبایی که تو فکر میکنی نمایان شدنش چشم ها را کور میکند . تو که فکر میکنی بند بند وجودم ،حضورم ،نفسم ، دیگران را از راه به در میکند . راهی جهنم میکند . آدم و هوا را فراموش کرده ای؟ تو هم کمی آدم باش! تو هم جذابی ، از نگاه من. پس فقط من نیستم که تو را آتش میزنم. تو هم میتوانی . به برکت همان سیبی که خدا از بهشت برایت فرستاد. آدم باش و بدان که من و تو ماییم. شانه به شانه هم .
من یه دیوونه م
من یه دیوونه م. میخوام بشم مث خودتون. زیادی خوب بودن خوب نیست! زیادی که خوب باشی، دیده نمیشوی! میشوی مثل شیشه ای تمیز،. کسی شیشه ی تمیز را نمیبیند،. همه به جای شیشه، منظره ی بیرون را میبینند،. ولی وقتی شیشه کمی بخار بگیرد. وقتی کمی منظره ی بیرون را بد نشان دهد،. همه آنرا میبینند، همه سعی میکنند تمیزش کنند. زیادی خوب بودن خوب نیست! زیادی که خوب باشی شکننده تر میشوی،. با هر قدرناشناسی دلت ترک بر میدارد میشکند،. تکه های شکسته را در دستانت میگیری،. نگاه میکنی به نتیجه ی زیادی خوب بودنت! بگ ه باهات قهرم#.
دلناز چت
بچه ها من دیگه این وبلاگ رو آپ نمیکنم هرکی کارم داره بیاد آبان چت آدرس جدید وبلاگم و بدم. I am mr majid Qazvin. در ضمن تو ابان چت با اسم شیدا هستم.
. . . آیینه های ناگهان . . .
آیینه های ناگهان . . . تولد عید شما مبارک:) ). خب حالا بریم سر وقت کیک. حالا باید شمع ها رو خاموش کنم. واااااااااااااااااااای چه قد کادو. خب دیگه این هم از تولد. هیچکس رو خبر نمی کنم. کادو یادتون نره هاااااااااااااااااا. جمعه هشتم فروردین 1393 ] [ مهرانه ] . سه شنبه بیست و هفتم اسفند 1392 ] [ مهرانه ] . سرخی تو از من ،. زردی من از تو. جشن باستانی چهارشنبه سوری. سه شنبه بیست و هفتم اسفند 1392 ] [ مهرانه ] . گآه مے تواט تمآم زندگے را. اگ ر ت مآم زندگی. دوشنبه بیست و ششم اسفند 1392 ] [ مهرانه ] . و به ج...
ღ*°●سوته دلان ●ღ♥*ღ
ღ* سوته دلان ღ *ღ. خدایامیترسم ازکسانی که عاشق نمیشوند اما عاشق کردن را خوب بلدند. بود در شهر افسانه کسی که شهرت در " نه " گفتن داشت. رسم ما می دانی آیا؟ خط ما می خوانی آیا؟ تو نمی خواهی یک تاج طلا بر سر؟ روزی آینه به دستش دادند. گفتند : می شناسی او را؟ گفت : آری می شناسم . او را خود اوست! گفته شد دیوانه است. یک روز یه پسر انگلیسی میاد وبا طعنه به یک پسر ایرانی میگه:چرا خانوماتون نمیتونن. با مرداتون دست بدن یا لمسشون کنن؟ یعنی مردای ایرانی اینقدر شهوت پرستن که نمیتونن. یاهرمردی ملکه انگلستانا لمس کنه؟
یوغ بندگی
در قلبت بده مرا آشیان. دردم ، نه درمان. نه عهد و نه پیمان. لبریزم از نفرین و حرمان. به سوگ نشسته ابر خدا. رحمتی کن ، به بارانش بخوان. غسلم بده ، تعمیدم کن. تا در نگاهت شوم جاودان. صداقت ، نذر نفس هایت کرده ام. این بیگانه را ، به مقصود برسان. با بهار آمده ام ، خزانم اما. در قلبت بده مرا آشیان. ندارم سر پناهی ، بی خانمانم. به نگاهت دلبسته ، باش سایبان. دوشنبه پنجم مرداد ۱۳۹۴ ] [ 19:10 ] [ بنده گمگشته ] . اینجا منزلگه من است. گاهی مرگ رخی مینماید. گاهی خدا طعنه ای میزند. اما تویی که نام آدم بر خود نهادی.
