memoboo.blogspot.com

hourvatat.wordpress.com

هرچه دلم بخواهد می نویسم، اصراری ندارم خودم را ثابت کنم | .

https://hourvatat.wordpress.com/2011/03/21/32

در حاشیه کتاب، چون نقطهء شک بیکار نی م اگرچه در کار نی م …. هرچه دلم بخواهد می نویسم، اصراری ندارم خودم را ثابت کنم. مارس 21, 2011. من اصراری ندارم خودم را ثابت کنم. من اصراری ندارم خودم را ثابت کنم. من اصراری ندارم خودم را ثابت کنم. من اصراری ندارم خودم را ثابت کنم. من اصراری ندارم خودم را ثابت کنم. من اصراری ندارم خودم را ثابت کنم. من تلخ هستم اما اصراری ندارم خودم را ثابت کنم. حتی اگر «ت ق»ای که شنیدم، س م س تو بوده باشد که نیست اصراری ندارم که خودم را ثابت کنم. بیست و نه اسفند هشتاد و نه. پاسخی بگذار...

haziyan.persianblog.ir

خیال - 'هذیان های من'

http://haziyan.persianblog.ir/post/301

شبه و دیگه ترفیک بزرگراها تموم شده ،راه با فواصل چهار پنج متری با چراغایی که به زور پایه خودشون رو هم روشن می کنن هاله دار شده، من محو راه و خیره به چراغ ماشین هایی که از کنارم می گذرن رانندگی می کنم. گهگاه از ماشین های اطراف سیگاری به بیرون پرتاب می شه و مسیر مارپیچی رو مشخص می کنه. پیچ راه خیلی تند می شه و تراکم ماشین ها زیاد موزیک رو کم می کنم و شالم رو از سرم بر می دارم ،سیگاری روشن می کنم و به سیگارهایی که از ماشین ها به بیرون پرتاب می شن فکر می کنم فکر. پروفایل مدیر : طناز. این استیکر من است.

haziyan.persianblog.ir

'هذیان های من'

http://haziyan.persianblog.ir/1390/11

کلام همنشین سکوتی دوردست می شود. اینان ظهرها می کوبند بی صدا می میرند بی اشک می خندند بی جنبش. من می نشینم در ازدحامی اینجایی می گویم شاید لحظه باشد و ناب. صلات ظهر می شود می کوبند بی صدا. می میرند بی اشک. می خندند بی جنبش. من برای پدر می گویم داستانی را که دیروز برای آن لولی مست خواندم و پدر انگاری گوش می دهد بی هیچ. بوی صلات ظهر کوبنده ازدحام را می دهد دستم پدر انگاری آهنگی از میان سینه اش گذشت و از جمجمه اش گذر کرد وقتی که مورچه ها فتح کردند درونش را. لغات می ماند میان هیچ ام. پدر را می خواستند.

simjin.blogspot.com

سیم: April 2011

http://simjin.blogspot.com/2011_04_01_archive.html

دستت چرا سرده؟ چون خون توش جریان نداره. چون پمپاژ کننده، قلب واساده. چون مغز بش گفت وایسا، شایدم خودش به خودش گفت. چون گوش هرچی گرفته بود داد به مغز. چون امواج اون توی گوشُ لرزوندن. چون لبات تکون خوردن گفتن: من که دارم می رم، تا یه ماه دیگه حداکثر. پست‌های قدیمی‌تر. اشتراک در: پست‌ها (Atom). انقدر مقهور چرخش سریع این روزا شدم و انقدر کم آوردم جلوی این بسته پنجاهی که مجال فکر کردن ندارم به دوری رفیقم به رفیقای دور به تو، به نعش فک. فکر می کنم وجود خارجی نداری وقتی چشام تنگه فقط می بینمت یا وقتی ممولی ام ب...

simjin.blogspot.com

سیم: December 2011

http://simjin.blogspot.com/2011_12_01_archive.html

انقدر مقهور چرخش سریع این روزا شدم. و انقدر کم آوردم جلوی این بسته پنجاهی. که مجال فکر کردن ندارم. به تو، به نعش فکری که ازت مونده، چشای درهم برهم، خنده های به هم ریخته، آدمای متفاوت که هیچ کدوم تو نیستی. ریدم تو زندگیم جوری که برا خودمم جا نی. پست‌های قدیمی‌تر. اشتراک در: پست‌ها (Atom). انقدر مقهور چرخش سریع این روزا شدم و انقدر کم آوردم جلوی این بسته پنجاهی که مجال فکر کردن ندارم به دوری رفیقم به رفیقای دور به تو، به نعش فک. فکر می کنم وجود خارجی نداری وقتی چشام تنگه فقط می بینمت یا وقتی ممولی ام بت فک...

simjin.blogspot.com

سیم: June 2011

http://simjin.blogspot.com/2011_06_01_archive.html

من آرایش کردن دخترا رو خیلی دوس دارم. حالا یا فتیش متیش یا نه طییعیه همه اینجوری می شن. نمی دونم چجوری یاد همچین چیزی افتادم. یا چشمهای رو به پایینت که علاقه من بود و با آرایش رو به بالا می شد و همچنان علاقه ام بود. آره هی یادت هست این روزا. هیچ نظری موجود نیست:. دارم تو این لیوان یخ دار. تو این کارتای تیکه تیکه. هر کی یه غم. دارم خودمو به گا می دم. هیچ نظری موجود نیست:. پست‌های قدیمی‌تر. اشتراک در: پست‌ها (Atom). تو گفتی و گفتی از سانفرانسیسکو تا نیویورک آدمای خوب، کشور خوب با چشات که منو نگاه نمی...

haziyan.persianblog.ir

اعماق - 'هذیان های من'

http://haziyan.persianblog.ir/post/303

مرگم یه هنره . مثل بقیه چیزها . . . منم به شکل استثنایی خوب انجامش دادم. طوریکه احساس بدی پیدا کنم. طوریکه احساس کنم واقعیه. فک کنم شما می تونستید بگید من یه تماس دارم. من اشتباه بزرگی کردم درست وقتیکه صدای دریا به اوج رسیده بود و حرف از زیرزمین و فرار و انتخاب اونجا برای مرگ و یا شاید مثل چوب پنبه ای پس زده شده روی دریا شناور بودم گول بستنی ها رو خوردم و به روی زمین ،روی موج ها اومدم. ساعت ۱٢:٢٠ ‎ق.ظ روز ۱۳٩٠/٥/٢۸. پروفایل مدیر : طناز. هذیان بعد از نه سال هذیان/ / بیست و چهارساله شد. این استیکر من است.

haziyan.persianblog.ir

'هذیان های من'

http://haziyan.persianblog.ir/1390/8

این استیکر من است. من آدم خیلی بدی هستم، یک آدم بیکار الدنگ.کسی که در خانه نقش جاروبرقی را دارد. من آدم خیلی خیلی بدی هستم از آن دسته آدم های خنگ به درد نخور که حتی روزمرگی این روزهایش را یاد نمی گیرد. من آدم خیلی بدی هستم،چند وقتی ست اینجا گرفتار آمده ام و حتی به دست نوشته هایم هم سری نمی زنم. من آدم خیلی بدی هستم، آنقدرها بد که شب ها تا نیمه بیدارم و حتی دیگر اشکی هم از چشم هایم جاری نمی شود. من آدم خیلی بدی هستم، تا جایی که دلم برای خاطراتم تنگ می شود، آنقدرها که دلم می خواهد درمیان آن ها پرسه زنم.

haziyan.persianblog.ir

گردن کشیدم - 'هذیان های من'

http://haziyan.persianblog.ir/post/304

من زییا لبخند می زنم.من زیبا روبروی آیینه دراز می کشم.من موهانی بلند و زیبا دارم.من به آرامی موهانم را شانه می زنم و عطر بارانشان می کنم.من ذاتآ و بی هیچ آرایشی زیبا هستم.من دستانم لطیف.پوستم شفاف.من ذاتآ باطراوت هستم.من راحت جلوی شما دراز می کشم.و من*به راحتی افسارم را در دستانم می چرخانم. لطفآ یک کنج را برای من خالی بگذارید;من از مقام پرافتخار هرزگی استعفا می دهم. من عروسک کوکی وجدان شما نیستم. پروفایل مدیر : طناز. هذیان بعد از نه سال هذیان/ / بیست و چهارساله شد. هذیان/گو/هشت/بیست و سه /ساله شد.