menapall.blogfa.com

room627.blogfa.com

اتاق شماره 627

http://www.room627.blogfa.com/1394/05

دوشنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۴. 16 تراژدی کوتاه لاجوردی. قلبم، برای اولین بار، سعی نمی کند زخمش را جبران کند. بلاگفای عزیزم، تو که همه چیزم را ربودی! در عوض بهانه ای به من دادی تا همه چیز را درباره ی هانا از سر بگیرم. دنیا مال من است. مبتلا به مرگ مغزی. داستان کوتاه فرضا ).

room627.blogfa.com

اتاق شماره 627

http://room627.blogfa.com/category/1

پنجشنبه هفتم آذر ۱۳۹۲. نیکی کوچولوی مامان، کی برات آهنگ میخونه؟ کی برات گیتار میزنه و دور موهات از اون پاپیون خوشگلا. که بابا برات میزد میزنه؟ کی هر روز قدتو میگیره و بهت میگه که چقدر دوست داره؟ قستنطنیه رو برات هجی میکنه و بهت یاد میده چطوری بند کفشاتو ببندی؟ نیکی کوچولوی عزیزم، آدمها. زودتر از ابرای آسمون زندگی آدم میرن و هرگز نمیتونی دست دراز کنی و مثل ماهیای دریا بگیریشون. و نگهشون داری.نیکی قشنگ مامان و بابا، ماهیت آدما به سرعت عوض میشه و دیگه نمیتونی مثل قبل. دریا هنوزم قشنگه، اما یادته عروسکتو برد؟

room627.blogfa.com

اتاق شماره 627

http://www.room627.blogfa.com/post/15

پنجشنبه هفتم آذر ۱۳۹۲. نیکی کوچولوی مامان، کی برات آهنگ میخونه؟ کی برات گیتار میزنه و دور موهات از اون پاپیون خوشگلا. که بابا برات میزد میزنه؟ کی هر روز قدتو میگیره و بهت میگه که چقدر دوست داره؟ قستنطنیه رو برات هجی میکنه و بهت یاد میده چطوری بند کفشاتو ببندی؟ نیکی کوچولوی عزیزم، آدمها. زودتر از ابرای آسمون زندگی آدم میرن و هرگز نمیتونی دست دراز کنی و مثل ماهیای دریا بگیریشون. و نگهشون داری.نیکی قشنگ مامان و بابا، ماهیت آدما به سرعت عوض میشه و دیگه نمیتونی مثل قبل. دریا هنوزم قشنگه، اما یادته عروسکتو برد؟

room627.blogfa.com

اتاق شماره 627

http://www.room627.blogfa.com/post/22

جمعه بیست و چهارم مهر ۱۳۹۴. 18به الهه ی دادستان. به امید اینکه فریادهای روزمره ام خسته تان نکرده باشد. هر روزم را با آرزوی فریادرسی و حقیقت یافتن عدالت به پایان می رسانم. دلیل اینکه به نامه نوشتن روی آورده ام برای اعتراض به بی اعتنایی های شما و یا گله از بی فرجام بودن دعاهایم نیست ابدا! چنین جسارتی از سوی من به شان و مقام بالای شما غیر ممکن و بی معنی است، لطفا از گفته هایم چیزی به دل نگیرید، الهه ی دادستان و فریادرس! دنیا مال من است. مبتلا به مرگ مغزی. داستان کوتاه فرضا ).

room627.blogfa.com

اتاق شماره 627

http://www.room627.blogfa.com/1392/06

شنبه سی ام شهریور ۱۳۹۲. 10زنگ خطری که هرگز خفه نمیشود. وقتی زنگ خطر داد میزند و به همه میگوید دوباره مغزم گره خورده است و یک جای کار را بد لنگانده ام،. نمیتوانم مثل پلنگ صورتی سر و سینه ام را در جهت بالا نگه دارم و دیرین دیرین کنان در افق محو بشوم. باید بروم روی استیج و مثل احمقها سرم را تا هسته ی زمین پایین فرو ببرم و مثل کسی که یک شومن. کله پوک است،منتظر شوم تماشاچی ها با انواع گوجه های زراعتی قرمز و آبدار و طیف بالا پایین شده ی. ناخوبی که داخل زندگی من زندگی میکند، همین زنگ خطریست که هرگز خفه نمیشود.

room627.blogfa.com

اتاق شماره 627

http://www.room627.blogfa.com/1392/05

یکشنبه بیست و هفتم مرداد ۱۳۹۲. شمارش معکوس است."ده".قدم اول.پیش خودم فکر میکنم هوا قشنگ است و آرزو میکنم کاش مامان. اینجا بود و میدید،چون مامان"هوای قشنگ"دوست دارد."ن ه".قدم دوم.من همان پیرهن سفیده را به تنم. کرده ام که بابا میگفت با آن شبیه عروس مرده میشوم، ولی کاش حالا پیشم می بود تا ببیند چقدر زیبا. بنظر میرسم."هشت".قدم سوم.بابایی، بابا بزرگم که خیلی دوستش دارم.خیلی.میدانم دل تنگ میشود. و میدانم دلتنگ میشوم."هفت".قدم چهارم.عزیز، مامان بزرگم. حالا میتوانم بروم و بغلش کنم.بعد سالها. 7اعتراف های شانه طلب.

room627.blogfa.com

اتاق شماره 627

http://www.room627.blogfa.com/post/17

دوشنبه بیست و سوم دی ۱۳۹۲. 14شورش علیه دنیا، ایده ای ناب. 1من بهترین دوستم را از دست داده ام و بهایش سنگین تر از آن بغضی است که همه در کتابها و دلنوشته ها و درد دلهایشان از آن میگویند.من بهترین دوستم را از دست داده ام و آهای دنیا! 2میگویند گذشته میگویم چه خوش گذشت! میگویند پدر میگویم چقدر دوستش دارم! میگویند کودکی میگویم یادش بخیر! لبخند میزنم.مردم نمیفهمند که زیر یک چهره ی آشنای خیلی خیلی خوشحال، چه میگذرد.مردم متوجه نیستند در برابر سی قطره اشک، گفتن جمله ی "همه چی درست میشه! بیا و با ما پایکوبی کن!

room627.blogfa.com

اتاق شماره 627

http://www.room627.blogfa.com/post/21

چهارشنبه پانزدهم مهر ۱۳۹۴. 17 وقتی دلم دوباره تنگ بشود. دنیا مال من است. مبتلا به مرگ مغزی. داستان کوتاه فرضا ).

room627.blogfa.com

اتاق شماره 627

http://www.room627.blogfa.com/1392/07

دوشنبه بیست و نهم مهر ۱۳۹۲. 1چند روزیست برخلاف همیشه با آدم ها غیر محترمانه و خشن رفتار میکنم،و کلماتی که از دهانم خارج. می شوند غیر عادی و بی معنا شده اند. چند روزیست دلم میخواهد یقه ی یکی را که کوچکترین اشتباه. عالم را مرتکب شده بگیرم و بچسبانم به دیوار و آنقدر با زانو توی شکمش و با مشت توی فک و چانه اش. بزنم تا ولو شود و روی زمین بیفتد.اما این احساسات نفرت انگیز از کجا نشات میگیرند؟ کسانی که میگویند بله، یک گوجه بچپانند توی دهانشان و ساکت شوند! چطور میتوان با یک کلاه بوقی. چطور میتوان با یک دستخط.

room627.blogfa.com

اتاق شماره 627

http://www.room627.blogfa.com/post/16

پنجشنبه چهاردهم آذر ۱۳۹۲. آدمها احمقند.آدمها احمقند و وقتی میفهمند که چقدر احمق بوده اند به سرعت به نزدیک ترین دکه مراجعه میکنند و به سرعت کیف پولشان را از جیبشان در میآورند و به سرعت یک پاکت سیگار میخرند و به سرعت به نزدیک ترین پارک مراجعه میکنند و به سرعت روی یک صندلی مینشینند و به سرعت یک نخ سیگار را آتش میزنند. آدمها به سرعت "الآن" را فراموش میکنند و به سرعت درون گذشته شان سقوط میکنند و آنقدر ساده از بین میروند که روحشان نیازی به تجزیه هم ندارد! دنیا مال من است. مبتلا به مرگ مغزی. داستان کوتاه فرضا ).