MESBAH13.BLOGFA.COM

mahdisorooshfar.blogfa.com

دست نوشته ها

http://www.mahdisorooshfar.blogfa.com/8905.aspx

از خواب بیدار می شم. دست و صورتم را می شورم. چندتا آسپرین می خورم. از خونه میزنم بیرون. تا رسیدن به مقصد. پنج نخ سیگار می کشم. مثه سگ کار می کنم. سر ظهر با بهونه نماز از زیر کار در میرم. با کشیدن 10 نخ دیگر رکوع وسجودم را به خدای دود تقدیم می کنم. ناهار آشغال سلف رو می خورم. دوباره کار تا ساعت 6. تو راه برگشت 3 نخ دیگه می کشم و پاکت و میندازم دور. دو پاکت دیگه می خرم. یکی برای قبل از خواب. و اون یکی برا صبح فردا. به خانه می رسم. به زنم سلام هم نمی کنم. به جاش چندتا آسپرین می خورم. تا به خواب رفتن دوباره.

mahdisorooshfar.blogfa.com

دست نوشته ها - دروغ

http://www.mahdisorooshfar.blogfa.com/post-12.aspx

روغ هایت خوردنی ست. روغ هایت خوردنی یست. دروغ هایت خوردنی نیست. با لذت می خورمشون. ظرف دروغ هایت را در بغل می گیرم. گوشه ای را پیدا می کنم. مثل بچه ای که برای خوردن خوراکی اش شوق دارد. در ظرف را باز می کنم. تلخ هایش را با عسل. بی مزه هایش را با نمک. شیرن هایش را با. باز هم می خورم. آنقدر می خورم که ظرف خالی می شود. به خودم نگاهی می اندازم. شکمم بسیار بزرگ شده است. به همین دلیل است که دروغ هضم نخواهد شد. پس دفع هم نمی شود. وای به روزی که معده ام بترکد. نوشته شده در دوشنبه یکم آذر ۱۳۸۹ساعت 23:39 توسط متی.

mahdisorooshfar.blogfa.com

دست نوشته ها - عشق؟؟؟!!!

http://www.mahdisorooshfar.blogfa.com/post-7.aspx

با موی سیاهش بازی می کنم. یک دسته ی مویش را با کف دستم بالا می آورم. انقدر بالا می آورم تا همه دوباره روی بالش می ریزد. انگار در نزدیکیه انفجاری بوده ام که باعث شده موقتا کر شوم. ناگهان می گویم. "دوست ندارم". لحظه ای به من خیره می شود. هم تعجب کرده هم می ترسد. لبخند تلخی می زند و می گوید. "دارم جدی حرف می زنم لوس نشو دیگه". هیچ نمی گویم. گلویم به خارش می افتد. لبانش دوباره تکان می خورد. دوباره حرف میزند. حرف. حرف. حرف. من هم کماکان با موهایش بازی می کنم. کم کم به خواب می رود. مویش را رها می کنم.

mahdisorooshfar.blogfa.com

دست نوشته ها - Respawn

http://www.mahdisorooshfar.blogfa.com/post-3.aspx

راه اندازیه این وبلاگ همراه شد با تعطیلیه موقت بلاگفا. و بعدش مسافرت چند روزه ی من که باعث شد چیزی که در نظر داشتم اتفاق نیافته و نتونم هر ۲یا۳ روز یه بار آپ کنم. انشالله که دیگه از این اتفاقا نمی افته. نوشته شده در سه شنبه پنجم مرداد ۱۳۸۹ساعت 22:35 توسط متی. سینما اندیشه و تفکر (وبلاگ سینمایی من). بر و بچ دوره 13 مصباح.

mahdisorooshfar.blogfa.com

دست نوشته ها

http://www.mahdisorooshfar.blogfa.com/8910.aspx

قسم (قسم= اثبات دروغ گویی). کاره من نبود به خدا. به حضرت عباس راست می گم. خدا وکیلی من بهش التماس کردم که بیخیال شه. خدایی هرچی گفتم ول نکرد. حضرت عباسی دارم می گم. به مولا هی بهش گفتم بیا بریم بسه دیگه. به ولای علی خودش ول کن نبود. به سیبیلت قسم من هیچ کاری نکردم. تو رو به هرکی می پرستی بیخیال من شو. به جون مادرم من بی تقصیرم. به ارواح خاک پدرم. و باز هم قسم، قسم، قسم، قسم و . و باز هم دروغ، دروغ، دروغ، دروغ و. نوشته شده در یکشنبه نوزدهم دی ۱۳۸۹ساعت 20:4 توسط متی. سینما اندیشه و تفکر (وبلاگ سینمایی من).

mahdisorooshfar.blogfa.com

دست نوشته ها - روز های هدر رفته

http://www.mahdisorooshfar.blogfa.com/post-4.aspx

روز های هدر رفته. از خواب می پرم. پاکت سیگار رو از کنار سرم بر می دارم. چند تکان سریع بهش می دم. لعنتی لعنتی. لعنتی. خالیه. سرم تیر می کشه. از همه جا بوی گند الکل میاد. پتوی طرف دیگر تخت کنار خورده. اوه خدا یعنی کسی اینجا با من بوده؟ یادم نیست. خداااا. از تمام سلول های خاکستری باقیمانده ی مغزم استفاده می کنم. باز چیزی یادم نمیاد. فکرش رو از سرم می رونم. حاضرم زندگیم رو با یه پاکت سیگار عوض کنم. نه نه یه پاکت نه. فقط یه نخ. شایدم یه پک. حضور مرگ رو حس می کنم. با ریخت و قیافه ی عجیبش به سمتم میاد.

mahdisorooshfar.blogfa.com

دست نوشته ها - چرا؟؟؟

http://www.mahdisorooshfar.blogfa.com/post-8.aspx

اگه چند روزه که آپ نمی کنم هیچ دلیل خاصی نداره. مهم ترین دلیلش اینه که حس تایپ کردن ندارم. که اونم بر می گرده به مسئله ی فراخ بودن بیش از حد من که هیچ کاری در موردش نمی شه انجام داد. سعی می کنم تو یکی دو روز آینده آپ کنم. پس فعلا تا اون موقع. نوشته شده در شنبه شانزدهم مرداد ۱۳۸۹ساعت 3:11 توسط متی. سینما اندیشه و تفکر (وبلاگ سینمایی من). بر و بچ دوره 13 مصباح.

mahdisorooshfar.blogfa.com

دست نوشته ها - بی کران

http://www.mahdisorooshfar.blogfa.com/post-11.aspx

ام ا دست خودم نیست. دوباره باز می شن. یه قلپ دیگه آب می خورم. دیگه برای تقلا کردن انرژی ندارم. ام ا بدون اختیار. برای رهایی از این وضعیت. دست و پا می زنم. اینبار دیگه گلوم می سوزه. شدیدا حالت تهوع دارم. اما خبری از استفراغ نیست. چشمام دیگه نمی بینه. ام ا هنوز بازه. دیگه تقلا هم نمی کنم. حالا فقط آرزو دارم تا جسدم به ساحل برسه. پا هایم بی حس شده. و کم کم تمام بدنم. بی حس بی حس. خودم رو به موج ها می سپرم. جوانی که وقتی کنار ساحل بودیم با دریا یکی شد. نوشته شده در جمعه پنجم شهریور ۱۳۸۹ساعت 23:53 توسط متی.

mahdisorooshfar.blogfa.com

دست نوشته ها - قسم (قسم=>اثبات دروغ گویی)

http://www.mahdisorooshfar.blogfa.com/post-13.aspx

قسم (قسم= اثبات دروغ گویی). کاره من نبود به خدا. به حضرت عباس راست می گم. خدا وکیلی من بهش التماس کردم که بیخیال شه. خدایی هرچی گفتم ول نکرد. حضرت عباسی دارم می گم. به مولا هی بهش گفتم بیا بریم بسه دیگه. به ولای علی خودش ول کن نبود. به سیبیلت قسم من هیچ کاری نکردم. تو رو به هرکی می پرستی بیخیال من شو. به جون مادرم من بی تقصیرم. به ارواح خاک پدرم. و باز هم قسم، قسم، قسم، قسم و . و باز هم دروغ، دروغ، دروغ، دروغ و. نوشته شده در یکشنبه نوزدهم دی ۱۳۸۹ساعت 20:4 توسط متی. سینما اندیشه و تفکر (وبلاگ سینمایی من).