MOEINNIA.BLOGFA.COM

booyebahar.blogfa.com

بوی بهار - بهشت و جهنم

http://booyebahar.blogfa.com/post-47.aspx

به جای لعنت کردن بر تاریکی شمعی روشن کنیم. روزی یک مرد روحانی با خداوند مکالمه ای داشت : "خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ مرد روحانی گفت :. خداوند پاسخ داد : "ساده است ، فقط احتیاج به یک مهارت دارد ، می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به یکدیگر غذا بدهند ، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند! نوشته شده در پنجشنبه پنجم شهریور ۱۳۸۸ساعت 12:1 توسط بوی بهار. با سلام خدمت تمام دوستان. ممنون از شما که به وبلاگ من اومدید. التماس نظر و دعا. زیبا ترین سخن از کیست؟

booyebahar.blogfa.com

بوی بهار - ماه عسل مجرد ها

http://booyebahar.blogfa.com/post-22.aspx

به جای لعنت کردن بر تاریکی شمعی روشن کنیم. ماه عسل مجرد ها. می گفت : دو سه روزی بود توی این فکر بودم که این چهار پنج تا بچه چند وقتی هست روی حموم رو به خودشون ندیده اند در یک عملیات ضربتی همشون رو گرفتم و آووردمشون حموم . گفتم :مجتبی بیا رشته ی حقوق رو ول کن برو دلاکی . ظاهرا استعدادت توی حموم بیشتر شکوفا می شه تا توی دانشگاه . این یه مقدار از داستان کتاب ماه عسل مجرد ها هست که خاطرات چند تا از بچه های دانشگاه امام صادق (ع) در اردوی جهادی به بشاگرد بود . کتاب بسیار جالب و خنده داریه حتمی بخرید .

booyebahar.blogfa.com

بوی بهار - شهید زین الدین

http://booyebahar.blogfa.com/post-38.aspx

به جای لعنت کردن بر تاریکی شمعی روشن کنیم. ناصری سرا سیمه گفت: كی سر پسته؟ نه تو كه بیدارم نكردی با تعجب گفتم: پس اون كی بود كه بیدارش كردم؟ ناصری نگاه كرد به جای خالی آقا مهدی. گفت: فرمانده لشكر حسابی گیج شده بودم. بلند شدم نشستم. جدی میگی؟ و او همانطور كه خاكهای لباسش را میتكاند خندید و گفت: انگار عراقیها هم میدانند كه خواب به ما نیامده . هزاران داوطلب برای دویست روز روزه. نوشته شده در جمعه بیست و سوم اسفند ۱۳۸۷ساعت 14:42 توسط بوی بهار. با سلام خدمت تمام دوستان. ممنون از شما که به وبلاگ من اومدید.

booyebahar.blogfa.com

بوی بهار - گنجشک و خدا

http://booyebahar.blogfa.com/post-32.aspx

به جای لعنت کردن بر تاریکی شمعی روشن کنیم. روز ها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند. و خدا هر بار به فرشتگان این چنین می گفت. می آید من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود. و یگانه قلبی ام که درد هایش را در خود نگه می دارد. و سر انجام گنجشک روی شاخه ای از درخت نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند. گنجشگ هیچ نگفت اما خدا لب به سخن گشود. با من بگو از آنچه سنگینی سینه ی توست. لانه ی کوچکی داشتم. آرامگاه خستگی هایم بود و سر پناه بی کسی ام. و تو همان را هم از من گرفتی.

booyebahar.blogfa.com

بوی بهار - داستانک

http://booyebahar.blogfa.com/post-26.aspx

به جای لعنت کردن بر تاریکی شمعی روشن کنیم. روزنامه نگار جواب داد:چيز خاص و مهمي نبود،من فقط نوشته شما را به شکل ديگري نوشتم و لبخندي زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هيچوقت ندانست که او چه نوشته است ولي روي تابلوي او خوانده ميشد:. امروز بهار است، ولي من نميتوانم آنرا ببينم! وقتي کارتان را نميتوانيد پيش ببريد استراتژي خود را تغيير بدهيد خواهيد ديد بهترينها ممکن خواهد شد باور داشته باشيد هر تغيير بهترين چيز براي زندگي است. کي از بستگان خدا. شب کريسمس بود و هوا، سرد و برفي. روزي يك مرد ثروتمند، پسر بچه كو...

booyebahar.blogfa.com

بوی بهار - اشکهای مادر

http://booyebahar.blogfa.com/post-41.aspx

به جای لعنت کردن بر تاریکی شمعی روشن کنیم. پسر کوچک از مادرش پرسيد: چرا گريه ميکني؟ مادرش گفت: چون من زن هستم. پسر بچه گفت: من نميفهمم. مادر گفت: تو هيچگاه رازش را نخواهي فهميد. بعدها پسر کوچک از پدرش پرسيد که چرا مادر بيدليل گريه ميکنند؟ پدرش تنها توانست به او بگويد: تمام زنان براي هيچ چيز گريه ميکنند. پسر کوچک بزرگ شد و به يک مرد تبديل شد ولي هنوز نميدانست که چرا زنها بيدليل گريه ميکنند. بالاخره سوالش را براي خدا مطرح کرد و مطمئن بود که خدا جواب را ميداند. و در آخر به او اشکهايي دادم که بريزد. اين ...

booyebahar.blogfa.com

بوی بهار - کودکی که آماده تولد بود ...

http://booyebahar.blogfa.com/post-24.aspx

به جای لعنت کردن بر تاریکی شمعی روشن کنیم. کودکی که آماده تولد بود . کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از پرسید می گویند که فردا مرا به زمین. من به این کوچکی و ناتوانی چگونه می توانم برای زندگی آنجا. خداوند پاسخ داد از میان. فرشتگان بیشمارم یکی را برای تو در نظر گرفته ام. ا و در انتظار توست و حامی و مراقب تو خواهد. کودک همچنان مردد بود و ادامه داد : اما من اینجا در بهشت جز خندیدن و آواز و. خداوند لبخند زد:فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد. احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.

booyebahar.blogfa.com

بوی بهار - داستان کوتاه ( یک ساعت ویژه )

http://booyebahar.blogfa.com/post-25.aspx

به جای لعنت کردن بر تاریکی شمعی روشن کنیم. داستان کوتاه ( یک ساعت ویژه ). این داستان من است برای هر کسی که دوست دارد بداند چگونه دیوانه شدم :. در روزهای بسیار دور و پیش از آنکه بسیاری از خدایان متولد شوند، از خواب. و در یافتم که همه نقابهایم دزدیده شده است . آن هفت نقابی که خود بافته بودم و در هفت دوره زندگانی بر روی زمین بر چهره زدم . لذا بی هیچ نقابی در خیابان های شلوغ شروع به دویدن کردم و فریاد زدم :. مردها و زنها به من خندیدند و برخی از آنان نیز به وحشت افتادند و به سوی. این مرد دیوانه است! رویگردان ...

booyebahar.blogfa.com

بوی بهار - غم و شادی

http://booyebahar.blogfa.com/post-42.aspx

به جای لعنت کردن بر تاریکی شمعی روشن کنیم. در دستان دو جعبه دارم که خدا آنها را به من هدیه داده است . او به من گفت:. غم هایت را در جعبه ی سیاه و شادی هایت را در جعبه ی طلایی جمع کن. من نیز چنین کردم و غم هایم را در جعبه ی سیاه ریختم و شادی هایم را در جعبه ی طلایی . با وجود این که جعبه ی طلایی روز به روز سنگین تر می شد اما وزن جعبه ی سیاه کاسته می شد . در جعبه سیاه را باز کردم و با تعجب دیدم که ته آن سوراخ است! جعبه را به خدا نشان دادم و گفتم :پس غم های من کجا هستند؟ و خدا فرمود :. با سلام خدمت تمام دوستان.

booyebahar.blogfa.com

بوی بهار -

http://booyebahar.blogfa.com/post-39.aspx

به جای لعنت کردن بر تاریکی شمعی روشن کنیم. يا مقلب القلوب والابصار. يا مدبر اليل و النهار. يا محوا الحول والاحوال. حول حالنا الي احسن حال. ای خدای دگرگون کننده دلها و دیده ها ای تدبیر کننده روز و شب ای دگرگون کننده حالی به حالی دیگر حال مارا به بهترین حال دگرگون کن. باز هفت سين سرور. ماهي و تنگ بلور. سکه و سبزه و آب. نرگس و جام شراب. باز هم شادي عيد. باز هم رنگين کمان. باز گل مست غرور. باز بلبل نغمه خوان. باز رقص دود عود. باز اسفند و گلاب. باز آن سوداي ناب. کور باد چشم حسود. حال ما گردان تو خوب.