moozmar.blogfa.com

shaqayeq666.blogfa.com

Silent Shout - اضافات

http://www.shaqayeq666.blogfa.com/post/40

من و تو هر دو آغازیم. چه کار آید، فرامین خدا؟ من و تو هر دو آغازیم. چه کار آید آنچه این و آن گفتند؟ من و تو هر دو بالغیم. چه کار آید این همه بازی های مذهبی، فلسفی؟ این همه بازی ها را پی هم آوردند این همه سال. من و تو هر دو آغازیم. چه کار آید گذر روزگار، ساعت چند، کدامین روز هفته؟ من و تو هر دو آغازیم. فریفتن خود ساده است. روزگار سخت، اصلا همه چیز پوچ. به چه کار آید؟ زندگی که روان است. من و تو هر دو آغازیم. پنجشنبه بیست و سوم آذر ۱۳۹۱. بعضی ها به دنبا می آیند. بعضی ها می میرند. جنگ در می گیرد.

shaqayeq666.blogfa.com

Silent Shout

http://www.shaqayeq666.blogfa.com/1391/08

امروز سالروزه مرگه تدریجی من است. من که تنها.نجات دهنده ی کاهش جامعه ی آماری بودم و دیگر هیچ. پست قبل به دلیل بی جنبگی شما خواننده ی عزیز حذف میشود. پنجشنبه بیست و پنجم آبان ۱۳۹۱. در میان امیال و رویاها. گم میشوم تا باز زایی بعدی. سه شنبه نهم آبان ۱۳۹۱. یه مقداری چشام خستگی می کنه.اینگاری می گه که به یه چرت احتیاج داره.شاید یه خواب کوچیک شاید یه استراحت کوچیک. یه چاردیواری سریع درست می کنم تو کنجشم یک تختخواب می زارم.آخه من وقتی تو کنج هستم بیشتر احساس امنیت دارم. چهارشنبه سوم آبان ۱۳۹۱. بعضی ها می میرند.

shaqayeq666.blogfa.com

Silent Shout

http://www.shaqayeq666.blogfa.com/1391/10

وقتی زبان به درستی نچرخد. واژه هم دست نیافتنیست. و شاید چشمان چیزی برای گفتند داشته باشند. اما نگاهت هم چه دور است. هم نسل ستاره هاییم. پر از نقاط گم شده و کور. گنک و با آرزوهای پایمال شده. به همراه کمی درد.کمی شعر. کمی راز.کمی راه نرفته در دست. امروز پروانه ها از شهر رفتند. گنجشک ها و کلاغ ها هم. و دوباره بی واژه. و تو دور دست تر از هر نزدیکی. و میل به خواستنت بیش از پیش. پی نوشت : لعنت، لعنت، لعنت . . جمعه هشتم دی ۱۳۹۱. بعضی ها به دنبا می آیند. بعضی ها می میرند. جنگ در می گیرد. آهن ها همه زنگ می زنند.

shaqayeq666.blogfa.com

Silent Shout

http://www.shaqayeq666.blogfa.com/1391/03

آنگاه می شوند افراد صالح جامعه و گلی از گل های بهشت! بدم می آید از دورویی خیلی. و باز به این فکر می کنم که چقدر می ترسم از دختر بودنم و هنجار هایی که تحمیل میکند اجتماع بر منه دختر و توئه پسر نمی فهمی این حرف هارا هیچگاه. می ترسم از رابطه هایم . می ترسم رابطه هایم رنگ هوس به خود بگیرند و باز بدنم می لرزد از این که نقشم در زندگی دختر بودنم است. بدنم است نه افکارو شخصیتم. از تویی که پسری و نمی فهمی حدومرزه زندگی ام را و می خندی به افکاره احمقانه ام! نیلی میگوید بزرگ بود روحش! دیوانه بودم دیوانه تر شدم.

shaqayeq666.blogfa.com

Silent Shout - Dream

http://www.shaqayeq666.blogfa.com/post/35

یه مقداری چشام خستگی می کنه.اینگاری می گه که به یه چرت احتیاج داره.شاید یه خواب کوچیک شاید یه استراحت کوچیک. یه چاردیواری سریع درست می کنم تو کنجشم یک تختخواب می زارم.آخه من وقتی تو کنج هستم بیشتر احساس امنیت دارم. راحت و آزاد بی فکر خیال تصمیم دارم خودم رو توی خواب غرق کنم.یک خمیازه مرغوب می کشم یه کش و قوس قبل از خواب که خیلی لذت بخشه یه نسیم خنک که باهات بازی می کنه که بخوابی یه احساس خیلی خوب و در آخر یه بدن خسته که می تونه همه این چیز ها رو با کمال میل قبول کنه . چهارشنبه سوم آبان ۱۳۹۱.

shaqayeq666.blogfa.com

Silent Shout -

http://www.shaqayeq666.blogfa.com/post/43

قلبش تند تر مي زند. براي بار دوم در اين هفته موجي از احساسات و هيجانات ناخواسته در اوسرازير مي شود که آزارش مي دهد. حالت خوبي نيست، انگار که هر لحظه ممکن است بالا بياورد. دوباره غلت مي زند. گرمش است. درونش پر از افکاري مي شود که آزارش مي دهد. سرش را بر زمين، روي کاشي سرد مي گذارد.کمي بعد نفس هايش آرام تر مي شود. ساعت از سه نيمه شب گذشته است. چشمانش تازه گرم شده بود که صداي بوق ماشيني بيدارش کرد. زير لب فحش مي دهد. دوباره غلت مي زند، خوابش نمي برد. با لذت سيگاري ديگر روشن مي کند. بعضی ها به دنبا می آیند.

shaqayeq666.blogfa.com

Silent Shout -

http://www.shaqayeq666.blogfa.com/post/44

این روزها به خود که می آیم بی آنکه چ شم بر هم گذاشته باشم، صبح شده است.و در طول روز خمور و خسته، پی. را میگیرم که از او، گدایی عشق کنم. به سومین پیچ نرسیده او را که چهره اش در زیر دنیایی از رنگ ها گم شده است می یابم. نمیدانم.نمیدانم. شاید در میان او خودم را پیدا کردم. موهایش را که میبویم، بوی زنانگی می دهد. بوسه هایش همه تلخ است، تلخ. تنم که تنش را لمس می کند، یخ می زنم.قلبم یخ می زند.اما ادامه می دهم. انگار از زمانی که تن به عریانی داده، خورشید در او مرده است. سرمای او، جهنم آتشینم را مغلوب می کند.

shaqayeq666.blogfa.com

Silent Shout

http://www.shaqayeq666.blogfa.com/1391/02

باز زایی بعدی شاید. پیرهنم رو در میارم، می تونم باز تاب بدن لاغرم رو توی شیشه ببینم. در بالکن رو باز می کنم و به روبروم خیره می شم. هوا کم کم داره روشن میشه. مدتیه دیگه نمی تونم بخوابم.نمی دونم شاید یک هفته ای می شه. الان می تونم طولانی بودن روز ها رو حس کنم و یا به سرعت سپری شدن اون ها رو. الان می تونم ساعت ها جلوی کامپیوتر بشینم، و به مانیتور خیره بشم.بدون اینکه متوجه گذر زمان بشم. می تونم ساعت های زیادی رو صرف به خاطر اوردنت کنم. برای لحظه ای از خودم می پرسم .اینجا چی کار می کنم؟ دنبال چی می گردی؟

shaqayeq666.blogfa.com

Silent Shout

http://www.shaqayeq666.blogfa.com/1391/09

من و تو هر دو آغازیم. چه کار آید، فرامین خدا؟ من و تو هر دو آغازیم. چه کار آید آنچه این و آن گفتند؟ من و تو هر دو بالغیم. چه کار آید این همه بازی های مذهبی، فلسفی؟ این همه بازی ها را پی هم آوردند این همه سال. من و تو هر دو آغازیم. چه کار آید گذر روزگار، ساعت چند، کدامین روز هفته؟ من و تو هر دو آغازیم. فریفتن خود ساده است. روزگار سخت، اصلا همه چیز پوچ. به چه کار آید؟ زندگی که روان است. من و تو هر دو آغازیم. پنجشنبه بیست و سوم آذر ۱۳۹۱. دنیایی که سخت است. شنبه یازدهم آذر ۱۳۹۱. جمعه سوم آذر ۱۳۹۱. پیج رنک سا...

shaqayeq666.blogfa.com

Silent Shout

http://www.shaqayeq666.blogfa.com/1391/11

قلبش تند تر مي زند. براي بار دوم در اين هفته موجي از احساسات و هيجانات ناخواسته در اوسرازير مي شود که آزارش مي دهد. حالت خوبي نيست، انگار که هر لحظه ممکن است بالا بياورد. دوباره غلت مي زند. گرمش است. درونش پر از افکاري مي شود که آزارش مي دهد. سرش را بر زمين، روي کاشي سرد مي گذارد.کمي بعد نفس هايش آرام تر مي شود. ساعت از سه نيمه شب گذشته است. چشمانش تازه گرم شده بود که صداي بوق ماشيني بيدارش کرد. زير لب فحش مي دهد. دوباره غلت مي زند، خوابش نمي برد. با لذت سيگاري ديگر روشن مي کند. بعضی ها به دنبا می آیند.