MY-WHISPERS.PERSIANBLOG.IR

his.persianblog.ir

ترس - شادمانه

http://his.persianblog.ir/tag/ترس

What Animals Can Teach Us About Reaching Our Goals. یمون هایی که «ترسیدن» را یاد گرفتند:. ما از بعضی از چیزها می‌ترسیم چون آنها را با چیز های دیگری در ذهن مان به یکدیگر مرتبط می‌کنیم. مثلآ یک کودک بعد از شنیدن صدای ترسناک محکم بسته شدن درب در تاریکی از تاریکی خواهد ترسید. موش های شناگری که غرق شدند:. این بار تعدادی موش های صحرایی که بعضی آنها می توانند. قورباغه هایی که زنده زنده آب پز شدند:. ما می توانیم تغییرات ناگهانی را بفهمیم و متقابلآ عکس العمل نشان دهیم اما وقتی این تغییرات در دراز مدت انجام می شون...

his.persianblog.ir

بازاریابی - شادمانه

http://his.persianblog.ir/tag/بازاریابی

به این میگن بازاریابی. یک پسر تگزاسی برای پیدا کردن کار از خانه به راه افتاده و به یکی از این فروشگاهای بزرگ که همه چیز میفروشند. Everything under a roof) در ایالت کالیفرنیا میرود. مدیر فروشگاه به او میگوید: یک روز فرصت داری تا به طور آزمایشی کار کرده و در پایان روز با توجه به نتیجه کار در مورد استخدام تو تصمیم میگیریم. در پایان اولین روز کاری مدیر به سراغ پسر رفت و از او پرسید که چند فروش داشته است؟ پسر پاسخ داد که یک فروش. مدیر با تعجب گفت: تنها یک فروش؟ حالا مبلغ فروشت چقدر بوده است؟ عشق در نگاه اول.

his.persianblog.ir

آموخته ها - شادمانه

http://his.persianblog.ir/tag/آموخته_ها

What Animals Can Teach Us About Reaching Our Goals. یمون هایی که «ترسیدن» را یاد گرفتند:. ما از بعضی از چیزها می‌ترسیم چون آنها را با چیز های دیگری در ذهن مان به یکدیگر مرتبط می‌کنیم. مثلآ یک کودک بعد از شنیدن صدای ترسناک محکم بسته شدن درب در تاریکی از تاریکی خواهد ترسید. موش های شناگری که غرق شدند:. این بار تعدادی موش های صحرایی که بعضی آنها می توانند. قورباغه هایی که زنده زنده آب پز شدند:. ما می توانیم تغییرات ناگهانی را بفهمیم و متقابلآ عکس العمل نشان دهیم اما وقتی این تغییرات در دراز مدت انجام می شون...

light-for-dark.persianblog.ir

المــاس - از اینجا ره به جایی نیست. . .

http://light-for-dark.persianblog.ir/post/6

از اینجا ره به جایی نیست. . . برای کسی که نابیناست ، الماس و شیشه فرقی نمی کنه. پس اگر کسی قدر تو ندونست فکر نکن تو الماس نیستی! سلام دوستای گلم .خوبین خوشین! دیشب نمیدونم چرا کلی از دوستام یادشون اومده بود ئههه یه فاطمه ای هم هستااا. باورتون نمیشه داشتم به 5. نفر با هم اس میدادم. همش تو فکر این بودم خداکنه ک اسمسم اشتباه نره.اخه حرفایی هم ک میزدم با دوستام اصلا به هم ربط نداشت. وای اگه بفهمن سرمو میکنن. و از همه مهم تر دوستم. اخه دوستمو این حرفااا. سراغ کلبه مارا کسی جز غم نمی گیرد. شیطون بلای خوشملو @.

his.persianblog.ir

بازگشت مجدد بعد از یک سال.......................... - شادمانه

http://his.persianblog.ir/post/13

بازگشت مجدد بعد از یک سال. امروز جدا از فعایت روزانه و کار و . بعد از مدت ها که از تاریخ مشخصه سری به وبلاگ هام زدم و به این وبلاگم رسیدم و دیدم آخرین متنم به اسم تنها در خانه! یادم نبود رفتم بخونم ببینم چی نوشتم . با کمال تعجب متن واسه دقیقا 1 سال پیش بود آخه فردا سالگرد ازدواجمونه! و آخرین متن هم در مورد همین روز در سال گذشته بود. حداقل یک تجدید خاطره بود. نمی دونم اتفاق خاصی بیافته یا کادویی بگیرم یا خیر؟ چون روز زن نه تنها هدیه ای نگرفتم بلکه یک تبریک یا ابراز احساسات خشک و خالی هم ندیدم.

delneveshte1.blogfa.com

دل نوشته ، خاطرات و دست نوشته های من - ...

http://www.delneveshte1.blogfa.com/post-31.aspx

دل نوشته ، خاطرات و دست نوشته های من. اگر دروغ رنگ داشت. ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست. و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود. اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت. عاشقان سکوت شب را ویران می کردند. اگر به راستی خواستن توانستن بود. و عاشقان که همیشه خواهانند. همیشه می توانستند تنها نباشند. اگر گناه وزن داشت. هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد. تو از کوله بار سنگین خویش ناله می کردی. و من شاید کمر شکسته ترین بودم. چشم هایمان به جای لب هایمان سخن نمی گفتند. و ما کلام محبت را در میان نگاه های گهگاهمان.

delneveshte1.blogfa.com

دل نوشته ، خاطرات و دست نوشته های من - شازده کوچولو...

http://www.delneveshte1.blogfa.com/post-32.aspx

دل نوشته ، خاطرات و دست نوشته های من. شازده کوچولو از گل پرسید: آدم ها کجان؟ گل، روزی روزگاری عبور کاروانی را دیده بود. این بود که گفت: آدم ها؟ گمان کنم ازشان شش هفت تایی باشد، سال ها پیش دیدمشان! منتها خدا می داند کجا می شود پیدایشان کرد. باد این ور و آن ور می بردشان، این بی ریشه گی حسابی اسباب دردسرشان شده . . ! نوشته شده در سه شنبه ۱۶ خرداد۱۳۹۱ساعت 21:24 توسط سبحان. فرهاد کودکی گستاخ و بازیگوش. وقتی که بارون می زنه(سارا). ماه من غصه نخور(سيده مريم).

shabdaraneh.blogfa.com

"بغض بید"

http://www.shabdaraneh.blogfa.com/9005.aspx

یادمه یکی دو سال پیش وبلاگا و صاحباشون خیلی شاد تر بودن. یادمه همش خنده بود و خنده. نمی ذاشتیم غم تو دل کسی بیاد. نمی ذاشتیم کسی تنها باشه. همه ی روزا خوب بودن و روز بد نداشتیم. هممون از شادیهامون می نوشتیم. ولی الان چند وقته که . دوست دارم برگردم به همون روزا. اون روزایی که ثونار و الهه و سزار بودن و نمیذاشتن لحظه ای تنهایی رو حس کنم . اون روزا و شب هایی که منو ثونار تا شب با هم بودیم . شب هایی که دلفین با من بود و هیچ چیز باعث جداییمون نمیشد .روزی کهب ا هم مترو قرار گذاشتیم و همو دیدیم . روزایی که غریب...