soofaar.blogspot.com
سوفار: February 2006
http://soofaar.blogspot.com/2006_02_01_archive.html
Monday, February 27, 2006. دوست دارم دومین نوشته را با معرفی دوستانی آغاز کنم که وجودآنها برایم پر از خاطره و تجربه بود و هست. شاید این معرفی، به معرفی پریسا هم خیلی کمک کند. البته اسامی برای حفظ دوستی ها کامل ذکر نمی شود. اول از خودم شروع می کنم اما آنچه از زبان این دوستان شنیده ام:مارمولک-مهربون-گاهی مواقع گوسفند-خوشبین- خوش خنده -. واقع ناراحته خیلی تابلو-باهوش-تودار-کم حرف-و. پپ: دو خواهر مهربون،پاک و وبی نظیر. ع:یک دوست بسیار شبیه خودم که کمی کم عقلی اش بیشتر از من نمایان است ولی او هم بی نظیر است.
soofaar.blogspot.com
سوفار: September 2006
http://soofaar.blogspot.com/2006_09_01_archive.html
Monday, September 18, 2006. راستش دوست عزیز غریبه نام بحث را خیلی گسترده کردند. از صمد تا شیوه های استفاده از مذهب. من هم بر حسب علاقه شخصی بحث مذهب را ادامه میدهم. از هر قشر و فرهنگی افرادی در گروه دوم قرار دارند. شاید نمونه بارز این مسئله وارد شدن خرافات بیش از اندازه در دین باشد(به دست همین افراد). خرافاتی که مردم را بیشتر به نیروهای ماورایی و آسمانی متکی کرده و بسیاری از افراد داشتن بزرگترین نعمت خداوند یعنی عقل را فراموش کردند. مذهب هر کس شیوه زندگی اوست . Posted by Parisa at 22:39. 1575;م...
soofaar.blogspot.com
سوفار: August 2006
http://soofaar.blogspot.com/2006_08_01_archive.html
Tuesday, August 29, 2006. همه از ته دل می خندیدند، من هم با دیگران می خندیدم اما خندم مثل بقیه نبود شاید خندم یه کم تلخ بود، تلخی خندم به خاطر سادگی کسانی بود که خیلی راحت می شد با عقایدشان بازی کرد عقایدی که مذهب بنیاد آن را تشکیل می داد. اما این مذهب فقط رخنه کرده بود و هیچ کس حاضر نبود به عقیدش و به کاری که می کنه فکر کنه. حالا قضاوت با خود شما که چقدر ارحت می شه چنین مردمی را سرگرم کارهایی کرد که هیچ پایه و اساسی نداره و هر روز برای آنها مقدسات جدیدی اختراع کرد! حرف من این است:. قطره ها باید آگاه شوند.
soofaar.blogspot.com
سوفار: May 2006
http://soofaar.blogspot.com/2006_05_01_archive.html
Sunday, May 28, 2006. فکرکرد و شعارهای بی پایه و اساس داد. برای هر پیشرفتی باید به گذشته توجه کرد و تامل کرد که از چه به اینجا رسیده ایم؟ باید برای درک مدرنیته کلاسیک را شناخت. برای شناخت سورئالیسم باید رئالیسم و تاریخ آن را مطالعه کرد. باید همیشه به یاد داشته باشیم که اگر سقراط و اندیشه هایش نبود به تفکر امروز نمی رسیدیم . تمام کشورهای پیشرفته و به اصطلاح متمدن امروز با تکیه بر تاریخ و گذشته خود و شاید با مدرنیته کردن سنتهایشان به این مقام رسیده اند. Posted by Parisa at 23:39. Friday, May 26, 2006.
soofaar.blogspot.com
سوفار: November 2006
http://soofaar.blogspot.com/2006_11_01_archive.html
Thursday, November 02, 2006. امشب دلم آرزوی تو دارد. نجوا کنان و بی آرام،خوش با خدایش،. می نالد و گفت و گوی تو دارد. تو آنچه درخواب بینند. پوشیده در پرده های خیال آفرینند. تو آنچه در قصه خوانند. تو آنچه بی اختیارند پیشش،. خواهند و نامش ندانند-. امشب دلم آرزوی تو دارد. این هم از آخرین سوفار! Posted by Parisa at 20:51. Wednesday, November 01, 2006. جان میدهم به گوشه زندان سرنوشت. سر را به تازیانه او خم نمی کنم. افسوس بر دو روزه هستی نمی خورم. زاری بر این سراچه ماتم نمی کنم. با تازیانه های گرانبار جانگداز.
soofaar.blogspot.com
سوفار: April 2006
http://soofaar.blogspot.com/2006_04_01_archive.html
Monday, April 24, 2006. کلی فکرم مشغول شد بعد از اون شبی که بحث درباره هنر، خیلی دوستانه شروع شد و به دلیل عدم آشنایی با اصول بحث کردن با بی احترامی و دعوا تموم شد. برام عجیب بود که چرا بعضی از ما آدمها تا دو تا کتاب میخونیم و یا تو حرفه خودمون به جایی می رسیم الکی مغرور می شیم و به همه به عنوان آدمهای بی سواد و عامی نگاه می کنیم. یادمون می ره کی بودیم و با کمک چه کسانی به اینجا رسیدیم! می ره اصل و نسبمون به کجا بر میگرده! از هویتمون فرار می کنیم و فراموش می کنیم اگر این هویت نبود ما هم وجود نداشتیم.
soofaar.blogspot.com
سوفار: March 2006
http://soofaar.blogspot.com/2006_03_01_archive.html
Sunday, March 26, 2006. چندین بار به دیوارهای رنگ و رو رفته نگاه سردی انداخت و به طرف در رفت، با دلهره عجیبی به در نگاه می کرد. نمی دونست در را باز کنه یا نه؟ صدای نفسش تو اتاق پیچیده بود، رنگش پریده بود و چشمهاش حالت وحشت غریبی داشت. سعی می کرد صدای پشت در را تشخیص بده، اما فقط یک صدای مبهم مثل زوزه باد یا همهمه هزار تا آدم به گوشش می رسید. از شنیدن آن صداها فقط دلهره و ترسش بیشتر می شد. چند بار دستش را به دستگیره نزدیک کرد اما دوباره پشیمون شد و دستش را به جیب خالی شلوارش تکیه داد. فمنیستها دوباره به ش...
soofaar.blogspot.com
سوفار: October 2006
http://soofaar.blogspot.com/2006_10_01_archive.html
Wednesday, October 18, 2006. این هم راهی برای رسیدن به ثواب! ای بابا چرا راننده نمیاد؟ مردیم از گرما. سه ساعته نشستیم. فکر می کنه مردم معطلشن! 2 : آره والا. معلوم نیست پول می گیرن چی کار کنن! فقط بلدن ما رو تو این گرما نگه دارن. 1: بهشون هم اگر حرف بزنی انقدر بی چشم و رواند که حساب نداره! 2: آره من دیروز با یکیشون حرفم شد، انقدر بی ادب بود که حد نداشت. البته بیچارش می کنم این طوری که نمی شه اصلا انگار نه انگار که ما چی کاره ایم و اونا چی کارن! 2: بله تو دبیرستان معلم معارفم. 2: چرا خونه نشین؟ 2: اجازه بد...