naghoo.blogfa.com

pichakeniloofari.blogfa.com

پیچک

http://www.pichakeniloofari.blogfa.com/8602.aspx

خاطرات تلخ و شیرین من. خوش شانسی در بدبیاری. سلام دوستان عزيزم، ممنونم از نظرات و راهنمای هاتون. نمي دونيد با خوندن هر نظر چقدر شاد ميشم و از خدا ميخوام. زمان خوندنشون، همين احساس من را داشته باشه. گاهی اوقات اصلا فراموش ميكنم كه اين خاطرات را دارم برای. بلكه تك تك شما عزيزانم جلو چشمام هستيد. و مثل پروانه دوستتون دارم. حالا هم ديگه زياد منتظرتون نميگذارم و بقيه ماجرا را ميگم. داشتم می گفتم که در لحظات روحانی خداحافظی من و زاوش. و تقدیم عاشقانه ی. سرراهیش برای سفر به بوشهر ناگهان. انتظار من پشت در بودند.

pichakeniloofari.blogfa.com

پیچک

http://www.pichakeniloofari.blogfa.com/8708.aspx

خاطرات تلخ و شیرین من. از آخرین باری که شهرم ووطنم را ترک کردم حدود دو ماهی میگذره. ایندفعه با همیشه فرق میکرد. عذاب وجدان شدیدی داشتم و غم و اندوه چند برابر. آخه طی شش هفت ماه گذشته خواهرهام و خانوادشون همه به خارج از کشور. مهاجرت کردن و پدر و مادرم دیگه حسابی تنها شدند. درست هنگام سالمندی که بچه ها و نوه ها باید باشند نیستند. احساس بدی داشتم. احساس بلاتکلیفی. اینکه عزیزترین موجودات زمین را که. سال ها به پام زحمت کشیدند و برام بودند دوباره دارم تنها و بی پناه جا میذارم. زنگ تفریح وسط کلاس درس جدی زندگی.

pichakeniloofari.blogfa.com

پیچک

http://www.pichakeniloofari.blogfa.com/8706.aspx

خاطرات تلخ و شیرین من. اولین شنبه ای بود که مدرسه تعطیل بود و من در نتیجه دو روز تعطیلات آخر هفته. داشتم به خاطر همین به همه کارهام رسیدم. بعد از پایان مدرسه خیلی احساس خوبی داشتم. پنج ساله که هر شنبه به مدرسه میرم. و درس میدم. به بچه هایی که یا اینجا بدنیا اومدند ، یا دورگه هستند و مثلا مادر آلمانی. دارند بچه هایی که روز تعطیل خودشون را صرف یادگیری زبان مادریشون کردند. پنج سال باهاشون ادبیات پیشرفته را کار کردم. از رودکی و ناصر خسرو گرفته. و نیمه کاره رها کنند. ربع سکه به ما هدیه داد. یک هفته قرار داد ر...

pichakeniloofari.blogfa.com

پیچک

http://www.pichakeniloofari.blogfa.com/8608.aspx

خاطرات تلخ و شیرین من. سلام به همه دوستان وفادارم که گرفتاری ها و در نتیجه کم لطفی های این روزهای. من را ندیده میگیرند و بازم به سراغم میان. بله عزیزان با لا خره ما هم نمردیم و آن روی سکه زندگی را هم دیدیم. شادی و شعف در تمام وجودم موج می زد. در اون هوای گرم اوائل مرداد ماه. من هم داشت کم کم آب میشد و امید به آینده ی شیرین در وجودم جوانه. بی صبرانه منتظر اولین دیدار با زاوش بودم. یک روز صبح خیلی زود قرار گذاشتیم. عادتمون ترکمون نمیشد. باز هم مخفیانه. کیف ورزشمو برداشتم و سوییچ ماشین بابا را هم و زدم بیرون.

pichakeniloofari.blogfa.com

پیچک

http://www.pichakeniloofari.blogfa.com/8610.aspx

خاطرات تلخ و شیرین من. سلام دوستان خوب و صبورم. امروز بعد از یک ماه و نیم بالاخره موفق شدم که سری به شما و وبلاگ خودم بزنم. عذرم هم موجه هست. راستش توی ماه گذشته من و زاوش خیلی کارها داشتیم. یه فصل جدید توی زندگیمون رقم خورد که به موقعش براتون تعریف میکنم. از لحاظ. توی زمان غیبتم یک اتفاق دیگه هم برامون افتاد و اون اینکه به خواسته پروانه و. و البته خودم. بعد از پانزده سال تصمیم گرفتیم تعداد افراد خانواده را به. البته بخاطر مسائلی که به تدریج براتون تعریف خواهم کرد نخواستیم. خبری از خودم به شما بدم. انگار...

pichakeniloofari.blogfa.com

پیچک

http://www.pichakeniloofari.blogfa.com/8605.aspx

خاطرات تلخ و شیرین من. من یک دختر خواهر جوان و زیبا دارم که نوزده سالشه و دانشجوی رشته معماری. نمیدونم چرا ولی باهاش یک نوع ارتباط قلبی خاص دارم. احساس می کنم که کارهاش خیلی به من شباهت داره. وقتی خواهرم از خصوصیات. اخلاقیش میگه و خودم باهاش وارد صحبت می شم حس میکنم عقاید و نوع جهان بینی. من در وجودش متبلور شده. حالا نمیدونم ژنتیکی هست و یا اکتسابی؟ به هر حال وقتی دوران مختلف کودکی، نوجوانی و جوانیش را بررسی میکنم. انگار که زمان به عقب برگشته و من خودم را نظاره میکنم. که همگی به منزل خواهرم رفتیم. چیزی پ...

pichakeniloofari.blogfa.com

پیچک - روز تولد تو ميلاد عشق پاكه...

http://www.pichakeniloofari.blogfa.com/post-51.aspx

خاطرات تلخ و شیرین من. روز تولد تو ميلاد عشق پاكه. دختر عزيزم، حدود سه سال پيش وقتی يكی از همكارام در در آستانه تولد 18 سالگی. دخترش داشت براش كتاب آشپزی دست نويسی تهيه ميكرد، اين فكر من را به خودش. مشغول كرد كه من برای تو چه هديه اي ميتونم داشته باشم؟ يادمه تو هميشه جسته و گريخته از ماجرای آشنايی من و پدرت زاوش و موانعی كه ما. برای رسيدن به هم ازش گذشتيم و عشق والايی كه بين ما بود و هست مطالبی شنيده بودي. گاهی پرس و جو ميكردی و دوست داشتی در موردش بيشتر بدونی و گاهی خودت را با. دوره می كردم و می نوشتم.

pichakeniloofari.blogfa.com

پیچک

http://www.pichakeniloofari.blogfa.com/8603.aspx

خاطرات تلخ و شیرین من. میان ماندن و رفتن. اون دوشنبه سیاه که ماجراشوتو پست قبلی براتون تعریف. کردم، مسبب خیلی از. زاوش تو ماه های گذشته. آنقدر بهش فشار اومده بود و اذیت شده بود که دیگه به سیم. زده بود. خود آزاری می کرد. به فکر خودش نبود. گاهی انقدر عصبی میشد. به دیوار می کوبید. به خانواده اش پرخاش میکرد. سر کار نمیرفت. خیلی عوض شده بود. بارها که باهاش تلفنی صحبت میکردم به. ازش خواهش میکردم که صبر داشته باشه. یادمه یکبار بابام بهم گفت:. دست تو ناراحت بشه، این مشت را تو دهان تو رها می کنه. مواظب باش. که با...

pichakeniloofari.blogfa.com

پیچک

http://www.pichakeniloofari.blogfa.com/8609.aspx

خاطرات تلخ و شیرین من. بده دستاتو به دستم. همانطور که گفتم داشتیم خودمون را برای پذیرایی از مهمان ها حاضر میکردیم. هزار و یک دلشوره داشتم. ترس از اینکه مادر و پدرم خانواده زاوش را کوچیک کنند. و آنجور که باید و شاید بهش احترام نگذارند. تمام مدت نگران بودم و با خودم کلنجار میرفتم. حس عجیبی بود. با اینکه روزی که. چهار سال در رویاش بودم رسیده بود ولی دلشوره ی لعنتی دست از سرم. خودم را به دست سرنوشت سپردم. پس از اتمام کارها و چیدن وسائل روی میز و آماده کردن مقدمات شام، کم کم. ولی من مثل خواهرم نبودم. میخوردم&...