nasrha.blogfa.com

sangsaran.blogfa.com

من،تو؛ ما . سنگسارانه فاصلــــــــــه ها - دنبال تو ام...فقط تو.

http://www.sangsaran.blogfa.com/post-166.aspx

من،تو ما . سنگسارانه فاصله ها. وتو می گفتی:من وتو سنگساران کدامین جرم معصومیم؟ که دنیا بر نمی تابد کبوتر بودن مارا. دنبال تو ام.فقط تو. دنبال کسی میگردم که. توی بهار که زنگ بزنم بدون هیچ دلیل بگم:میای بریم زیر این رگبار و هوای خوش قدم بزنیم؟ در جوابم فقط بگه: نیم ساعت دیگه کجا باشم. توی تابستون: میای بریم خیابون تا هر جا شد قدم بزنیم؟ فقط بگه: ناهار اونجایی که من میگم. توی پاییز: میای صدای ناله ی برگای پارک ناژوون رو در بیاریم خش خش صدا بدن؟ فقط بگه: دوربینتم بیار. و میگویم:.وعشق صدای فاصله هاست.

sangsaran.blogfa.com

من،تو؛ ما . سنگسارانه فاصلــــــــــه ها - کاش...

http://www.sangsaran.blogfa.com/post-112.aspx

من،تو ما . سنگسارانه فاصله ها. وتو می گفتی:من وتو سنگساران کدامین جرم معصومیم؟ که دنیا بر نمی تابد کبوتر بودن مارا. خواب دیدم کسی می آید. کسی که همرنگ تمام رؤیاهای من است. به همان سرخی عشقم. به همان آبی آرامشی که خیالش می دهد و به همان سبزی طراوت آغوشش. آمد و همینجا. آری درست همینجا کنار من، جای همه دلتنگیهایم نشست. یک دنیا حرف داشتم برای گفتن اما. به چشمانم که خیره شد همه چیز از خاطرم محو شد. انگار حرف دلم را از نگاهم خواند، لبخند شیرینی زد و گفت:. کاش هرگز از خواب بیدار نمی شدم. خونه ی معصوم احساس.

esarattaazadi.blogfa.com

اسارت تا آزادی - نامه نگاری و مشکلاتی که داشت

http://www.esarattaazadi.blogfa.com/post-5.aspx

گر وجه خدا شودت منظر نظر . شکی نماند که صاحب نظر شوی. نامه نگاری و مشکلاتی که داشت. حتی نوشتن بسم ا. در بالای نامه ممنوع بود. یک نمونه: عراقی ها مرا صدا زدند و مرا به سین جیم کشیدند که چرا در نامه اسم "خمینی" نوشته ای. خیلی تعجب کردم ولی بعد متوجه شدم آن ها با آدرس خانۀ من هم مشکل دارند! اسم خیابان ما " خیابان امام خمینی " بود. گفتم این دفعه می نویسم خیابان خمینی. قبول نکردند. گفتم می نویسم خیابان امام، باز نپذیرفتند! گفتم من که نمی توانم بنویسم ایران، خیابان کوچۀ پاتریس؟ و باز هم حیف! یک روز توی آژانس، ...

esarattaazadi.blogfa.com

اسارت تا آزادی - محاصره

http://www.esarattaazadi.blogfa.com/post-14.aspx

گر وجه خدا شودت منظر نظر . شکی نماند که صاحب نظر شوی. خودتان را معرفی میکنید:. بسیجی، یه اسیر جنگی در عملیات والفجر مقدماتی، غرب فکه. درست، 7 سال و نیم، یعنی 90 ماه، از 21 بهمن سال 61 تا 30 مرداد 69. در کدام شهر عراق زندانی بودید:. 1 سال و 1 ماه در موصل 2 و 6 سال و 5 ماه بقیه رو در اردوگاه موصل 4. موقعی که اسیر شدید،برخورد عراقی ها با شما چطور بود:. نحوۀ اسارت شما چگونه بود:. خاطره ای از زمان محاصره تان بگویید:. تبلیغات دشمن چگونه بود:. منظورتون تور گردشگری 1 روزه در بغداد است؟ بعدها خودش گفته بود شناسنا...

esarattaazadi.blogfa.com

اسارت تا آزادی - آغاز زندگی تازه

http://www.esarattaazadi.blogfa.com/post-12.aspx

گر وجه خدا شودت منظر نظر . شکی نماند که صاحب نظر شوی. سالن لوله کشی آب نداشت و" ح ب انه" یه منبع سفالی بود که باید با ملعقه ازش آب بر می داشتیم. کف ها بتن بود و ما مجبور شدیم شب اول رو روی زمین لخت و سرد بخوابیم. ماهانه، 5/1 دینار معادل 250 ریال ایران به ما حقوف می دادند ولی این پول به دلایل امنیتی، شکل ژتون داشت. اگر اسکناس یا سکه بود و کسی موفق به فرار می شد می تونست اون پول رو خرج کند ولی ژتون رویش کلمۀ " قفص الاسری" چاپ شده بود که شامل 25 250،150،100،50 فلوس( واحدی از پول کشور عراق) بود. سید علی اکبر...

2khtare-tariki.blogfa.com

ஜشکلات صورتی منஜ - پرنده

http://www.2khtare-tariki.blogfa.com/post-97.aspx

بهار می آید ، با هم به صدای باران گوش می کنیم . تابستان می آید ، همه جا زیبا می شود . بعد نوبت پاییز می رسد پاییز رنگارنگ . اما او چیزی نگفت ، فقط با نوکش لای پرهایش را خاراند . من از یاد برده بودم که او تمام زندگی اش را در قفس گذرانده است . پرنده ی بی چاره فصل ها را نمی شناخت! نوشته شده در شنبه نوزدهم شهریور ۱۳۹۰ساعت 21:32 توسط . دل دلیلی دارد که عقل نمیفهمد. دل نوشتهای 1 پسر 17 ساله. کلبه ی کوچولوی عشق. دفتر خاطرات من و عارف. داداش حامد و آجیا. شب در چشمان من است. کاش میشد با تو دوباره. جوجه تیغی و خرسی.

2khtare-tariki.blogfa.com

ஜشکلات صورتی منஜ -

http://www.2khtare-tariki.blogfa.com/post-88.aspx

نظرم خوشبختی یعنی اینكه. بدونی یك نفر دوستت داره. شیرین ترین لحظه ها زمانیست كه میشنوی كسی میگوید كه. یسم برایت از ترسم. بی تو ماندن وبی تو رفتن. گفتن وبی تو خواندن. برایت از نغمه های شبانه غم در گنج عزلت تنهایی ام. برایت از معنای زندگی از اینکه من زندگی را در کنار تو بودن معنا می کنم. را برای تو سرودن معنا می کنم. زندگی را در خروش چشمان نیلگونت معنا می کنم. زندگی را در آغوش تو بودن معنا می کنم. نوشته شده در جمعه هفدهم تیر ۱۳۹۰ساعت 17:36 توسط . دل دلیلی دارد که عقل نمیفهمد. دل نوشتهای 1 پسر 17 ساله.

esarattaazadi.blogfa.com

اسارت تا آزادی - موصل4 دانشگاهی بدون شهریه

http://www.esarattaazadi.blogfa.com/post-8.aspx

گر وجه خدا شودت منظر نظر . شکی نماند که صاحب نظر شوی. موصل4 دانشگاهی بدون شهریه. اگر بازجویی صورت می گرفت و یا دادگاهی نظامی تشکیل می شد، چون عربی نمی فهمیدیم خیلی زود محکوم می شدیم و برای همین با اصرار زیاد آقای عبدالسلام چعماوی و سعید علیپور که از بچه های قدیمی و عرب زبان آبادان بودند رو توانستم راضی کنم تا در مواقع بیکاری که در محوطه قدم می زدیم با من عربی صحبت کنند و آن ها که اشتیاق مرا دیدند، قبول کردند. آقای مرتضی سلطان محمد، که قبل از اسارتشان فرانسه بودند، استاد مجرب کلاس های فرانسه بودند. بزرگ ت...

sangsaran.blogfa.com

من،تو؛ ما . سنگسارانه فاصلــــــــــه ها - .

http://www.sangsaran.blogfa.com/post-157.aspx

من،تو ما . سنگسارانه فاصله ها. وتو می گفتی:من وتو سنگساران کدامین جرم معصومیم؟ که دنیا بر نمی تابد کبوتر بودن مارا. عجب شب نفرین شده ایست این 20 فروردین. شاید وصال در انتظار مقدر است. خداوند برسان هرچه خیر است. نوشته شده در یکشنبه بیستم فروردین ۱۳۹۱ساعت 2:25 توسط دلم. و میگویم:.وعشق صدای فاصله هاست. صدای فاصله هایی که غرق ابهامند. 20فروردين،نیمه ی یک شب بارانی ،بهم گفت که میخواد واسه همیشه بره. فقط اینو با خودم تکرار میکنم:دلیله رفتنش از پیشم؟ غرقه در ابهاماتم،دارم دیوونه میشم. خونه ی معصوم احساس.

sangsaran.blogfa.com

من،تو؛ ما . سنگسارانه فاصلــــــــــه ها - یک دلتنگی

http://www.sangsaran.blogfa.com/post-167.aspx

من،تو ما . سنگسارانه فاصله ها. وتو می گفتی:من وتو سنگساران کدامین جرم معصومیم؟ که دنیا بر نمی تابد کبوتر بودن مارا. حدود یک هفته است. می تپد برای تو،یاد تو ،فکرتو. یاد خاطرات زیبا ،به لبم خنده می نشاند. دل تنگی فشار می آورد. ساعت 5 بعد از ظهر. فکری آزارم میدهد.دلتنگی برای تو .هرچه میکنم از سرم بیرون برود نمیشود. ساعت 7:30 زدم بیرون،گفتم برم تفریح دلم باز شه.اما به محض سوار شدن به ماشین. نیرویی منو به سویت کشید. دل را به دریا زدم.آمدم به سویت، در راه خاطرات از جلوی چشمانم می گذشت. گفتم همین دورو بر.