negah11.blogfa.com
negahnegah - بنگاه به نگاهم كه نگاهم به نگاهت بنگاهد
http://negah11.blogfa.com/
negah - بنگاه به نگاهم كه نگاهم به نگاهت بنگاهد
http://negah11.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Monday
LOAD TIME
1.5 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
16
SSL
EXTERNAL LINKS
91
SITE IP
38.74.1.43
LOAD TIME
1.504 sec
SCORE
6.2
negah | negah11.blogfa.com Reviews
https://negah11.blogfa.com
negah - بنگاه به نگاهم كه نگاهم به نگاهت بنگاهد
negah
http://www.negah11.blogfa.com/archive.aspx
بنگاه به نگاهم كه نگاهم به نگاهت بنگاهد. ضیافت های عاشق را. خوشا بخشش خوشا ایثار. خوشا پیدا شدن در عشق برای گم شدن در یار. چه دریایی میان ماست. خوشا دیدار ما در خواب چه امیدی به این ساحل. خوشا فریاد زیر آب. خوشا عشق و خوشاخون جگر خوردن. خوشا از عاشقی مردن. اگر خوابم اگر بیدار. اگر مستم اگر هوشیار. مرا یارای بودن نیست. تو یاری کن مرا ای یار.
پروفایل فاطمه رحیمیان انور
http://www.negah11.blogfa.com/Profile
یه جورایی اتفاقی توی یه شرایط ویژه با دیدن نمایش بچه های خبرنگار که به مناسبت روز خبرنگار تمرین می کردند استارت ورود مجددم به عرصه ی خبر و خبرنگاری شروع شد هم اکنون در خبرگزاری پانا در کنار دوستان و همکاران عزیزم مشغول فعالیتم و این برای من مایه ی افتخاره. اونایی که دارای محتوا باشه.
negah
http://www.negah11.blogfa.com/9107.aspx
بنگاه به نگاهم كه نگاهم به نگاهت بنگاهد. یاد دارم در غروبی سرد سرد. می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد. داد می زد : کهنه قالی می خرم. دسته دوم جنس عالی می خرم. کاسه و ظرف سفالی می خرم. گر نداری کوزه خالی می خرم. اشک در چشمان بابا حلقه بست. عاقبت آهی کشید بغضش شکست. اول ماه است و نان در سفره نیست. ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟ بوی نان تازه هوشش برده بود. اتفاقا مادرم هم روزه بود. خواهرم بی روسری بیرون دوید. گفت اقا سفره خالی می خرید؟ نوشته شده در شنبه بیست و نهم مهر ۱۳۹۱ساعت 15:36 توسط فاطمه رحیمیان انور. ياد خ...
negah
http://www.negah11.blogfa.com/9011.aspx
بنگاه به نگاهم كه نگاهم به نگاهت بنگاهد. نتراود اشک در چشم تو هرگز، مگر از شوق زیاد. و به اندازه هر روز تو عاشق باشی، عاشق آنکه تو را می خواهد و به یک لبخند تو از خویش رها می گردد. و تو را دوست بدارد به همان اندازه که دلت می خواهد. آرزویم اینست، شاد باشی و دل آرام. تقدیم به دوست عزیزم. نوشته شده در پنجشنبه بیست و هفتم بهمن ۱۳۹۰ساعت 13:7 توسط فاطمه رحیمیان انور. ضیافت های عاشق را. خوشا بخشش خوشا ایثار. خوشا پیدا شدن در عشق برای گم شدن در یار. چه دریایی میان ماست. خوشا دیدار ما در خواب چه امیدی به این ساحل.
negah
http://www.negah11.blogfa.com/9012.aspx
بنگاه به نگاهم كه نگاهم به نگاهت بنگاهد. یکسال گذشت سال 90. سالی که برای تک تک ما یادآور لحظات شیرین و تلخ بسیاری هست. سال 90برای من با درس و کنکور و دانشگاه و پانا و آشنایی با خیل عظیمی از دوستان چه در حوزه ی خبر و چه در دانشگاه و خوابگاه و. گذشت. افرادی که هر کدوم ویژگی هایی داشتند که من رو به سمت خودش جذب میکرد و باعث میشد دوست داشته باشم که این دوستی ها ادامه پیدا کنه و این رابطه ها قویتر بشه و چیز های زیادی ازشون یاد گرفتم و البته بیشتر از اون خودم بهشون یاد دادم! و اما سال ۹۱ پیش روست. یاد تو می رف...
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
16
دنیای تاریک -
http://www.zahramohsen90.blogfa.com/post-16.aspx
نوشته شده در دوشنبه یکم خرداد ۱۳۹۱ساعت 13:3 توسط. برانچه گذشت وانچه شکست حسرت نخور.زندگی اگرزیبابود باگریه شروع نمی شود.
لیمو ترش -
http://www.bap20.blogfa.com/post-7.aspx
نوشته شده در چهارشنبه یکم تیر ۱۳۹۰ساعت 18:30 توسط. پسرکی از دیار مریانج. یه خاطره از دیروز.
لیمو ترش - بیمار روانی در تیمارستان
http://www.bap20.blogfa.com/post-9.aspx
بیمار روانی در تیمارستان. فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت. هوشنگ فورا به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید. وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند. هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب. و اما خبر بد. هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر. حالا من کى مى تونم برم خونهمون؟
دنیای تاریک
http://www.zahramohsen90.blogfa.com/9101.aspx
نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم فروردین ۱۳۹۱ساعت 13:6 توسط. نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم فروردین ۱۳۹۱ساعت 12:59 توسط. نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم فروردین ۱۳۹۱ساعت 12:55 توسط. برانچه گذشت وانچه شکست حسرت نخور.زندگی اگرزیبابود باگریه شروع نمی شود.
دنیای تاریک -
http://www.zahramohsen90.blogfa.com/post-14.aspx
روزی فردی به آرایشگاه رفت تا موهای خود را مرتب کند. هنگامی که نوبت به او رسید روی صندلی، مقابل آینه نشست، آرایشگر کار خود را آغاز کرد و طبق معمول سر صحبت بین آرایشگر و مشتری باز شد و از هر دری سخنی گفته شد تا اینکه کار به اعتقاد به خدا و دین و مذهب کشید. در این هنگام آرایشگر گفت راستش من که به خدا اعتقادی ندارم، چون اگر آن طور که بعضیها میگویند خدایی مهربان و حکیم و عادل بر این جهان حکومت میکرد، این همه فقر و گرسنگی و بیماری، و ظلم و گرفتاری وجود نمیداشت. آرایشگر گفت: بله، بفرمایید! آن وقت مرد مشتری گفت:...
دنیای تاریک
http://www.zahramohsen90.blogfa.com/9010.aspx
عکس های رمانتیک و زیبا در باران. عکس های رمانتیک و زیبا در باران. نوشته شده در یکشنبه هجدهم دی ۱۳۹۰ساعت 9:47 توسط. برانچه گذشت وانچه شکست حسرت نخور.زندگی اگرزیبابود باگریه شروع نمی شود.
در من و بر من - داستان زوجی که عاشق یکدیگر بودند
http://www.azin2020.blogfa.com/post-17.aspx
در من و بر من. چشم بر هم مینهم،هستی دو سو دارد: نیمی از آن در من است و نیمی بر من. داستان زوجی که عاشق یکدیگر بودند. پس از ۱۱ سال زوجی صاحب فرزند پسری شدند. آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسیار دوست داشتند. فرزندشان حدودا دو ساله بود که روزی مرد بطری باز یک دارو را در وسط آشپزخانه مشاهده کرد و چون برای رسیدن به محل کار دیرش شده بود به همسرش گفت که درب بطری را ببندد و آنرا در قفسه قرار دهد. مادر پر مشغله موضوع را به کل فراموش کرد. فکر میکنید آن سه کلمه چه بودند؟ شوهر فقط گفت: عزیزم دوستت دارم! حسادت ها-ر...
دنیای تاریک
http://www.zahramohsen90.blogfa.com/9009.aspx
نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم آذر ۱۳۹۰ساعت 11:22 توسط. نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم آذر ۱۳۹۰ساعت 11:15 توسط. امیدوارم از تصاویر لذت برده باشید. نوشته شده در سه شنبه هشتم آذر ۱۳۹۰ساعت 14:46 توسط. دانشمندان مجموعه ای شگفت انگیز از رد پاهای دایناسور ها را در مرز ایالت آریزونا اوتا در آمریکا شناسایی کردند. نوشته شده در سه شنبه هشتم آذر ۱۳۹۰ساعت 14:27 توسط. ای کاش می توانستم حرفهایم را در گوش نسیم زمزمه کنم تابه تو برساند . یا ستاره ای شوم در آسمان خیالت تا تو را هر شب نظاره کنم. ای کاش می شد.
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
91
Plz...see the world Diffrent...
Plzsee the world Diffrent. شادی هدیه کن حتی به کسانی که آن راازتوگرفته اند عشق بورز به آن هایی که دلت راشکسته اند . کلی شرمندم بخاطر تاخیرم.این مدت مادرم به شدت بیمار بودن و باید ازشون مراقبت میککردم هنوزم کاملا خوب نشدن اما نسبتا. لباتون خندون دلاتون شاد. چند وقته حال روحیم خیلی خرابه حس میکنم دگه هیچی برا از دست دادن ندارم. بعضی چیزا پذیرفتنش تو زندگی سخت تر از اونیه که فکرشو میکنی.یا حتی محال. نوشته شده در جمعه بیست و چهارم مرداد 1393ساعت 10:17 توسط Marzie K. در این شبهای ملکوتی منو فراموش نکنید.
نگاه
Your browser does not support inline frames or is currently configured not to display inline frames. 1589;فحهی اول. 1583;فترهای نگاه. 1575;ز میان رُخدادها. 1575;دبیات کارگری. 1593;لیه سرمایه. 1583;یدگاه. 1662;یشخوان. 1711;ذری به آفتاب. 1705;تاب. 1570;ثار کلاسیک. 1608;یدئوبلاگ. 1589;دا و تصویر. 1605;وزیک ویدئو. Research Centre Negah - info@negah1.com.
نگاه یک
کلوپ: خیلی خوب دفاع کردیم. یکشنبه 12 دي 1395 : 23:33. کلوپ: خیلی خوب دفاع کردیم. کلوپ: خیلی خوب دفاع کردیم. یورگن کلوپ، سرمربی لیورپول، پس از پیروزی 1-0 تیمش مقابل منچسترسیتی، عملکرد دفاعی تیمش را تحسین کرد. به گزارش "ورزش سه"، جورجینیو وینالدوم با یک ضربه سر دیدنی، قرمزها را در دقیقه 8 پیش انداخت و با دفاع از این گل در ادامه بازی، توانست به سه امتیاز این دیدار برسد. دیدار دشواری بود. نتوانستیم موقعیت های زیادی ایجاد کنیم. ما خیلی خوب دفاع کردیم. گل فوق العاده ای زدیم. روزای ابری بابک جهانبخش. دانلود آهن...
عصر ارتباط
رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار. دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود. خیال خال تو با خود به خاک. که تا ز خال تو خاکم شود عبیر آمیز. آرزویت را برآورده می کند خدایی که آسمان را برای خنداندن گلی میگریاند. خدایا به من مهر کردن را عطا کن ،مهر و محبت خود رحمتت را عطا کن. خدایا مرگ را خود خواهم آموخت ،بر من زیستن در خانه ات را عطا کن. گفته بودی که چرا محو تماشای منی. آنچنان محو که یکدم مژه بر هم نزنی. مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود. ناز چشمان تو قدر مژه بر هم زدنی. سه شنبه بیست و نهم آذر ۱۳۹۰ توسط amir. چهارشنب...
negah
بنگاه به نگاهم كه نگاهم به نگاهت بنگاهد. یهو چشامو باز کردم دیدم تو مهمونی ام اصن بذار از اول تعریف کنم . نمیخواستم یهویی شد. شایدم می خواستم ولی منتظر ی دعوت بودم دعوت از طرف ی دوست عزیز. بالاخره صاحب مجلس دعوتم کرد فوری قبول کردم این بهترین موقعیت برا من بود منی که تا بحال توی هیچ مهمونی ای شرکت نداشتم دعوتم برا 26 خرداد بود وقتی چشامو باز کردم که دیگه وارد مجلس شده بودم من نگران بودمو بقیه میخندیدن. و الان ۲۱ سال از اون روز و از اون لحظه میگذره و من. ضیافت های عاشق را. خوشا بخشش خوشا ایثار.
چشم ها را باید شست...
چشم ها را باید شست. شنبه سیزدهم آبان 1391. این سخن را از پیام آور نور شنیدم که: انا و علی ابوا هذه الامه. مدتی است که پدرم بیمار است، و من عجیب با این واژه مانوس شده ام . پدر. هر گاه سر سخن را با مولای خویش باز میکنم او را به عطوفت پدری اش می خوانم. هر گاه دلم هوایی سخن گفتن با آخرین بازمانده غدیر می شود . پدر میخوانمش تنها پدر. روزی است که علی پدر امت محمد می شود. و اینبار وقتی او را هم به عظمتش، به شجاعتش، به علمش، به رحمتش، به مهربانی اش. به عنوان پدر می ستایم و سایه پر مهر پدری اش را بر سر خویش گسترده.
سرنوشت...
عشق جایی می تپد که تو باشی پس باش آنجا که باید باشی. در کنار احساسی از باران ، لطافت را از برگ جدا شده از گل هم میشود فهمید. احساست را برای لحظه ای به آفتاب هم ببخش که گرمی را به تو می بخشد. احساس را باید در قابی از عقل گذاشت و عاشقانه به آن خیره شد. نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۲ساعت 18:19 توسط عاطفه. نمیدانم چیست اینکه در سرم موج میزند. کاش کسی از راه برسد ومرا از این خلسه به در اورد. خود که نتوانم پرواز کنم. افکار را به سوی آرامش. یک کویر بی انتها؟ حس میکنم بالاترین آرامش. ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻪ :.
نگاه به دور دست ها
نگاه به دور دست ها. چرا باید خر بزنیم؟ طبق نظریه ی خنگولا هر چه بیشتر درس بخونیم بدتر میشهههههههههه! بچه ها دوستای عزیزم هرچی راهکار دارید برای بچه های دیگه که مثل خودم خر میزننن هم کلاسیام بذارین. بابا به خدا کم میام نت. مید ن م که د ل تان ب رام ت نگ م ر ه ی ر ه! ولی چ ه ک نیم همینههههههههههههههه دیگگگگگگگگگگگه! همتونو دوسسسسس دارم یه عالممممممممممممممممممممممممممممممه! هرچی بگم بازم ککککککککککککککککمه. مخصوصا دوستای خوبم ناهید جون و پریسا و پرنیا جووووووووووووووووووووووون. شرمنده که یه مدتی نبودم.
نگاه
این وبلاگ تلاشی است برای جستجوی نگاهی بهتر. سه شنبه هفتم بهمن 1393. نوشته شده توسط عمو کریم در 21:3 لینک ثابت. جمعه بیست و ششم دی 1393. مطالب کوتاه از کتاب مادر اثر ماکسیم گورکی. مطالب کوتاه از کتاب مادر اثر ماکسیم گورکی. پاول دارد خود را وقف می کند ( مادر). پاول گفت بنشین مادر. مادر به سنگینی در کنار او نشست بالا تنه اش را راست نگهداشت به انتظار شنیدن موضوع مهمی به دقت گوش فرا داد.پاول بی انکه به او نگاه کند اهسته و با لحنی که معلوم نبود چرا خشن است شروع به صحبت کرد و گفت. گفتم میخواهم حقیقت را بدانم.