story-melisa-negin.mihanblog.com
داستان های ملیسا و نگین - زندگی پرماجرا قسمت 6
http://story-melisa-negin.mihanblog.com/post/9
زندگی پرماجرا قسمت 6. چهارشنبه 28 آبان 1393 10:33 ب.ظ. برای خوندن قسمت 6 برین ادامه مطلب. از نظر خودم ترسناک)از خواب پریدم. بالشتو کوبوندم تو مخم و باصدای نسبتا بلند گفتم:. ای ای این زن مو سفیده میگه.مارمولک میخوام. کم مونده بود بالا بیارم. تندی رفتم دستشویی یه آبی به سرو صورتم زدمو رفتم پیش ملینا. زن موسفیده بالحجه ی عجیبش گفت:. ما مارمالک ماخوام .اگر در منزالتان دارید به من بدهید. باورم نمی شه همچین موجود. دیگه واقعا داشتم بالا میاوردم. سعی کردم جلوی خودمو بگیرمو ادامه دادم:. دوباره دینا اومد سراغمون.
story-melisa-negin.mihanblog.com
داستان های ملیسا و نگین - زندگی پر ماجرا قسمت 3
http://story-melisa-negin.mihanblog.com/post/5
زندگی پر ماجرا قسمت 3. چهارشنبه 21 آبان 1393 06:32 ب.ظ. این قسمت نوشته ی منه. برید ادامه ی مطلب. تصمیم گرفتم برم بازار و برای بچه های خوابگاه میوه بگیرم خلاصه رفتمو بازارو خالی کردم. ته ،کوفته، ازمیوه فروشی برگشتم خوابگاه. دینا:چقدر تو خسیسی دختر! من:خسیس خودتی همین که گفتم میوه برای عصر! همه رفتن فیلمشونو نگاه کردن منم رفتم پیش سارا . سارا عکس مامانشو گذاشته بود روی قلبش و مدام زیر لب حرف میزد . یه سرفه ی زورکی کردم اونم یه نگاهی بهم کرد . رفتم جفتش بوسش کردم. خدارو شکر. بچه خرخون ما کجاس؟ خلاصه دیگه فو...
hamzad.mihanblog.com
♡دوتآ مثل هم♡ - مطالب faezeh
http://hamzad.mihanblog.com/post/author/1354195
چهارشنبه 24 تیر 1394 11:09 ب.ظ. بقیه در ادامه مطلب. چهارشنبه 24 تیر 1394 11:15 ب.ظ. شنبه 23 خرداد 1394 11:59 ق.ظ. به وبلاگ همزادها خوش امدید. اینجارو مادو تا فائزه ها اداره میکنیم. ما دوتا خیلی اتفاقی باهم اشنا شدیم و. بعد از کمی گفت و گو متوجه شدیم که خیلی به هم شباهت داریم. و کمتر کسایی اینجوری به هم شبیه هستند. بعدم تصمیم گرفتیم یک وب راه بندازیم. امیدواریم از این وب لذت ببرید. تهمت و دعوا ممنوع. ورود پسرا و هکرا ممنوع. شنبه 23 خرداد 1394 05:09 ب.ظ. اسم ما فائزه ست. ما دوتا عین هم دیگه ایم.
story-melisa-negin.mihanblog.com
داستان های ملیسا و نگین - خاطرات دوستی با خون آشام قسمت6
http://story-melisa-negin.mihanblog.com/post/17
خاطرات دوستی با خون آشام قسمت6. یکشنبه 9 آذر 1393 04:52 ب.ظ. برای خوندن برو ادامه. یکم ترسیدم ولی خونسردیمو حفظ کردم. خونشون ترسناک بود فقط از کاغذهای سیاه درست شده بود. توی ظرف غذاشون هم سمور مرده بود دیگه حالم داشت بهم میخورد. بالاخره یه اتاق پیدا کردم . به امید اینکه آرمان اونجا باشه رفتم تو. آرمانو دیدم که چشماشو بسته و یه سنگ به شکمش بسته . سمتش دویدم و گفتم:( اینکارا چیه میکنی؟ میخوام از گرسنگی بمیرم . زنده موندنم اهمیتی نداره! من چی من هویجم؟ کم باهات رفاقت کردم . نارفیق؟ فقط به من بگو.). خوب خود ...
story-melisa-negin.mihanblog.com
داستان های ملیسا و نگین - خاطرات دوستی با خون آشام قسمت4
http://story-melisa-negin.mihanblog.com/post/15
خاطرات دوستی با خون آشام قسمت4. پنجشنبه 6 آذر 1393 10:21 ب.ظ. برای خوندن برو ادامه. اما مامان بابام خوابیده بودن. دویدم سمت تختم و گریه زاری میکردم . صحنه ی مکیدن خون پرنده اومد جلوی چشم . یه جیغ خفه ای کردم و چشامو مالوندم. اون شب حتی توی اتاقمم احساس امنیت نمیکردم . و صداهای جغد میومد توی گوشمو آزارم میداد . دیگه به زور خوابیدم صب که بیدار شدم . بابام سر سفره نشسته بود تا منو دید گفت:چرا دیشب دیر اومدی خونه؟ میدونی منو مامانت چه قدر نگرانت شدیم؟ هاااااااااای چیکار میکنی جک! هیچی یه نوع سلام بود .خخخ.
story-melisa-negin.mihanblog.com
داستان های ملیسا و نگین - خاطرات دوستی با خون آشام قسمت7
http://story-melisa-negin.mihanblog.com/post/20
خاطرات دوستی با خون آشام قسمت7. جمعه 14 آذر 1393 02:42 ب.ظ. برای خوندن برو ادامه. قایق با صدای بلندی شکست. آب داشت وارد قایق می شد.واقعا دیگه آخرین لحظه های عمرم بود. فقط خداخدا می کردم نمیریم. آرمان دستمو گرفت و گفت:می تونم یه کارهایی بکنم. به شرط این که نترسی. بدنش اون قدر سرد بود که می لرزیدم و فقط تونستم سرمو پایین بیارم که یعنی :باشه. اون منو گذاشت رو کمرش و پرید روی یه درخت! داشتم شاخ در میوردم. یعنی به غیر از خون آشام کانگورو هم بود؟ بعدشم فرود اومد رو زمین. گفتم:کانگورو هم که هستی! چون می دونستم ...
story-melisa-negin.mihanblog.com
داستان های ملیسا و نگین - دختر مؤمن قسمت 1
http://story-melisa-negin.mihanblog.com/post/26
دختر مؤمن قسمت 1. پنجشنبه 20 آذر 1393 12:44 ب.ظ. سلام یه داستان جدید نوشتیم با بقیه ی داستانامون متفاوته برای کساییه که دینشونو حفظ میکنن. هرکی دینشو میخواد بره ادامه. آهان این اول جلدشه که خودم درستش کردم. سلام اسم من زهراست یه دختر محجبه امروز روز اول کلاس چهارممه . باید زودبرم کلاس. ممم. خوب اینم مدرسم رسیدم .آه دیر رسیدم مشکلی نیست . رفتم توی کلاس. معلم:به به دختر خانوم گل گلاب . سلام ،برو عزیزم ردیف وسط میز سوم خالیه بشین اونجا . من:نه خانوم مقنعه سرم نیست . یعنی گیر نیوردم. همه دست زدن برام. داستان...
sherlock2015holmes.mihanblog.com
sherlock :) - مطالب کامیک های شرلوک
http://sherlock2015holmes.mihanblog.com/post/category/2
یک روز از روز های زندگی مایکرافت. موضوعات: کامیک های شرلوک. دوشنبه 22 تیر 1394 ] [ 11:45 ق.ظ ] [ ملینا. برچسب ها: خنده دار شرلوک. دوشنبه 1 تیر 1394 ] [ 12:54 ب.ظ ] [ ملینا. سلام به همه * *. قسمت ویژه ( عروس نفرت انگیز ). سلام به این وبلاگ خوش آمدید. اینجا یه وب باحاله . نیازی نیست حتما سریال شرلوک هولمز بی بی سی. رو دیده باشین تا بیاین تو این وب. اگرچه این جوری بهتره ولی واسه بقیه هم این وب می تونه جالب باشه. اینم لباس مخصوص ما طرفدارای شرلوک:. خودشون می دونن چرا. با درخواست نویسنده هم ۱۰۰ درصد موافقم.
winxgirls81.mihanblog.com
"وب انتقال یافت" - نمایش آرشیو ها
http://winxgirls81.mihanblog.com/post/archive
بازدید این ماه :. بازدید ماه قبل :. تعداد کل مطالب :. آخرین بروز رسانی :.
winxgirls81.mihanblog.com
"وب انتقال یافت" - مطالب تیر 1394
http://winxgirls81.mihanblog.com/post/archive/1394/4
سه شنبه 30 تیر 1394 11:01 ب.ظ. وبم انتقال یافت به آدرس:. دیگه این جا نمیام و بعد یه مدت پاک می شه لطفاآدرسو توی مرورگر کپی کنید و به وب جدید بیاین. پنجشنبه 26 فروردین 1395 02:53 ب.ظ. بازدید این ماه :. بازدید ماه قبل :. تعداد کل مطالب :. آخرین بروز رسانی :.