tabirekhaab.blogspot.com
خواب بدون تعبیر: Jan 18, 2006
http://tabirekhaab.blogspot.com/2006_01_18_archive.html
و شاید یک روز در میان این همه انکار دوباره تعبیر میشدی! شب من پنجره اي بي فردا. روز من ، قصه ي تنهايي ها. ماهي ام ، ماهي دور از دريا. هيچ كس با دل آواره ي من. لحظه اي همدم و همراه نبود. هيچ شهري به من سرگردان. در دروازه ي خود را نگشود. كولي ام ، خسته و سرگردانم. ابر دلتنگ پر از بارانم. كولي ام ، خسته و سرگردانم. ابر دلتنگ پر از بارانم. پاي من خسته از اين رفتن بود. قصه ام قصه ي دل كندن بود. صخره ويران نشود از باران. گريه هم عقده ي ما را نگشود. آخر قصه ي من مثل همه. گم شدن در نفس باد نبود. 1582;و...
tabirekhaab.blogspot.com
خواب بدون تعبیر: Jan 10, 2006
http://tabirekhaab.blogspot.com/2006_01_10_archive.html
و شاید یک روز در میان این همه انکار دوباره تعبیر میشدی! زیرسقف تنهائی، تنهای تنها. پائیز هر سال عمرم را شمردم. و هر زمستان را. به امی د آخرین گذراندم. بی شما بی عشق. زین مرور ملال آور زمان. از عمق تنها حنجره ام. سالها خاموش مانده بود. همه سرشار از بی عاطفه گی -. و بی توجه نگاهی. زیر سقف تنهائیم ماندم. لحظه ها را شمردم. برای رهائی از تنهائی. همه وقتم را،نه فقط شمردم. با ترن م شکننده ه ق ه ق. لحظه لحظه اش را خوردم. و فقط به تو. اختتام ه ق ه ق تنهائی. و پیله تنهائی را. با دستان باکره ام. و خودم را آراستم.
tabirekhaab.blogspot.com
خواب بدون تعبیر: Jan 26, 2006
http://tabirekhaab.blogspot.com/2006_01_26_archive.html
و شاید یک روز در میان این همه انکار دوباره تعبیر میشدی! مي بينم صورتمو تو آينه. با لبي خسته مي پرسم از خودم. اين غريبه كيه از من چي مي خواد؟ اون به من يا من به اون خيره شدم. هر چي مي بينم. چشامو يه لحظه رو هم مي ذارم. به خودم مي گم كه اين صورتكه. مي تونم از صورتم ورش دارم. مي كشم دستمو روي صورتم. هر چي بايد بدونم دستم ميگه. منو توي آينه نشون مي ده. مي گه اين تويي نه هيچ كس ديگه. جاي پاهاي تموم قصه ها. رنگ غربت تو تموم لحظه ها. مونده روي صورتت تا بدوني. حالا امروز چي ازت مونده به جا؟ آينه مي شكنه هزار تيكه.
tabirekhaab.blogspot.com
خواب بدون تعبیر: Jan 7, 2006
http://tabirekhaab.blogspot.com/2006_01_07_archive.html
و شاید یک روز در میان این همه انکار دوباره تعبیر میشدی! می رسد روزی که فریاد وفغان ها سر کنی. می رسد روزی که احساس مرا باور کنی. می رسد روزی که نادم باشی از رفتار خویش. خاطرات رفته ام را مو به مو از بر کنی. می رسد روزی که تنها ماند از من یادگار. نامه هایی که با دریای اشکت تر کنی. می رسد روزی در مسیر بی کسی. بوته های وحشی گل را ز غم پر پر کنی. می رسد روزی که صبرت سر شود در راه من. آن زمان احساس امروز مرا باور کنی. Posted by پسر at ۹:۴۹ قبلازظهر. Links to this post. 1578;ا صبح. Dec 30, 2005. Jan 1, 2006.
tabirekhaab.blogspot.com
خواب بدون تعبیر: Jan 5, 2006
http://tabirekhaab.blogspot.com/2006_01_05_archive.html
و شاید یک روز در میان این همه انکار دوباره تعبیر میشدی! من كه از جنس تو بودم. پاي حرفاي تو موندم. چرا مي گي ناگزيري؟ من كه هر چي گفتي خوندم. هنوزم يادم نرفته تو پر از عاشقي بودي. منم هر چيزي كه داشتم پاي عشق تو نشوندم. حالا مي گي كه ترانه واسه ما هيچي نداره. يادته ترانه هامو واسه خاطرت سوزوندم. تو چرا دلت گرفته؟ چرا مي گي تنها هستي؟ من كه تنها بودم اما تنهايي رو از تو روندم. جرم من چي بود كه امروز بي گناه پر گناهم. من كه عشقمو عزيزم هر جا تو خواستي كشوندم. عاشقي كردي و رفتي همه دار و ندارم. 1608;ق&...
tabirekhaab.blogspot.com
خواب بدون تعبیر: Jan 15, 2006
http://tabirekhaab.blogspot.com/2006_01_15_archive.html
و شاید یک روز در میان این همه انکار دوباره تعبیر میشدی! می خواهم آسوده سر بر زمین بگذارم. غریبه، اگر می خواهی به خواب من بیایی. نامم را که صدا می کنی، کمی آرامتر. بگذار تا پسین فردا با خیال خوش تو. میان رویاهای شیرینم دست و پا زنم. از من نگیر این لحظه های دلخوشی را. نگذار حتی خواب دیدن تو برایم عقده شود . یادت می آید حرفی را که زدی. گه گداری شاید به خوابت بیایم. تو را به آرزوی دیدنم نزدیک کنم. لااقل همین وعده را برایم بگذار . غریبه، به خاطر خدا در نگاهم صادق باش. Posted by پسر at ۴:۱۹ بعدازظهر. یک جا سند...
tabirekhaab.blogspot.com
خواب بدون تعبیر: Feb 17, 2006
http://tabirekhaab.blogspot.com/2006_02_17_archive.html
و شاید یک روز در میان این همه انکار دوباره تعبیر میشدی! هر کسی نگران دلتنگی دريا باشد ،. تمام کتاب های جهان را می بندد ،. می رود کنار سکوت ماسه ها می نشيند و. اين دامنه بی دار و درخت نمی ماند . هميشه کسی هست که. از پرسش های پياپی کودکی پ لی بسازد . هميشه کسی هست که. برای مسافران صبور ايستگاه دست تکان دهد . هميشه کسی هست که. قصه گوی گهواره های بی تکان باشد . Posted by پسر at ۱۰:۲۸ بعدازظهر. Links to this post. 1605;لامتم نکن! 1578;ا صبح. Dec 30, 2005. Jan 1, 2006. Jan 3, 2006. Jan 4, 2006. Jan 5, 2006.
tabirekhaab.blogspot.com
خواب بدون تعبیر: Feb 15, 2006
http://tabirekhaab.blogspot.com/2006_02_15_archive.html
و شاید یک روز در میان این همه انکار دوباره تعبیر میشدی! كاش بيايم براي بي پناها سايبون باشيم. با دلاي شكسته كمي مهربون باشيم. كاش بيايم به باغبونا كمي حرمت بذاريم. احترام دلاي شكسته رو نگه داريم. كاش به مهربونترا دين مون وادا كنيم. سهم خوشبختي مون رو وقف بزرگترا كنيم. كاش يه كاري بكنيم كه خستگي ها در بشه. مرهمي بشيم كه زخم آدما بهتر بشه. كاش كه شاخه ي درخت زندگي رو نشكنيم. هفته اي يه بار به باغبونامون سر بزنيم. كاش كه پاك كنيم تمام اشكايي كه جاريه. خوب نگه داريم چيزي كه واسه يادگاريه. كه همش سنگيه و آهنيه.
tabirekhaab.blogspot.com
خواب بدون تعبیر: Jan 12, 2006
http://tabirekhaab.blogspot.com/2006_01_12_archive.html
و شاید یک روز در میان این همه انکار دوباره تعبیر میشدی! من باز خواهم نوشت از پشت ديوار فاصلهها با فريادی که باز در گلو پنهان است. و من باز خواهم نوشت از آرزويی که جز با هوس آميخته نيست. و باز چه زيبا دلتنگ میشوم ، دلتنگ آن شب بارانی . دلتنگ طپشهای بیصدا و دلتنگ دستانی كه رويا میبافت. و من باز خواهم نوشت از آسمان ، از آبی دريای طوفانی . چشمانم راخواهم بست تا نهايت عصر خاكستری پاييز. آن هنگام كه بیتاب قطرهای باران هستی و آسمان با خيال تو قهر كرده . و من باز خواهم ايستاد و سكوت پيشه خواهم كرد. گرچه خود تیره...