OOJE-ARAMESH.BLOGFA.COM

taharaha.blogfa.com

باران

http://www.taharaha.blogfa.com/9107.aspx

بازگشت را زمزمه کن. خدایا چرا از ملکوت مرا رهاندی. و به م لک. ای کاش چشمانم تنها شاهده قوس صعود بود نه نزول . می دانم خواستی جزئی از هستی ات باشم و رنگ انسانی. اما همان ب ه ، این قالب رنگین را بدری و مرا در خود ادغام کنی . ای کاش این ماده صورت انسانی به خود نمی گرفت و در ملکوت باقی می ماند. گرچه دلخوشی روح خسته ام بازگشت دوباره. نوشته شده در یکشنبه شانزدهم مهر ۱۳۹۱ساعت 9:49 توسط سیده فریبا مصطفوی. من ،خدا و رنگین کمان زندگیم. فلسفه تعلیم و تربیت. پایگاه علمی فقه و مبانی حقوق.

taharaha.blogfa.com

باران

http://www.taharaha.blogfa.com/9105.aspx

چشمانم را باز کردم و نشستم جلوی جعبه ی جادویی ام به تک تک پیوندهایم سری میزنم و صدایی. می شنوم ، اگر لازم باشد نظری اگر نیازی بود نگاهی نثارشان می کنم تا پایان . با باز کردن دریچه ی نگاه هریک از دوستان به حال و هوای تازه ای می رسم . یکی به من قوه ی خیال پردازی داد و دیگری تنهایی ، یکی مرا هیجان بخشید و دیگری همدلی و همراهی ، به یکی از پیوندهایم که رسیدم تمایلی نیافتم برای بازکردن دریچه ی ارتباطی مان و رفتم سروقت بعدی و بعدی . واما یکی از دوستان انقدر نوای موسیقی اش. به امید دریچه ای تازه . نوشته شده در ی...

taharaha.blogfa.com

باران

http://www.taharaha.blogfa.com/9205.aspx

برای درمانش چه باید کرد؟ مدت ها بود که دلم میخواست بنویسم اما دست و دلم به هم گره نمیخوردند. تا اینکه امروز ، در عالم خواب و بیداری ناجی آمدو گفت :. مصحف سحرگاهی آمده قلم جاری ات را در هم بکوب و از نو بنگار. قوتی دادنم نا از رخت خوابم دل بکنم و به سمت اتاق نور حرکت کنم. قلمی برداشتم وسط انعکاس های نور اتاق نشستم . ذهنم هنوز مشغولست باید آرامش کنم تا بفهمم از کجا باید گفت؟ شاید بهتر باشد از مکان جدید زندگی ام بگویم ، از تهران . به نظرم شهر بزرگ و تو در تویی ست ، اینجا احساس غربت نمی کنم. اول ظرف های زیر.

taharaha.blogfa.com

باران -

http://www.taharaha.blogfa.com/post-48.aspx

هنوز با هر تپشت نفس میکشم. زمزمه کردم ، هر دم ممکن ست دگر نتپد و. فرصت بودن را از کف بدهم . به یکباره دلم لرزید . نه از ترس رفتن ، بلکه از ناپایداری این عالم پایدار نما . با من نخواهد ماند. پس به چه چیز دل خوش کنم! یا که به ایمانم. شک ندارم همین ذره ایمانم نیز ، تازمانی که به خود غر ه نشوم ، برایم باقی خواهد ماند. چقدر لغزانست همه چیز ، چقدر تنهایند همه کس ، چقدر می هراسم از نداشتنت . براستی که تنها تویی پاسخ همه ی تشویش هایم . پس با من بمان ، ای ازلی ترین و ابدی ترین. خورشید عالم تاب .

taharaha.blogfa.com

باران -

http://www.taharaha.blogfa.com/post-49.aspx

خداحافظ ماندگارترین خاطرات اسقاطی مان. ناصری برای زنجیر کردن. برای آخرین بار رفتم داخل اتاقک اولین خاطراتمان،وارسی اش می کردم و او با نگاهی غریبانه پاسخم می داد با بغضی در گلو نکاهش کردم و ناچار به خداحافظی شدیم . آقای ناصری قفل و زنجیر کردنش به پایان رسید ، ماشینش را روشن کرد به راه افتاد. کلبه ی خاطراتمان نیز بدنبالش حرکت می کرد. صدای ناله های ماشین پیر و فرتوتمان هنوز. در گوشم می نوازد نوای خداحافظی را. ایستادم دم در و تا نیمه های راه با چشمانم بدرقه اش. خنکایی بنوشیم تا گرمایش را تاب آوریم.

sobhesepid2010.blogfa.com

صبح سپید - ویژگیهای امام علی (ع) از زبان خود (ترجمه خطبه 74نهج البلاغه )

http://www.sobhesepid2010.blogfa.com/post-60.aspx

گذشت عمر و به دل عشوه می خریم هنوز / که هست در پی شام سیاه صبح سپید. ویژگیهای امام علی (ع) از زبان خود (ترجمه خطبه 74نهج البلاغه ). همانا می دانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت،من هستم.سوگند به خدا! به آنچه انجام داده اید،گردن می نهم،تا هنگامی که اوضاع مسلمین،روبراه باشد و از هم نپاشد و جز من،به دیگری ستم نشود،و پاداش این گذشت و سکوت و فضیلت را از خدا انتظار دارم،و از آن همه زر و زیوری که به دنبال آن حرکت می کنید،پرهیز میکنم. شهادت مولای متقیان را به عموم شیعیان تسلیت عرض می نمایم. نامه هایی به لیلا.

taharaha.blogfa.com

باران -

http://www.taharaha.blogfa.com/post-50.aspx

نماد عشق و اصالت بود. دگر ستونی نیست که محکم سازد خشت خشت خانواده را. دگر فروغی نیست که جلوه دهد آن کلبه ی محزون را. یادت گرامی و روحت شاد پدربزرگ عزیزم. نوشته شده در دوشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۱ساعت 22:44 توسط سیده فریبا مصطفوی. من ،خدا و رنگین کمان زندگیم. فلسفه تعلیم و تربیت. علی - مانده ام تنهای تنها با غم تو.

taharaha.blogfa.com

باران -

http://www.taharaha.blogfa.com/post-46.aspx

به تضاد زمین و آسمان بنگر. زمین غرقه فراموشی و سکوت. به تضاد دنیای فانی و باقی بنگر. دنیای فانی ، در قعر نادانی. دنیای باقی ، در اوج دانایی. به تضاد جسم و روح بنگر. جسم ، اسیر و رنجور. به تضاد بودن و نبودن بنگر. تا بودنی هست ، نبودن آرزوست. تا به نبودن رسی ، بودن آرزوست. به تضاد تو و من بنگر. تو درگیر بودن و. نوشته شده در پنجشنبه دوم شهریور ۱۳۹۱ساعت 10:41 توسط سیده فریبا مصطفوی. من ،خدا و رنگین کمان زندگیم. فلسفه تعلیم و تربیت. علی - مانده ام تنهای تنها با غم تو.

sobhesepid2010.blogfa.com

صبح سپید - سخنانی نغز از سعدی علیه الرحمــة

http://www.sobhesepid2010.blogfa.com/post-52.aspx

گذشت عمر و به دل عشوه می خریم هنوز / که هست در پی شام سیاه صبح سپید. سخنانی نغز از سعدی علیه الرحمة. سه چیز پایدار نماند:مال بی تجارت،علم بی بحث و ملک بی سیاست. عالم ناپرهیزگار،کور مشعل دار است. رازی که نهان خواهی،با کس در میان منه،هرچند دوست مخلص باشد. سخن میان دو دشمن چنان گوی،که گر دوست گردند شرم زده نشوی. هر که با دشمنان صلح میکند،سر آزار دوستان دارد. تا کار به زر برمی آید،جان در خطر افکندن نشاید. بر عجز دشمن رحمت کن،که اگر قادر شود بر تو ببخشاید. خبری که دانی دلی بیازارد،تو خاموش تا دیگری بیارد.

taharaha.blogfa.com

باران -

http://www.taharaha.blogfa.com/post-53.aspx

برای درمانش چه باید کرد؟ مدت ها بود که دلم میخواست بنویسم اما دست و دلم به هم گره نمیخوردند. تا اینکه امروز ، در عالم خواب و بیداری ناجی آمدو گفت :. مصحف سحرگاهی آمده قلم جاری ات را در هم بکوب و از نو بنگار. قوتی دادنم نا از رخت خوابم دل بکنم و به سمت اتاق نور حرکت کنم. قلمی برداشتم وسط انعکاس های نور اتاق نشستم . ذهنم هنوز مشغولست باید آرامش کنم تا بفهمم از کجا باید گفت؟ شاید بهتر باشد از مکان جدید زندگی ام بگویم ، از تهران . به نظرم شهر بزرگ و تو در تویی ست ، اینجا احساس غربت نمی کنم. اول ظرف های زیر.