ootaghemann.blogfa.com

tanhaie-dm.blogfa.com

کلبه تنهایی من ... - قسمت سی و چهارم و سی و پنجم رمان قرار نبود

http://www.tanhaie-dm.blogfa.com/post/82

کلبه تنهایی من . قسمت سی و چهارم و سی و پنجم رمان قرار نبود. پاشو برا من کلاس نذار . تو آدمی که من بخوام برات کلاس بذارم؟ ببین با من یکی به دو نکنا . از دست تو و آرتان دلم خونه! فقط دوست پسر من این وسط زیادی بود؟ خب می خواستی به آرتان بگی دعوتش کنه . یا می خواستی با خودت بیاریش . بهراد با کلاس تر از این حرفاست که بدون دعوت جایی بره . منم رو به شوهر تو نمی زدم . ببخشید من شرمنده که امشب بهتون خوش نگذشت . شبنم با یه بشقاب پر غذا اومد و گفت:. کی گفته خوش نگذشت؟ تو چرا نمی ری غذا بیاری؟ فعلا اشتها ندارم .

tanhaie-dm.blogfa.com

کلبه تنهایی من ... - قسمت چهل و دوم رمان قرار نبود

http://www.tanhaie-dm.blogfa.com/post/86

کلبه تنهایی من . قسمت چهل و دوم رمان قرار نبود. مثل برق و باد دو ماه گذشت . بیچاره آرتان! خودت خجالت نمی کشی این حرفو می زنی؟ یعنی خودت اینکاره ای . خودت هیچ کاری نتونستی بکنی . حالا از دیگرون انتظار داری؟ سرشو به نشونه تاسف تکون داد و گفت:. ترسا روانشناسا هچ وقت نمی تونن مشاورای خوبی واسه اطرافیانشون باشن . همیشه اونارو ارجاع می دن به جاهای دیگه . این یه قانونه . عین پزشکا که نمی تونن آشنایانشونو جراحی کنن . ببخشید طرلان غریبه بود؟ پوزخندی زد و گفت:. کی به تو گفته من حالم بده؟ من خیلی هم خوبم . ویزات هم...

tanhaie-dm.blogfa.com

کلبه تنهایی من ... - قسمت سی و ششم و سی و هفتم رمان قرار نبود

http://www.tanhaie-dm.blogfa.com/post/83

کلبه تنهایی من . قسمت سی و ششم و سی و هفتم رمان قرار نبود. آسانسور که ایستاد دو تایی رفتیم بیرون. رفتم سمت ماشین و گفتم:. منتظر بودم خونسردانه بگه . خداحافظ! ولی در کمال تعجب صدام کرد:. کیفمو شوت کردم روی صندلی عقب و برگشتم به طرفش:. زود بیا خونه . دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم . غش غش خندیدم. چیه؟ می خوای بگی دوسم داری؟ چرا امروز اینجوری شدی . تا دید می خندم لبخندی زد دستشو کرد توی موهاش و گفت:. هیچی برو خداحافظ . این چه کاریه شوهرت کرده؟ این چرا همچین کرده؟ من دیگه روم نمی شه تو صورت یارو نگاه کنم .

tanhaie-dm.blogfa.com

کلبه تنهایی من ... - قسمت هجدهم و نوزدهم رمان قرار نبود

http://www.tanhaie-dm.blogfa.com/post/74

کلبه تنهایی من . قسمت هجدهم و نوزدهم رمان قرار نبود. چشمامو دوخته بودم به سرامیک های مشکی و با پاهام ضربه می زدم روی زمین. بالاخره صدای نخراشیده منشی بلند شد:. خانوم رادمهر .از جام پریدم و گفتم:- بله .- بفرمایید تو . آقای نیازی منتظرتون هستن .زیر لب گفتم:- چه عجب! و سریع پریدم توی اتاق شایان . چه اتاقی! چه دم و دستگاهی! جلوی پام بلند شد و گفت:- به به خوش اومدین عروس خانوم . - سلام - سلام . چطوری؟ باید هزینه کنه . چند صد میلون باید اونجا سرمایه گذاری کنه .- اوووووه! الان که مدارکتو می فرستم بهت امتیاز می ...

tanhaie-dm.blogfa.com

کلبه تنهایی من ... - قسمت بیست و دوم و بیست و سوم رمان قرار نبود

http://www.tanhaie-dm.blogfa.com/post/76

کلبه تنهایی من . قسمت بیست و دوم و بیست و سوم رمان قرار نبود. می دونی ساعت چنده؟ فکر نمی کنی الان باید خواب باشی؟ سر و صدام بیدارت کرد؟ تو اصلا سر و صدا کردی مگه؟ نه به خدا . نشست لب تخت همینجور که تند تند دفتر و کتابامو جمع می کرد گفت:. اینقدر این امتحان مهمه؟ خب آره . می خوام تند تند بخونم که تا وقتی می خوام برم تموم بشه . چپ چپ نگام کرد. دست از جمع کردن کتابا کشید و گفت:. نترس اینجا هم که چیزی یاد نگیری اونجا چون توی محیطشی خواه ناخواه یاد می گیری . واسه امتحان کالج . بس کن بگیر بخواب . ا لابد پارتی و .

tanhaie-dm.blogfa.com

کلبه تنهایی من ... - قسمت بیست و چهارم و بیست و پنجم رمان قرار نبود

http://www.tanhaie-dm.blogfa.com/post/77

کلبه تنهایی من . قسمت بیست و چهارم و بیست و پنجم رمان قرار نبود. به جای اینکه برم خونه بابا یه راست رفتم خونه بنفشه اینا که تازه از قشم برگشته بودن. با دیدنم انگار دنیا رو دادن بهش و شروع کرد تلپ تلپ منو ماچ کردن. با خنده خودمو کشیدم عقب و گفتم:. این چشما داد می زنن که اولا کلی گریه کردن . دوما کلی غم دارن . چه مرگته؟ اصلا چی شده که تو قدم رنجه فرمودی اومدی اینجا؟ می گی چه خاکی تو سرم کنم؟ این مهمونی خاک بر سری کی هست؟ تو رو اینجوری ببینه که خرامان خرامان داری وسط خونه راه می ری بهت هم محرمه . ولی خب...

tanhaie-dm.blogfa.com

کلبه تنهایی من ... - قسمت دهم و یازدهم رمان قرار نبود

http://www.tanhaie-dm.blogfa.com/post/70

کلبه تنهایی من . قسمت دهم و یازدهم رمان قرار نبود. صدای داد بنفشه و شبنم در اومد. بی توجه به اونا به سمت میز پسرها راه افتادم نباید اعتماد به نفسم رو از دست می دادم. نفس عمیقی کشیدم و جلوی میزشان توقف کردم هر چهار نفر مشغول شوخی و خنده بودند همین که حضورم را حس کردند نگاه هر چهار نفر به رویم ثابت شد. آب دهانم را قورت دادم و گفتم:. ببخشید چند لحظه باهاتون کار دارم . بهراد زودتر از بقیه دست و پایش را جمع کرد و سریع از جا برخاست و گفت:. بفرمایید خواهش می کنم . قدم رو چشم ما می ذارید . با شما هیچ کاری ندارم .

baran66.blogfa.com

ببار باران

http://www.baran66.blogfa.com/8711.aspx

آه، ، باران، ،باران، ،باران. عطشي سوزناك تمام پيكرم را فراگرفته. هيچ آبي نمي تواند اين عطش را فرو نشاند. جز بارن، ،. زندگي با همه ي وسعتش جايي براي دلخوشي من باقي نگذاشت. زيبايي اش را ديدم و مي بينم. اما . من باران مي خواهم. بوي باران ، صداي باران ، عطر باران . خدايا بباران رحمت لايتناهي ات را، ، بباران و سيرابم كن، ، . نوشته شده در پنجشنبه بیست و چهارم بهمن 1387ساعت 0:19 توسط نياز. سوختم، باران بزن شايد تو خاموشم كني. شايد امشب سوزش اين زخم ها را كم كني. آه باران، من سراپاي وجودم آتش است.

esteghlal1fc.blogfa.com

تاج کبیر آسیا - میلاد اقای گل

http://www.esteghlal1fc.blogfa.com/post-4.aspx

نکاتی خواندنی از زندگی میلاد میداوودی. نکاتی خواندنی از زندگی میلاد میداوودی :. نام خانوادگی : میداوودی. تاریخ تولد : 30/ دی / 1363. محل تولد : مسجد سلیمان. تحصیلات : دیپلم تجربی. وضعیت تاهل : متاهل. نام فرزند : آمتیس. محل سکونت : سعادت آباد. فرار از مدرسه کاری است که اکثر فوتبالیست های کشورمان در زمان مدرسه انجام می دادند. میلاد میداوودی هم از این قاعده مستثنی نبود و در زمانی که باید به مدرسه می رفت بیشتر فرار می کرد و به زور دیپلم گرفت . میلاد الان یک لندکروز مشکی دارد که با اون سر تمرین میره . در بچگی...

esteghlal1fc.blogfa.com

تاج کبیر آسیا - تاریخچه باشگاه استقلال

http://www.esteghlal1fc.blogfa.com/post-6.aspx

نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۹۰/۰۵/۰۵ساعت 9:30 توسط سعید. سلام من سعید صحراگرد از آمل خیلییییی خوش اومدییین. آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم قرمز نشویم هر گز که با ننگ بمیریم. هفته چهارم مرداد ۱۳۹۰. هفته او ل مرداد ۱۳۹۰. هفته چهارم تیر ۱۳۹۰. هفته دوم تیر ۱۳۹۰. ازدواج با تو کابوس رویاهام بود.