ORGASMINDARKNESS.PERSIANBLOG.IR

bigdog.blogfa.com

یک فنجان خون تلخ با اسانس قهوه - فقط واسه مغز

http://www.bigdog.blogfa.com/post-33.aspx

یک فنجان خون تلخ با اسانس قهوه. تلخی طعم خون یک من. هنوز مرده هامان را نکشته بودیم که دستور داده شد هر چه سریعتر آنها را دفن کنیم. و آن هنگامی می بود که سکوت پرنده ها باید شروع می شد. وقتی سکوت پرنده ها. نوشته شده در ۸۸/۰۸/۱۵ساعت 0:45 توسط میگرن. به هنگامی که پارچه ای سیاه در باد می رقصید، ندایی ز مرگ سروده شد و آن هنگام من متولد شدم تا معنایی جدید به نابودی دهم. شبهایی کویری تر از مینو. پشت سر باد نیست. آن کودک پیر من. سلام، من خدا هستم، همین! درک سیاهی با سردرد. دلایل آفرینشی خوف انگیز. و زین پس من.

bigdog.blogfa.com

یک فنجان خون تلخ با اسانس قهوه

http://www.bigdog.blogfa.com/8807.aspx

یک فنجان خون تلخ با اسانس قهوه. تلخی طعم خون یک من. شبهایی کویری تر از مینو. بعد از گذشتن از شب های تاریک بیابان های مهتابی و پر ستاره ی مینو، آسمان چنان از شدت خسوف ماه و ستاره ها می درخشید که حتی قادر به دیدن جلوی پایمان نبودیم. دقیقا همانجا بود که متوجه شدیم یکی از ما نیست. سیب کوچولو پسر بچه ی ساکتی بود که اکثر اوقات به دلیل سکوت بیش از حدش کسی متوجهش نمی شد برای همین زیاد گم می شد. دقیقا کسی نمی دانست چرا به او می گفتند سیب کوچولو اما یکی از ما که پیرتر بود می گفت:. در آن زمان همه سعی می کردند بی ام...

bigdog.blogfa.com

یک فنجان خون تلخ با اسانس قهوه

http://www.bigdog.blogfa.com/8804.aspx

یک فنجان خون تلخ با اسانس قهوه. تلخی طعم خون یک من. ساعت ۲۰:۵۸ در پنجمین روز از چهارمین ماه سال هزار و سیصد و هشتاد و هشت هجری شمسی. ساعت ۲۱:۳۲ آمبولانس برای انتقال جسد به سردخانه رسید. نوشته شده در 88/04/06. ساعت 2:18 توسط میگرن. وای که ای وای! امشب هم مثل همیشه تنها توی اون پارک خلوت نشسته بودم که یهو دیدمش. برگشت منو با تعجب نگاه کرد. گفت ببخشید به جا نیاوردم. می دونستم یه مدته بد جور مشکل مالی داره. کیف پولمو که پر از تراولای صدی بود در آوردمو بهش گفتم:. حاضری دو روز آخر عمرتو بدی به من؟ و زین پس من.

bigdog.blogfa.com

یک فنجان خون تلخ با اسانس قهوه - مرده ها هم؟

http://www.bigdog.blogfa.com/post-34.aspx

یک فنجان خون تلخ با اسانس قهوه. تلخی طعم خون یک من. می دونی چرا آدما قبل از مرگ وصیت می کنن؟ شاید فقط واسه اینه که بعد از مرگ نمی تونن اینکارو بکنن! ولی اونا که مردن. نوشته شده در ۸۸/۰۸/۱۷ساعت 23:11 توسط میگرن. به هنگامی که پارچه ای سیاه در باد می رقصید، ندایی ز مرگ سروده شد و آن هنگام من متولد شدم تا معنایی جدید به نابودی دهم. شبهایی کویری تر از مینو. پشت سر باد نیست. آن کودک پیر من. سلام، من خدا هستم، همین! درک سیاهی با سردرد. دلایل آفرینشی خوف انگیز. یک پیک خون و الکل. قدر شیطان را بدانید. و زین پس من.

bigdog.blogfa.com

یک فنجان خون تلخ با اسانس قهوه - آن کودک پیر من

http://www.bigdog.blogfa.com/post-39.aspx

یک فنجان خون تلخ با اسانس قهوه. تلخی طعم خون یک من. آن کودک پیر من. تا همین موقع هم که زنده مونده جای تعجب داره! آنها هرگز جسد را به ما نشان ندادند تنها چند ساعت بعد پرستاری با لباسی که کمی از لباس کودک سپید تر بود به ما خبر داد که کودک زنده است و خبر فوت مربوط به خانواده ی دیگری است. هنگامی که کودک را به ما نشان دادند دیگر گریه نمی کرد، چشمانش باز بود و موهای او کمی سپید تر و هم رنگ لباس آن پرستار شده بود! نوشته شده در ۸۸/۱۰/۱۲ساعت 17:40 توسط میگرن. شبهایی کویری تر از مینو. پشت سر باد نیست. و زین پس من.

bigdog.blogfa.com

یک فنجان خون تلخ با اسانس قهوه - سلام، من خدا هستم، همین!

http://www.bigdog.blogfa.com/post-40.aspx

یک فنجان خون تلخ با اسانس قهوه. تلخی طعم خون یک من. سلام، من خدا هستم، همین! مامان منو ببخش وقتی ازم خواستی باهات بیام بهشت ترسیدم زیر پاهات له شم و نیومدم. و من هیچ جرمی را مرتکب نمی بودم مگر. تنها اشکال من اینه که اسهالم مامان، همین! من مجبور شدم به اون درخت قول بدم، واسه همینه که الان اینجام، تنها، وگرنه قول های اختیاریمو خیلی زود می شکوندی، یادته؟ و همینک آسمان از ما تهیست، مادر ببین آسمان حتا از تصویر یک پروانه هم محو بود وقتی دعا می خواندی. حتا آسمون کویر هم دروغ بود. شبهایی کویری تر از مینو.

bigdog.blogfa.com

یک فنجان خون تلخ با اسانس قهوه - for aphrodite

http://www.bigdog.blogfa.com/post-36.aspx

یک فنجان خون تلخ با اسانس قهوه. تلخی طعم خون یک من. بنوازید ای جهنمیان پاییز زاده شدیم و ما تاج گذاری شد". نه ای داد اشتباهه. بنوازید ای جهنمیان ما زاده شدیم و پاییز تاج گذاری شد". اشتباه بود ای خدا یا نه همین بود؟ مثل یک جور مثلث عقیدتیه من و تو و ثالثه. نوشته شده در ۸۸/۰۹/۰۸ساعت 23:0 توسط میگرن. به هنگامی که پارچه ای سیاه در باد می رقصید، ندایی ز مرگ سروده شد و آن هنگام من متولد شدم تا معنایی جدید به نابودی دهم. شبهایی کویری تر از مینو. پشت سر باد نیست. آن کودک پیر من. سلام، من خدا هستم، همین!

bigdog.blogfa.com

یک فنجان خون تلخ با اسانس قهوه - امروز

http://www.bigdog.blogfa.com/post-38.aspx

یک فنجان خون تلخ با اسانس قهوه. تلخی طعم خون یک من. امروز تمام کثافات کوچه بوی یاس می داد. کارگر ساختمان بلند، چاله ی پر شده از آب مرده ی باران را با اضافات خاک ساختمان پر کرد ولی کسی نفهمید. ماشین حمل ذباله دیشب مجبور بود پلاستیک های پ ر ساخته شده توسط کارخانه ی نفت را از میان آب های مرده ی مرداب مانند میان کوچه جمع آوری کند در حالی که ساعت از نه شب گذشته بود. بر عکس عقاید فاشیستی اون دموکراتا گ لای شقایق باغچه ی حیاط فرمانده به اندازه ی کاکتوسای وحشی جلوی پنجره سر زنده بودن. شبهایی کویری تر از مینو.

bigdog.blogfa.com

یک فنجان خون تلخ با اسانس قهوه

http://www.bigdog.blogfa.com/8805.aspx

یک فنجان خون تلخ با اسانس قهوه. تلخی طعم خون یک من. نقطه ی سوم یا سومین نقطه. سلام خوش اومدین چی میل دارین براتون بیارم؟ من قبلا شما رو جایی ندیدم؟ شاید، یکی از اصلی ترین نقاط برخورد ما از تجاوز اولین پدر به اولین مادر شکل گرفت. این نسل به نسل تکرار شد اما همیشه پدر و مادرانه و صرفا برای ایجاد نقاطی که به دنبال شباهتاشون بگردن نبود، تقریبا هیچ وقت این طور نبود حتی در نقطه ی اول. معلوم هست چی میگی؟ با این حال شما مایل به ایجاد نقطه ی برخورد سوم یا نوعی تجاوز دیگر باز هم از نوع بشری هستین یا نه؟ و زین پس من.