OROSIE.IR

sibegeloo.blogfa.com

کرمی درون سیب گلو - 97،چیزی مثل خوره افتاده به جان باورهام

http://www.sibegeloo.blogfa.com/post/104

کرمی درون سیب گلو. My atoms have always loved your atoms. 97،چیزی مثل خوره افتاده به جان باورهام. حالا حس می کنم قالی دختر 12 ساله ای هستم که باید تا دو سه روز دیگر به دست صاحبش برسد. قالی ناتمامی که بافنده اش ناگهان به خودش آمده و دیده نقشش را از بیخ اشتباه بافته . حالا باید بیوفتد به جان تار و پودش ، تک تک رج ها را بشکافد و دو سه روز بیشتر وقت برایش نمانده. تاریخ جمعه دوم مهر ۱۳۹۵ساعت 16:11 نویسنده آوینآلیس. من مادر این دست نوشته هام .

sibegeloo.blogfa.com

کرمی درون سیب گلو - 88

http://www.sibegeloo.blogfa.com/post/95

کرمی درون سیب گلو. My atoms have always loved your atoms. ما را انداخته اند وسط میدان ، همه ی مان بریده ایم ، نه نفسی برای ادامه مانده نه صدای سوت تماشاگری ، هی پرت می شویم به مرحله های سخت تر ، نه می توانیم به عقب برگردیم نه خط پایانی پیداست در دل این م ه غلیظ . آنقدر خسته که نای گرفتن دست های یکدیگر را نداریم. آنقدر خسته که هیچ چیز به یادمان نمی آید. بازی بدیست درست شبیه افتادن وسط مازی که نقشه اش را یادت رفته باشد . چرا داور سوت پایان را نمی زند؟ من مادر این دست نوشته هام .

sibegeloo.blogfa.com

کرمی درون سیب گلو - 99. بازی می کنی با من ؟ می خوای بگی جواب همه اینا نبودنته؟

http://www.sibegeloo.blogfa.com/post/106

کرمی درون سیب گلو. My atoms have always loved your atoms. 99 بازی می کنی با من؟ می خوای بگی جواب همه اینا نبودنته؟ چرا من همیشه یکجوری غمگینم که انگار غم تمام پرنده های در قفس گیر افتاده ی عالم در سینه من گرفتار است؟ آخر اوجواب همه چیز را می دانست . زانوهام را بغل گرفته بودم و سرم تکیه داده بود به شانه اش . من با گیس فرش بازی می کردم و او با موهای من ،. گفت : آدم با همچین موهایی چرا باید همیشه غمگین باشد؟ دوباره افتاده بودم بین هجوم ترس ها و غم ها . گفته بودم که جواب همه چیز را می داند.

sibegeloo.blogfa.com

کرمی درون سیب گلو - ۱۰۲

http://www.sibegeloo.blogfa.com/post/135

کرمی درون سیب گلو. My atoms have always loved your atoms. گفتم : نگاه چه نازن! اینا از اول همین رنگی بودن؟ بابا عجله داشت . این پا و این پا می کرد و می خواست راضیم کند برویم . گفت : نه رنگشون کردن واسه همین عمرشون کمه زود می میرن فایده نداره . به داییت می گم برات لاکپشت بخره بیا بریم . مامان می گفت به چشم هاش نگاه کن ، اصلا معلوم است این پسر ماندنی نیست . چی می گفت مامان؟ دوتا جوجه می آوردیم خوب می شد یا سه تا؟ تاریخ دوشنبه بیستم دی ۱۳۹۵ساعت 22:13 نویسنده آوینآلیس. من مادر این دست نوشته هام .

sibegeloo.blogfa.com

کرمی درون سیب گلو - 87

http://www.sibegeloo.blogfa.com/post/94

کرمی درون سیب گلو. My atoms have always loved your atoms. سر نخل ها را بریده بودند. و ا لا از چشم هایشان اشک. و از دهانشان فریاد پیروزی بلند می شد . سر نخل ها را بریده بودند. یا نخل ها سرشان را قربانی قدم مردها کردند ؟ مردهای برتر از وصف. مردهای رفته و آزادی شهر را ندیده. مردهای سی و چهارسال گمنامی و اسارت. به بهانه ی سالروز آزادسازی خرمشهر عزیز و نخل های سربریده ی پر قصه اش . تاریخ دوشنبه سوم خرداد ۱۳۹۵ساعت 23:49 نویسنده آوینآلیس. من مادر این دست نوشته هام .

sibegeloo.blogfa.com

کرمی درون سیب گلو - ۱۰۱|جوری که انگار مصیبت مار وحشی ای بود که نیشش را تماما در تنم فروکرد.

http://www.sibegeloo.blogfa.com/post/134

کرمی درون سیب گلو. My atoms have always loved your atoms. ۱۰۱ جوری که انگار مصیبت مار وحشی ای بود که نیشش را تماما در تنم فروکرد. انگار کسی جفت پا پریده باشد روی سینه ام و خیال کنار رفتن هم نداشته باشد . یا این که غم با پوتین های سفت و تیزش ایستاده باشد روی سینه ام و مجال نفس کشیدن را گرفته باشد . و هیچ قهرمانی در این سرزمین وانفسا پیدا نمی شود که این سرباز خونریز بیرحم را پس بزند . آدم حتی در سرزمین خودش ، حتی در دل خودش هم غریب می ماند . تاریخ سه شنبه بیست و سوم آذر ۱۳۹۵ساعت 23:25 نویسنده آوینآلیس.

sibegeloo.blogfa.com

کرمی درون سیب گلو - 85

http://www.sibegeloo.blogfa.com/post/92

کرمی درون سیب گلو. My atoms have always loved your atoms. بی بالم و گرفته سرم را هوای تو. دنیا جهنم است تمامش! از من دلی شکسته به جا مانده است که. آن هم عزیز دور. بوی امتحان ها که به دماغم می خورد ، بداهه ها و قریحه ی ادبی ام دوباره زنده می شود! خیلی خیلی بداهه و ابتدایی . اساتید به بزرگی خودشون ببخشن. تاریخ جمعه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۹۵ساعت 3:14 نویسنده آوینآلیس. من مادر این دست نوشته هام . 1570;مارگیر وبلاگ.

sibegeloo.blogfa.com

کرمی درون سیب گلو - 96

http://www.sibegeloo.blogfa.com/post/103

کرمی درون سیب گلو. My atoms have always loved your atoms. داشتم داستانی را می نوشتم که درست در حساس ترین نقطه اش قفل کرده بود . ایستاده بود سر جایش و تکان نمی خورد .نه دستم ، نه فکرم ، نه حتی پلک های شخصیت هاش . سرم را گذاشتم روی برگه های کاغذ . خواب دیدم زنگ زدم به تو ، ساعت ها حرف زدم و خندیدم .ساعت ها حرف زدی و گوش کردم . ساعت ها حرف زدی. و غرق شدم . داستان تمام شد . درست آنجا که لیلی با موهای قرمز از زیر روسری بیرون دویده اش گفت : صداش معجزه بود . من مادر این دست نوشته هام .

sibegeloo.blogfa.com

کرمی درون سیب گلو - 90

http://www.sibegeloo.blogfa.com/post/97

کرمی درون سیب گلو. My atoms have always loved your atoms. و حتم برمی گشت حتی اگر اسمش یحیی نبود . ساعت 5 صبح ، کمی بعد از اذان ، حتی اگر غلیظ ترین فحش ها را هم صدای دخترانه ای با تمام توانش به گوش خیابان برساند ، هر جنبنده ای به دنبال صدا بر می گردد. اما من نه چشم هایم دوربین بود، نه ساعت برنارد داشتم و نه آنقدر فرصت و جسارت که سرم را از پنجره بیرون کنم و نامی ذهنی را بلند توی خیابان داد بکشم و بعد چه بگویم؟ یک توی لاغر ،. یک توی ترجیحا لاغر،. یک توی ترجیحا لاغر مشکی . یک توی لاغر ،. یک توی ترجیحا لاغر،.