ghobare-ayeneh.blogfa.com
آینه ها به هوش می آیند در تئاتر - 13
http://www.ghobare-ayeneh.blogfa.com/post-54.aspx
آینه ها به هوش می آیند در تئاتر. چه ابله هانه خوشحال اند مردمانی که. به زایش فصل سبز نوید زندگی. بر ما می دهند. و به امید باران سلامتی را نکو میدارند. بر این کویر خشکیده. برای که، خواهد بارید باران؟ ابلها مردا، رویای شب مرده را تولدی ملزوم نیست. نتفه ی من از خاکستر سوخته ی توست. و نگاهم از دریچه ی تاریک ظلمت. و نام نیکوی از من. امانتیست بر باد بی هوس. نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت ۲۲ بعد از ظهر توسط رسول ایرانزاد. آل احمد، ساعدی و امینی در دانشگاه تبریز. در پایتخت آرزوها ( تبریز ).
ghobare-ayeneh.blogfa.com
آینه ها به هوش می آیند در تئاتر - اطلاعیه بزرگداشت استاد محمود قبه زرین
http://www.ghobare-ayeneh.blogfa.com/post-49.aspx
آینه ها به هوش می آیند در تئاتر. اطلاعیه بزرگداشت استاد محمود قبه زرین. وادی رحمت قطعه هنرمندان. بعد از ظهر همان روز. تالار تربیت سالن اصلی. نوشته شده در شنبه پنجم آذر ۱۳۹۰ساعت ۲ قبل از ظهر توسط رسول ایرانزاد. آل احمد، ساعدی و امینی در دانشگاه تبریز. من رسول ایرانزاد آقامیرلو هستم ( قارتال آرقان )، هنرجوی نمایش. در پایتخت آرزوها ( تبریز ). راه صمد راه ماست. آذربایجان ادبیان و اینجه صنعت سایتی. وئب گروه هنری آیتون. هنرستان هنرهای زیبای استاد اقبال آذر. حسين اصل عبداللهي (استادم). سياوش و اكبر ،داستان .
ghobare-ayeneh.blogfa.com
آینه ها به هوش می آیند در تئاتر - Eyvaz Taha - 1
http://www.ghobare-ayeneh.blogfa.com/post-52.aspx
آینه ها به هوش می آیند در تئاتر. Eyvaz Taha - 1. صادق هدايت، حاجي آقا، تهران، انتشارات جاويدان، 1356، ص48. Aggression) Aggressivness خصومت و يا تمايل به خصومت كه ممكن است حمله به ديگران و يا دشمني با آنان را در پي داشته باشد. به نقل از مقالهاي با ترجمهی نگارنده در مأخذ زير: آلوين تافلر، جنگ كويت نخستين جنگ موج سوم، مجله پژوهش و سنجش، شماره اول، زمستان 1372. Thomas Hobbes, Leviatan, Edited with an introduction by M. Oakeshott, (Oxford, 1946) P.6. آل احمد، ساعدی و امینی در دانشگاه تبریز. من رسول ایرانزاد آ...
ghobare-ayeneh.blogfa.com
آینه ها به هوش می آیند در تئاتر -
http://www.ghobare-ayeneh.blogfa.com/post-44.aspx
آینه ها به هوش می آیند در تئاتر. صمدبهرنگی تاريخ تولد وتاريخ مرگ ندارد. بمناسبت 9 شهریور سالروز درگذشت وی. اؤلوم اولسون آرازا سنی بیزدن آلمئش. بلجه قارداشی، قارداشدان آیری سالمئش. بیله اولماز صمد، قلم یازمئر دور بیر اویان. اسدا بیر باخ، خسته یورقون قارداش حسرتیندا قالمئش. زامان بیزی سخئب اینجیدیر بونو بیل صمد. یوراولمشام، یاشارام دونیادا بیر اولدوزم قالمئش. یوخ دانشان قولچاغئم، نه جیلدیم نه دا قارئم. سؤزلریون داد ی شیرین ایلر بویو دیلده قالمئش. بو میلته واورلمشام یوخدی محبت افسانه سی مندا. از حرف هایش می...
ghobare-ayeneh.blogfa.com
آینه ها به هوش می آیند در تئاتر - شعر 1
http://www.ghobare-ayeneh.blogfa.com/post-41.aspx
آینه ها به هوش می آیند در تئاتر. حضورت چراغ خاموش بوستان ذهن مرده ام را روشن کرد. و مردابی از افکار خاموش و ولگرده را شکوفه ی جان داد. از برای یک زندگی در این شهر زاده شدیم. زندگی را می شنوم از درون سینه های شکافته شده مردم شهر آواز می خواند. و تو، می رقصی و می خندی. و من، می رقصم و می گریم. I park işıqlar çarpan ölü şüurunda söndürmək ki. Və Con Marsh olan Vlgrdh off Bloom fikir. Biz şəhərində həyat üçün doğulmuşdur. Mən şəhər ərazisində yaşayan insanların eşitmək, split ürəklərdə oxuyur. شعر از : آرقان.
ghobare-ayeneh.blogfa.com
آینه ها به هوش می آیند در تئاتر -
http://www.ghobare-ayeneh.blogfa.com/post-55.aspx
آینه ها به هوش می آیند در تئاتر. نامه ای خطاب به ولی امر مسلمین جهان از طرف یک بازمانده زلزله آذربایجان. به رسم ادب نامه ام را با سلام آغاز می کنم پس سلام بر تو ای ولی امر مسلمین. ای رهبر فرزانه همین سرزمینی که امروز با خاک یکسان شده فردا با دستان من و ما دوباره احیا خواهد شد ولی دل زخمی من هرگز. قصد التماس ندارم خواستم فقط یادآوری کنم که فردا دیگر از من انتظاری نداشته باشی که یاورت باشم. امروز تو دینت را برایم ادا کردی و فردا نوبت من است. دشمن چندین ساله من آمریکا! آل احمد، ساعدی و امینی در دانشگاه تبریز.
ghobare-ayeneh.blogfa.com
آینه ها به هوش می آیند در تئاتر - چنین بود صمد!
http://www.ghobare-ayeneh.blogfa.com/post-40.aspx
آینه ها به هوش می آیند در تئاتر. ماهی سیاه کوچولو کودکی گردنکش است در دل محیطی مبلغ نابینائی و ناتوانی، که برای پیش راندن، از چشم ها و باله های شنای خویش همت می طلید. و بهرنگی قصه آن ماهی کوچک را تنها به قصد فرو ریختن همین دیوارها و گسیختن همین زنجیرهائی نوشت که حتی پاره ئی کسان، بس که به ترس آموخته شده اند به دفاع از آنها بر می خیزند. ماهی سیاه کوچولو پیش می رود. عده ئی خواهند گفت: چه بچه ماهی سرتغی! تا قدم در راه نگذاریم ترس مان نمی ریزد . اینان در اندیشه خفتن نیستند. بگذار قاتلان مزدور او بدانند که اگ...
ghobare-ayeneh.blogfa.com
آینه ها به هوش می آیند در تئاتر - شوشه نایلون جورابیم قاچیب
http://www.ghobare-ayeneh.blogfa.com/post-50.aspx
آینه ها به هوش می آیند در تئاتر. شوشه نایلون جورابیم قاچیب. یاشاسین ۲۱ آذرین شانلی خاطیره سی. بیر کؤهنه ناغیلا بنزیرم بویون. بو کیلکه توکلرینن گؤز آلتیمین گؤیو، قویوسو. یوللارا آخیب تؤکولموش قرهسینن. شوشه نایلون جورابیم قاچیب. آغ، قیسسا، بام بوز دونوم شیشیب قارنیمین بویوندا. بوتون یوللاری قیراخ به قیراخ قیرمیشام. دؤرد گوشهمین بایاتی دامارلاریننان. دیز اوسته یول گئتسم اولار؟ تپ م اوسته فیریلداییب، باغریمنان اود باغیرسام اولار؟ اوجا، شسلی سهندین قویون بوغان تپهسینه اوتوزان نئینر؟ واز گئت بو کؤهنه ناغیلدان.
ghobare-ayeneh.blogfa.com
آینه ها به هوش می آیند در تئاتر -
http://www.ghobare-ayeneh.blogfa.com/post-42.aspx
آینه ها به هوش می آیند در تئاتر. بخاری برقی را به پریز می زنم. ای تف به رویت، اداره. بخاری روشن نشد ، سوخت ادیسون. گاز می گیرد، گاز ما، تا بیاید. لامپ ترکید و همه خندیدند. ترکیدیم، و باد کنک بادش را ریخت. شهر بادش خالی شد! و در آن یخ بندان، ادیسون سوار بر الاغ کش جار میزند. موتور برقی دارم، آهای نبود؟ آهای آهای ادیسون، اینجا دیگه کسی نیست. زندگی رو برق گرفته، ناله ی هم نفسی نیست. شعر از : آرقان. نوشته شده در سه شنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۰ساعت ۱ قبل از ظهر توسط رسول ایرانزاد. در پایتخت آرزوها ( تبریز ).
SOCIAL ENGAGEMENT