payize85.blogfa.com
پاییزی هامپاییزی هام - در جاده های پاییزی ام
http://payize85.blogfa.com/
پاییزی هام - در جاده های پاییزی ام
http://payize85.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Thursday
LOAD TIME
0.4 seconds
PAGES IN
THIS WEBSITE
16
SSL
EXTERNAL LINKS
73
SITE IP
149.56.201.253
LOAD TIME
0.406 sec
SCORE
6.2
پاییزی هام | payize85.blogfa.com Reviews
https://payize85.blogfa.com
پاییزی هام - در جاده های پاییزی ام
پاییزی هام - آستیگماتیسم
http://payize85.blogfa.com/post-177.aspx
در جاده های پاییزی ام. شش سال پیش فکر می کردم باهاش نمی شه زندگی کرد. الان که تو شب تاریک دارم فیلم می بینم و دو تا چراغ روشن به نظرم سه تا میاد، بهش می خندم. نوشته شده در دوشنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۲ساعت ۱:۴۳ قبل از ظهر توسط شراره م.ابوالحسنی. Design By : Night Melody. خداوند بينهايت است و لامكان و بي زمان. به قدر فهم تو كوچك ميشود. به قدر نياز تو فرود می آيد،. به قدر آرزوی تو گسترده ميشود،. به قدر ايمان تو كارگشا ميشود،. به قدر نخ پير زنان دوزنده باريك ميشود،. به قدر دل اميدواران گرم ميشود. به شرط طهارت روح.
پاییزی هام - نارنگی در تحریم
http://payize85.blogfa.com/post-173.aspx
در جاده های پاییزی ام. یه سریالیه اسمش کوزی گونی ه، یه جاهایی اش رو خیلی دوست دارم، مثلا اینکه چند نفرن که هم محله ای هستن و همش باهمن. یه جورایی یاد خودم و دوستام میفتم. اما امشب یه قسمتی داشت نشون می داد که گونی داشت راجع به پروژه اش برای خاور میانه صحبت می کرد. و من خیلی ناراحت شدم که خوب چرا مثلا من نمی تونم اینجوری کار کنم و از کارم لذت ببرم؟ آخه الان که تو این شرایط افتضاح ما داریم اینطوری. پی نوشت: داستان نارنگی وسط این تحریم بازار. Design By : Night Melody. خداوند بينهايت است و لامكان و بي زمان.
پاییزی هام - آت آشغال پاشغال هاي قديمي، خنزر پنزرهاي امروزي!
http://payize85.blogfa.com/post-168.aspx
در جاده های پاییزی ام. آت آشغال پاشغال هاي قديمي، خنزر پنزرهاي امروزي! ديروز طي يك عمليات انتحاري هر چي كشو مشو داشتم رو ريختم بيرون، يك كيسه گنده ب ك آشغال از توشون در اومد، كلي دستبند و گوشواره و ك ر م و دستمال مرطوب و غير مرطوب و لوازم رفع موهاي زائد پيدا شد كه ازشون خبر نداشتم. كشو ها كلي مرتب شد. اما مهمترين فايده اش پيدا شدن يه چيزايي بود كه از بچگيم تا حالا نگهشون داشته بودم. يه تل كه بهش گيس طوسي وصله، دلم نيومد بندازمش دور. گفتم شايد بچه ام خوشش بياد. نگهش مي دارم واسه دخترم. طفل ميشود عقيمان را.
پاییزی هام - بهانه هاي كوچك خوشبختي 3
http://payize85.blogfa.com/post-170.aspx
در جاده های پاییزی ام. بهانه هاي كوچك خوشبختي 3. براي كار خيلي كوچكي كه انجام داده اي، دعاهاي از ته دل مادربزرگ را بشنوي. نوشته شده در شنبه پنجم مرداد ۱۳۹۲ساعت ۱۵:۶ بعد از ظهر توسط شراره م.ابوالحسنی. Design By : Night Melody. خداوند بينهايت است و لامكان و بي زمان. به قدر فهم تو كوچك ميشود. به قدر نياز تو فرود می آيد،. به قدر آرزوی تو گسترده ميشود،. به قدر ايمان تو كارگشا ميشود،. به قدر نخ پير زنان دوزنده باريك ميشود،. به قدر دل اميدواران گرم ميشود. پدر ميشود يتيمان را و مادر. برادر ميشود محتاجان برادری را.
پاییزی هام - خاكستري
http://payize85.blogfa.com/post-181.aspx
در جاده های پاییزی ام. حرف من حرف خودم نيست حرف خاک حرف ريشست. حرف ديروز نديده حرف فردا هميشست. صحبت سکوت سرده آدمهاي توي قابه. حرف اين صورتکا نيست حرف اونور نقابه. حرف ترديد يه نسله ميون رفتن و موندن. بين خوابيدن تا ظهر يا دم سحر پريدن. يکي بايد بگه آخر من و تو کجاي کاريم. وسط يه راه روشن يا هنوزم توي غاريم. يکي بايد بگه آخر چرا رنگ ما پريده. چرا با اين همه عينک هيچکسي ما رو نديده. تو بگو اگر که حرفام واسه تو شنيدني نيست. من امروز نگاه کن ديگه عکسام ديدني نيست. حرف آخر نميگم تا نگي خوابت پريده. و در كوچ...
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
16
خاطرات کایا فـرنــود
http://kaya.blogfa.com/86072.aspx
با دوستانم( مراد توقاي مهمت ) از آنتاليا بر میگشتیم بخاطر كاری آنها را هم برده بودم. خانه دايي ام در آن شهر است فقط تلفني با آنها حرف. زدم ولی اصرار کردند که شام به خانه شان برویم گفتم شام خورديم و به ازمير برميگرديم ولی. احساس ميكردم سرما خوردم دوستانم خيلي اصرارميكردند به کلینیک برای معاینه برویم خيلي دلشان ميخواست به من آمپول بزنند چون ميدانند ميترسم . به يك كلينيك رفتيم يك خانم دكتر خيلي خوشگل معاينه كرد. توقاي مي گفت كاش حالا من مريض مي شدم مي گفت كايا من بجاي تو هرچيز بگويم اگر هرآمپول. هيچ نمي فهم...
خاطرات کایا فـرنــود - عمه جان عید شما مبارک
http://kaya.blogfa.com/post-49.aspx
عمه جان عید شما مبارک. نمي دانم اين احساس من مي فهميد؟ در خيابان هاي ادرنا پياده. دلم مي خواهد گريه كنم اما گريه نمي كنم اول چه كسي مي فهمد براي چه گريه ميكنم دوم هم ان جرم كه كرديم يعني مرد كه گريه نمي كند . من در گمرك ادرنا كه سرحد يونان است سرباز هستم چند خانواده ايراني مسافرت ميروند وقتي به انها عيدنوروز مبارك گفتم خيلي بعضي ها تعجب كردند گفتند اقا مگر شما هم عيد نوروز داريد من گفتم من يكجور ايراني هستم مي گفتند چه جور سرباز تركيه هستيد؟ بعد فهميديم عمه به بابا اول زنگ زده بود و گفته بود چه جور نتوان...
خاطرات کایا فـرنــود
http://kaya.blogfa.com/89092.aspx
همه شما دوست دارم. خیلی کارم زیاد است اما هیچ دوستم یادم نرفته است. نوشته شده در جمعه دوازدهم آذر ۱۳۸۹ساعت 18:28 توسط کایا فرنود. کایا فرنود هستم متولد1983 اهل وساکن ازمیر ترکیه کارشیاکا پدرم ( محسن )متولد تبریز ایران ومادرم ( سوگل ) متولد ازمیر .دو خواهردارم نورجان 4 سال از من بزرگتره وغزل که 11 سال داره . روانشناسی خواندم.ومن حالا سرباز نیستم. هفته دوم آذر ۱۳۸۹. هفته او ل دی ۱۳۸۶. هفته دوم مهر ۱۳۸۶. هفته او ل شهریور ۱۳۸۶. هفته چهارم تیر ۱۳۸۶. هفته سوم تیر ۱۳۸۶. هفته چهارم خرداد ۱۳۸۶. هفته سوم اسفند ۱۳۸۵.
خاطرات کایا فـرنــود - تقدیم به سارا
http://kaya.blogfa.com/post-50.aspx
يك دوست در ياهو. به من نوشت چرا اسم وبلاگ من در پيوند وبلاگ شما نيست ان وبلاگش خواندم او وبلاگش يك لوگو وبلاگ اش گذاشته بود آن وبلاگ شعر بود ميخواستم لوگو او در وبلاگم بگذارم كه همه قالب وبلاگم خراب شد تا صبح هيچ نتوانستم قالب وبلاگم درست كنم خيلي ناراحت بودم بلد نبودم اما فردا يك دوستم گفت اگر يك قالب ديگر عوض كنيد حتما درست ميشود زود يك قالب دريك. وبلاگ پيدا كردم تا قالب وبلاگم اينجور شد كه حالا ان مي بينيد. اما يكبار يك دوست. تركي ان شيخ همان شيح است گفت كايا شما با يك چراغ دنبال يك ادم ميگرديد؟ کز دی...
خاطرات کایا فـرنــود
http://kaya.blogfa.com/86043.aspx
این خاطره ام در تاریخ پنجشنبه ششم مرداد 1384ساعت 2:29 یکبار نوشتم. ان روز چند ماه فقط در نت ایران امدم و یک کارمند پدرم که ایرانی است ( آقای شایانفر ) ویرایش کرد . او حالا هم یک دوست خوب من است رئیس یک بانک ملی در تهران بود وبازنشسته شده است و حالا در ازمیر زندگی میکند . او در ترجمه و انشا فارسی بمن خیلی کمک کرد من همیشه از او ممنون هستم وخیلی تشکرمیکنم . به یاد مادر بزرگ : . روز مادر بر مادران. نوشته شده در جمعه پانزدهم تیر ۱۳۸۶ساعت 19:38 توسط کایا فرنود. هفته دوم آذر ۱۳۸۹. هفته او ل دی ۱۳۸۶. هفته چهارم...
سبز خواهم شد ...چون گیاه...
http://hanoy.persianblog.ir/post/138
چهارشنبه ۱٩ خرداد ،۱۳٩٥. سهشنبه ٤ خرداد ،۱۳٩٥. جمعه ۱۸ دی ،۱۳٩٤. شعری که هیچکس نخواند. سفرنامه به گ زو،هفته ی پیش. هوس شراب داشتم که هم پیاله ام نشدی. چهارشنبه ٦ خرداد ،۱۳٩٤. پنجشنبه ٢٠ فروردین ،۱۳٩٤. سهشنبه ٥ اسفند ،۱۳٩۳. بیاد بیاور مرا.در نقطه آغازی که گذشت. فرزندم به دنیا بیا. پنجشنبه ٥ تیر ،۱۳٩۳. سهشنبه ٦ خرداد ،۱۳٩۳. شنبه ۱٦ فروردین ،۱۳٩۳. پنجشنبه ٢٤ بهمن ،۱۳٩٢. که سحرگه شکفتنم هوس است. یکشنبه ٦ بهمن ،۱۳٩٢. دردم هزارساله که درد حافظه ،درمونشم همونیه که کشف رازیه. دشت لاله های واژگون (۱).
من
http://www.maneghaem.blogfa.com/9108.aspx
نشخوار می کنم خود را که همیشه سیر می مانم. نوشته های خط خطی. به همین سادگی/حمیدرضا برزیده. گردی زمین یعنی نه شروعی هست و نه پایانی. نه سلامی هست و نه خداحافظی. نه ابتدایی هست و نه انتهایی.پس نه دیروزی هست و نه امروزی و نه فردایی. کسی در من بوده و هست و خواهد بود. کاش تمام افعال را می شد در یک فعل خلاصه کرد همانطور که همه جهان را می شود در بود و نبودت خلاصه کرد! تاريخ چهارشنبه ۲۴ آبان۱۳۹۱ساعت 12:52 نويسنده مریم میردامادی. در خوب دمیده، در من کاشته و پرورانده. و من که هزاران پوست انداخته ام هنوز هم منم!
خاطرات کایا فـرنــود - به یاد مادر بزرگ
http://www.kaya.blogfa.com/post-2.aspx
به یاد مادر بزرگ. بابام درروستایی نزدیک تبریز یکی ازشهرهای بزرگ وآذری ایران بدنیا آمده پدرش را هیچوقت ندیده یک خواهر بزرگتر از خود بنام معصومه داره اسم مادرش پرویندخت بود میگه تو. 7 سال داشتی فوت کرد پرویندخت مادربزرگ من بود یادم است زمانی که ما استانبول بودیم یکبار بهمراه عمه معصومه بخانه ما آمده بود بچه بودم ولی قیافه اش هنوز در جلو چشمانمه . نمی دونم چرا در موقع نماز خوندن گریه میکرد؟ نوشته شده در پنجشنبه ششم مرداد ۱۳۸۴ساعت 2:29 توسط کایا فرنود. هفته دوم آذر ۱۳۸۹. هفته او ل دی ۱۳۸۶. هفته دوم مهر ۱۳۸۶.
خاطرات کایا فـرنــود - روز مادر
http://kaya.blogfa.com/post-52.aspx
این خاطره ام در تاریخ پنجشنبه ششم مرداد 1384ساعت 2:29 یکبار نوشتم. ان روز چند ماه فقط در نت ایران امدم و یک کارمند پدرم که ایرانی است ( آقای شایانفر ) ویرایش کرد . او حالا هم یک دوست خوب من است رئیس یک بانک ملی در تهران بود وبازنشسته شده است و حالا در ازمیر زندگی میکند . او در ترجمه و انشا فارسی بمن خیلی کمک کرد من همیشه از او ممنون هستم وخیلی تشکرمیکنم . به یاد مادر بزرگ : . روز مادر بر مادران. نوشته شده در جمعه پانزدهم تیر ۱۳۸۶ساعت 19:38 توسط کایا فرنود. هفته دوم آذر ۱۳۸۹. هفته او ل دی ۱۳۸۶. هفته چهارم...
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
73
IIS Windows Server
پسرک پاییزدل
در مسیر زنده بودن بی تو. گالري عکس هاي زیبا. خرید چراغ خواب لاک پشت. اس ام اس عاشقانه. پارکت، لمینت و کفپوش. همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم که با هر بار تراشیده شدن کوچک و کوچک تر میشود ولی پدر یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند ، خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست فقط هیچکس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد به سلامتی همه ی پدرها. برچسبها: پدر و مادر. دوشنبه بیست و دوم اردیبهشت 1393 ] [ 12:49 ] [ ramin sadeghi ]. هیچی عذاب آور تر از این نیست. می نویسم...
دل نوشته دختر پاییز
دل نوشته دختر پاییز. دل نوشته ها و خاطرات شخصی. دلم اصرار دارد فریاد بزند. اما من جلویش را میگیرم. وقتی میدانم کسی تمایلی به شنیدنش ندار. این روزها یکرنگ که باشی چشمشان را میزنی. خسته میشوند از رنگ تکراریت. این روزها دوره رنگین کمان هاست. کم باش ارکم بودنت نترس. اونی که واسه کم بودنت ولت میکنه. همونه که اگرزیاد باشی هم حیفو میلت میکند. سنگین است تکلیف بی تو بودن. من مشق گریه هایم مانده است. خوب میدانم اخر یک روز خفه میشوم. ازپس دردهایم رانجوییده قورت میدهم. از بس بغض هایم را بی صدا در گلویم. دارد د مار از.
پاییز74
هر چه می خواهد دل تنگت بخون! نوشته جات(حامد جواد زاده). وحیده ابراهیمی(پاتوق هواداران علی ضیا). چتر های بسته(عطیه خانم همتی). تا رسیدن به آرزو راهی نمونده(بهاره جون). سید علی ضیا بهترین مجری دنیا. سمیه(فانوس شب های تارم). زینب(برنامه ی نیمروز در یک نگاه). ریحانه(دست نوشته های من). زهرا رضوانیان(آبی مثل عشق). سرنوشت یک غریبه ی آشنا. انجمن دختر های سیبیلو. نازنین دختر تهرووون(نازنین جونم). امید نیکپور(خبرهایی از هنرمندان). دل نوشته های من. گالري عکس هاي زیبا. خرید لیزر پوینتر سبز. تعیین قدر السهم مشارکت.
پاییزی هام
در جاده های پاییزی ام. من مال این دوره نیستم. اون موقع که آهنگا ریتم کندتری داشت و یه پنج شش دقیقه ای طول می کشید و قر داشت. وقتی خواننده ها صداشونو مینداختن تو گلوشونو یه نت بالا رو کشداااار می خوندن. وقتی عرق خوری و مست کردن مکان و زمان داشت و خونه ها حیاط خلوت داشت و تو پشت بوم می شد خوابید و صبح با نور خورشید بیدار شد. پی نوشت: خب من دوست داشتم قدیما به دنیا میومدم، درس خونده بودم و شوهرم مستشار دربار شاه شهید، ناصر خان قجری بود و زندگی آرومی داشتیم و شراره خاتون بودم. امشب زودتر می خوابم. تو بگو اگر...
دختری که نمیدانست کبریتهایش پر ارزشند
دختری که نمیدانست کبریتهایش پر ارزشند. وقتی نخواستی عشق را در دلت راه دهی از خودت فرار کردی. من دختری کبریت فروش بودم . کبریت هایی که هرکدامشان میتوانستند دنیای پوسیده ی مارو بسوزانند تا بر خاکسترش دنیایی پر از لبخند بنا شود . اما خودخواهی من باعث شد کبریتهایم از نوع دیگری شوند و من ماندم با یک دنیا افسوس و شیدایی . اری یک تصمیم عجولانه. از من هیچ ساخت . خانه ام ویران شد . اما بر ویرانه اش نوع دیگری زندگی روئید . و من با این زندگی خواهم ساخت . و این را بدان. از نوع دیگری دوستت دارم. پدر به بچه اش :.
sayeye khial
Love story of my love. کدوم راه رو باید انتخاب کنم . تو زندگی هر ادمی همیشه چیزهایی هست که بهش گرایش داشت باشه یا ازبودنش خسته. بشه و گاهیم باعث بشه نسبت بهش واکنش نشونبده و . نوشتن و عشق جزو ان چیزهایی که من همیشه نسبت بهشون گرایش داشتم و تونستم تو. مواقعی که نیاز هست باهاشون سرگرم بشم. نوشتن دوست دارم چون انقدر نمیتونم شیوا و روان صحبت کنم یا تو چشم طرفم زل. بزنم و انچه که هست رو به زبونم بیارم. تمام امروز رو داشتم به حرفهای مجید گوش میدادم تمام حرفهایکه به قول خودش. فهمیده که گول خورده. حرف میزد من یک...
پاییز قلبم
به دلایلی با اینکه وبلاگمو تازه راه اندازی کرده بودم دیگه نتونستو آپ شم. اما از این به بعد درخدمتتونم امیدوارم مطالب جدید و افکار جدیدم مورد پسندتون باشه دوستون دارم. نوشته شده در 1391/10/8 ساعت 04:15 ق.ظ توسط mitra. 1575;بزار امتیاز دهی. همه چیز را یاد گرفته ام! یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم . یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم .بی صدا کنم . همه چیز را یاد گرفته ام! یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی! یاد گرفته ام .نفس بکشم بدون تو.و به یاد تو! همه چیز را یاد گرفته ام! غیر از تو...
پاییزه
تنها پاییز عمرم که ثبت برزخانه هایش شاید روزی به کار آید. هر بهاری که به دنباله خزانی دارد. پیشتر حس خاصی نسبت به شروع پاییز نداشتم جز احساس تاحدودی غم و تا حدودی شادی اول مهر. اما سالهای اخیر حس غریبی از شروع پاییز دارم . علی الخصوص پاییز امسال . مدام با خودم تکرار می کنم که وای از این عمر بی برکت . پاییز نود و سه هم از راه رسید و هنوز . نوشته شده در چهارشنبه دوم مهر 1393ساعت 4:58 توسط عماد.