bihoodegah.blogfa.com
بیهوده گاه -
http://www.bihoodegah.blogfa.com/post-89.aspx
از افسوس بلندقامت من ، چه سود؟ وقتی تو همچنان به دستان ابلیس افتاده نعره ی رضایت سر می دهی! نوشته شده در چهارشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۲ساعت 23:20 توسط سودابه. زمین بیهوده گاهست و آثارمان بیهوده! حقیقت جای دیگر است, اینکه آیا به مقصد لایق میرسیم؟ دختری از جنس باران. زندگی با اسانس طراوت.
bihoodegah.blogfa.com
بیهوده گاه -
http://www.bihoodegah.blogfa.com/post-85.aspx
جانم به تلاطم تخیل دیگر پاسخی نمی دهد. درونم مرداب وار مرا به رکود فرا می خواند. حتی با وجود بودنت آخرین دخمه ی زنده بودن هم دیگر به نور غروب ارغوانی نمی شود. بسیار بیشتر از اینها باید محو عبورت می شدم، بسیار بیشتر از اینها. نوشته شده در شنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 23:3 توسط سودابه. زمین بیهوده گاهست و آثارمان بیهوده! حقیقت جای دیگر است, اینکه آیا به مقصد لایق میرسیم؟ دختری از جنس باران. زندگی با اسانس طراوت.
bihoodegah.blogfa.com
بیهوده گاه -
http://www.bihoodegah.blogfa.com/post-80.aspx
سخت است که آدمی بداند چیزی در میان نیست و تنها راهی باقیست که انتها ندارد! نوشته شده در جمعه ۲۰ اسفند ۱۳۸۹ساعت 22:59 توسط سودابه. زمین بیهوده گاهست و آثارمان بیهوده! حقیقت جای دیگر است, اینکه آیا به مقصد لایق میرسیم؟ دختری از جنس باران. زندگی با اسانس طراوت.
bihoodegah.blogfa.com
بیهوده گاه -
http://www.bihoodegah.blogfa.com/post-82.aspx
حالا با آغوش باز مرگ را می پذیریم. هر لحظه بیشتر ، هر ساعت عمیق تر. بیست ، سی سال است در گریز و بازگشتیم. ویرانمان می کنند و ما باز می سازیم ، ساخته می شویم و می بازیم. شاید که فردایی نباشد ، شاید تنها امروز است که سالهاست از سر گرفته می شود ، عمیق تر می شود ، ته می گیرد و بالاخره می سوزد . . . شاید که ما دست تقدیر را از پشت بسته باشیم! شاید که ما تنها پوزخند زمانه خود باشیم! شاید که ما از همیشه مرده باشیم . . . نوشته شده در جمعه ۱۸ آذر ۱۳۹۰ساعت 21:19 توسط سودابه. زمین بیهوده گاهست و آثارمان بیهوده!
bihoodegah.blogfa.com
بیهوده گاه
http://www.bihoodegah.blogfa.com/9103.aspx
آه که من کم ام. کم و هیچ و گیج! فردایی که متولد می شود، کور مادرزاد است! و من تنها کار شریفی را که به انجامش مفتخر خواهم شد ، انجام خواهم داد:. عصایی به دستش می دهم. عصایی از جنس دانایی در ریشه خفه شده ، تقدیم به فردایی کور که زاده از نادانی خودم است! آه که من کم ام. نوشته شده در سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۱ساعت 1:16 توسط سودابه. کلاس ساعت 9:45شروع می شود و الان 8 صبح. باز زود است .بااین حال من همیشه به زندگی دیر می رسم! چند سالی ست درگیر زمان شده ام ، درگیر مرگ! قرار شد دیدم را به زندگی عوض کنم، یک تنه، تنها!
bihoodegah.blogfa.com
بیهوده گاه -
http://www.bihoodegah.blogfa.com/post-88.aspx
در طول سفر که نمادی از سفر بیرون به درون است، گویی هویت خود را به قضاوت می نشیند و در بیداری و رویا سیری در گذشته را آغاز می کند. چنانکه او در رویای دوم،. خود را در گفتگو با عشق دوران جوانیش می بیند که به او هشدار می دهد که علی رغم دانش اش هیچ چیز نمی داند! به دنبال این خود را در جلسه ی امتحانی می بیند که نتیجه ی آن عدم لیاقت اوست و به خودپسندی و بی توجهی به همسر متهم شده و مجازاتی که برای او در نظر گرفته می شود هم تنهایی است! به واقعیت زندگی خودش اعتراف می کند: ( من علی رغم اینکه زندگی می کنم ، مرده ام!
bihoodegah.blogfa.com
بیهوده گاه -
http://www.bihoodegah.blogfa.com/post-83.aspx
دانیل کوئین شخصیت اصلی داستان شهر شیشه ای از سه گانه ی پل استر است: شاعر سابق،نویسنده ای با اسم مستعار و تنها! آدمی با پرسه زدنهای روزانه در نیویورک با طرز فکری متعلق به خود . شاید درست همانند بعضی از آدمهای همین دنیایی که در ان زندگی از سر می گذرانیم! اینکه وادارم می کند در موردش بنویسم شاید به ورای این وجه تشابه بر می گردد به مسئولیت پذیری معدود- انسانهایی که تنها باتکیه بر انسانیت محدود زمانه ما، برای کاری که از دستشان شاید ساخته باشد حتی روان خود را از دست می دهند! آدمهایی مثل کوئین که شاید معدودند، ...
bihoodegah.blogfa.com
بیهوده گاه -
http://www.bihoodegah.blogfa.com/post-79.aspx
سرانجام چه خواهد شد؟ روبروی هم می نشینیم، لبخند می زنیم و ذهنمان از درد به خود می پیچد! این ته مزه ی انسانیت است. نوشته شده در جمعه ۱ بهمن ۱۳۸۹ساعت 21:10 توسط سودابه. زمین بیهوده گاهست و آثارمان بیهوده! حقیقت جای دیگر است, اینکه آیا به مقصد لایق میرسیم؟ دختری از جنس باران. زندگی با اسانس طراوت.
bihoodegah.blogfa.com
بیهوده گاه -
http://www.bihoodegah.blogfa.com/post-87.aspx
آه که من کم ام. کم و هیچ و گیج! فردایی که متولد می شود، کور مادرزاد است! و من تنها کار شریفی را که به انجامش مفتخر خواهم شد ، انجام خواهم داد:. عصایی به دستش می دهم. عصایی از جنس دانایی در ریشه خفه شده ، تقدیم به فردایی کور که زاده از نادانی خودم است! آه که من کم ام. نوشته شده در سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۱ساعت 1:16 توسط سودابه. زمین بیهوده گاهست و آثارمان بیهوده! حقیقت جای دیگر است, اینکه آیا به مقصد لایق میرسیم؟ دختری از جنس باران. زندگی با اسانس طراوت.
bihoodegah.blogfa.com
بیهوده گاه -
http://www.bihoodegah.blogfa.com/post-86.aspx
کلاس ساعت 9:45شروع می شود و الان 8 صبح. باز زود است .بااین حال من همیشه به زندگی دیر می رسم! چای را لاجرعه سر می کشم بی آنکه معتقد باشم برای گرسنگی ام کاری می کند آخ که من همیشه گرسنه ام. کمتر از 4 ساعت خوابیده ام و سردرد تیزی مهمان ناخوانده ام است ، رهایش می کنم و باعجله مثل شخصیت اصلی فیلم ( تهران من ،حراج ) لباس می پوشم تا همدردی اش کنم. شاید کوته فکرانه ترین نوع همدردی ولی تنها کار ممکنه! در آینه زیر چشمی نگاه می کنم: برای کسی که در اواخر دهه 20 زندگی اش دست و پا می زند مناسب است اینطور لباس بپوشد؟
SOCIAL ENGAGEMENT