qartal2.blogfa.com

dastan72.blogfa.com

داستان های من -

http://www.dastan72.blogfa.com/post-3.aspx

وقتی که خيلی ترسيده بودم. شب جمعه بود .خانواده عمویم. خانه ما مهمان بودند. همه دور هم جمع شده بودند و با هم صحبت می کردند. من هم با دختر عموهایم توی اتاق نقاشی می کشیدم. که یکدفعه مادرم صدایم کرد و گفت : نسرین برو از انبار چند تا سیب زمینی بیار. با این حرف یک لحظه قلبم ایستاد. نفسهایم تندتر شد. انگار به من می گفتند که برو جهنم و یک شعله آتش بیاور شدت ترس از انبار من را از نقاشی کشیدن واداشت . مادرم دوباره صدایم کرد. دویدم پیشش و گفتم مامان نمیشه داداش بره بیاره؟ قدم بر می داشتم و به فکر این بودم که چقدر ...

dastan72.blogfa.com

داستان های من

http://www.dastan72.blogfa.com/87033.aspx

وقتی که خيلی ترسيده بودم. شب جمعه بود .خانواده عمویم. خانه ما مهمان بودند. همه دور هم جمع شده بودند و با هم صحبت می کردند. من هم با دختر عموهایم توی اتاق نقاشی می کشیدم. که یکدفعه مادرم صدایم کرد و گفت : نسرین برو از انبار چند تا سیب زمینی بیار. با این حرف یک لحظه قلبم ایستاد. نفسهایم تندتر شد. انگار به من می گفتند که برو جهنم و یک شعله آتش بیاور شدت ترس از انبار من را از نقاشی کشیدن واداشت . مادرم دوباره صدایم کرد. دویدم پیشش و گفتم مامان نمیشه داداش بره بیاره؟ قدم بر می داشتم و به فکر این بودم که چقدر ...

dastan72.blogfa.com

داستان های من

http://www.dastan72.blogfa.com/87061.aspx

كوه به كوه نمي چسبد ولي آدم به آدم مي رسد ". مثلا روزي به اهالي روستا گفت كه به آسمان مي رود و تكه اي از آن را برايشان مي آورد! پيرمرد نزديكتر شد. به دو كوه بلند كه سر به فلك كشيده بودند نگاهي انداخت و گفت : عجب عظمتي! مردك نيز به كوهها نگاه كرد و گفت : بله كوههاي بزرگي هستند. پيرمرد عصايش را انداخت زمين وكنار مرد نشست. مردك فكري به سرش زد. رو به پيرمرد كرد و گفت : مي بيني اين دو كوه چگونه محكم و استوار ايستاده اند، من مي توانم اين كوههاي استوار را با زور بازوان خود به هم بچسبانم! اصلا غير ممكن بود!

dastan72.blogfa.com

داستان های من

http://www.dastan72.blogfa.com/87034.aspx

زنگ اول : ساعت امتحان بود . تنبلي و سستي در درس خواندن كار دستم داده بود . امروز سه امتحان داشتم . لاي هيچكدام از كتاب ها را باز نكرده بودم . اضطراب سراپاي وجودم را گرفته بود. چكار كنم؟ اگر باز هم نمره ي كمي بگيرم . واي به حالم! همه دانش آموزان كتاب علوم را در دست گرفته بودند . عده اي تند تند از روي كتاب مي خواندند . عده اي هم آخر كلاس به صحبت مشغول بودند . نيمكت اولي ها هم باهم رفع اشكال مي كردند. نمي دانستم چه كار كنم. آخر سه امتحان در يك روز. انصاف نيست! و از پنجره كلاس به بيرون نگاه كردم. بچه هاي شلو...

setareyes0rbi.blogfa.com

ღღعشـــــق نیلــــــوفـــــریღღ - فــــانوس نــــفس های مـــن!

http://www.setareyes0rbi.blogfa.com/post-31.aspx

فانوس نفس های من! اگر شبی فانوس نفس های من خاموش شد. اگر به حجله ی آشنایی. در حوالی خیابان خاطره برخوردی. و عده ای به تو گفتند. کبوترت در حسرت پر کشیدن پ ر پ ر زد. تو حرفشان را باور نکن! تمام این سالها کنار من بودی! در گلدان چینی اتاقم! تو با من نبودی و من با تو بودم! مگر نه که با هم بودن. همین علاقه ی ساده ی سرودن فاصله هاست؟ شعر های نو سروده ی باران و بوسه را. هر شب، شب بخیری به تو گفتم. و جواب تو را. از آنسوی خوابهایم شنیدم! فرقی نداشت که فاصله ی دست هامان. چند فانوس ستاره باشد. اگر به حجله ای خیس.

setareyes0rbi.blogfa.com

ღღعشـــــق نیلــــــوفـــــریღღ - این دیوانگیست...

http://www.setareyes0rbi.blogfa.com/post-40.aspx

که از همه گلهای ر ز تنها بخاطر اینکه. خار یکی از آنها در دستمان فرو رفته است متنفر باشیم. که همه رویاهای خود را تنها بخاطر اینکه. یکی از آنها به حقیقت نپیوسته است رها کنیم. که امید خود را به همه چیز از دست بدهیم بخاطر اینکه. در زندگی با شکست مواجه شده ایم. که از تلاش و کوشش دست بکشیم بخاطر اینکه. یکی از کارهایمان بی نتیجه مانده است. که همه شانس ها را لگدمال کنیم بخاطر اینکه. در یکی از تلاشهایمان ناکام مانده ایم. به امید اینکه در مسیر خود هرگز دچار این دیوانگی ها نشویم. و به یاد داشته باشیم که همیشه.

bakteri-koochooloo.blogfa.com

×××شب های بارانی یک باکتری××× - از هیچی!! اوووفف..!!

http://www.bakteri-koochooloo.blogfa.com/post-42.aspx

شب های بارانی یک باکتری. حرفای دل یه باکتری خسته. قر و قاطياي ذهنم:. 1 خيلي واسم پيش اومده كه حوصله ي عزيزترين كسامو هم نداشته باشم! 2 هيچي تموم نميشه. اين ماييم كه تموم ميكنيم. همه چي سر جاش مي مونه. اين ماييم كه ميريم سراغ يه چيز ديگه. تموم شدني در كار نيس! 3 اگه ميخواين نظر بدين برين پست پاييني! 4 آدما گاهي واسه خوشبخت شدن با خودشونم رودربايستي دارن. متنفرم از تعارف! 5 يه جايي شنيدم كه ميگفتن ميشه آدم شد! آخه مگه ميشه يه همچين چيزي؟ 6 دخترك ديوونه ي بالا منم! هفته او ل شهریور ۱۳۸۸. هفته سوم مرداد ۱۳۸۸.

bakteri-koochooloo.blogfa.com

×××شب های بارانی یک باکتری×××

http://www.bakteri-koochooloo.blogfa.com/88024.aspx

شب های بارانی یک باکتری. حرفای دل یه باکتری خسته. سلامو همون و احوال پرسي ها! يه آپ مختصر اونم كجا؟ خونه نسرين اينا ور دل نسرين كه ذل زده به مانتيور! شايد باورتون نشه اما نت ندارم سيمش داغون شد! نميتونم بيام نت چند وقتي! درست موقع شروع امنتحانا نتم قطع شد! خلاصه يه چند وقتي نيسم! شايد بعد امتحانا اومدم.شايدم نيومدم.نميدونم.ولي خب.دلم كلي تنگ ميشه واسه همتون! قيافه نسرينو تصور كنين:دي! همه چي اينقد يه هويي شد كه نتونستم خداحافظي و اينا بكنم! به كسي هم كه ني تونم خبر بدم! همين ديگه.شايد برگشتم! هفته دوم شه...

bakteri-koochooloo.blogfa.com

×××شب های بارانی یک باکتری××× - چرند و پرند!! (نه اینکه دهخدا باشمااااااااااااااااااا...نه! :دی)

http://www.bakteri-koochooloo.blogfa.com/post-44.aspx

شب های بارانی یک باکتری. حرفای دل یه باکتری خسته. نه اینکه دهخدا باشمااااااااااااااااااا.نه! نزديكاي ص ب خوابيدم و نزديكاي ظهر برخلاف هميشه مامي با قربون صدقه بيدارم كرد نه با غ رغ ر! يه دامن كوتاه نازنازي پوشيدم با يه بلوز كلي اسپرت! جالبه اما كلي هم حال ميكنم با تيپم! ميشينم كتاب بخونم 2 صفحه ميخونم تموم ميشه! يه كتاب نسبتا قطور! چه زود تموم شد! دوس نداشتم زود بخونم و تمومش كنم! با دس چپم از پايين ميگيرمش با دس راستم طوري ت ن ت ن ورقش ميزنم كه كلي باد بم ميخوره و موهاي روي صورتم ميره هوا! چون كلي خوشم ...