qommc.blogfa.com

queencludy6.blogfa.com

نیستی از تاریکی شبها می ترسم ... - ای شب از رویای تو رنگین شده

http://www.queencludy6.blogfa.com/post-34.aspx

نیستی از تاریکی شبها می ترسم . در جمع مردان یاهمیشه مردباش یادم ازمردی نزن یک تنه نامردباش. ای شب از رویای تو رنگین شده. ای شب از رویای تو رنگین شده. سینه از عطر توام سنگین شده. ای بروی چشم من گسترده خویش. شادیم بخشیده از اندوه بیش. همچو بارانی که شوید جسم خاک. هستیم زالودگی ها کرده پاک. ای تپش های تن سوزان من. آتشی در سایه مزگان من. ای ز گندمزارها سرشارتر. ای ز زرین شاخه ها پربارتر. ای در بگشوده بر خورشید ها. در هجوم ظلمت تردیدها. با توام دیگر ز دردی بیم نیست. هست اگر جز درد خوشبختیم نیست. این دگر من نی...

queencludy6.blogfa.com

نیستی از تاریکی شبها می ترسم ... - یاور همیشه مومن،

http://www.queencludy6.blogfa.com/post-15.aspx

نیستی از تاریکی شبها می ترسم . در جمع مردان یاهمیشه مردباش یادم ازمردی نزن یک تنه نامردباش. ای به داد من رسیده. تو روزای خود شکستن. تو شبای وحشت من. توی لحظه های تردید. تو شب و از من گرفتی. تو من و دادی به خورشید. اگه باشی یا نباشی. برای من تکیه گاهی. برای من که غریبم. تو رفیقی جون پناهی. یاور همیشه مومن، تو برو سفر سلامت. غم من نخور که دوری، برای من شده عادت. شعرم از تو جون گرفته. رگ خشک بودن من. از تن تو خون گرفته. اگه مدیون تو باشم. اگه از تو باشه جونم. قدر اون لحظه نداری. که من و دادی نشونم. که دیگه ...

queencludy6.blogfa.com

نیستی از تاریکی شبها می ترسم ... - تو را من چشم در راهم ...

http://www.queencludy6.blogfa.com/post-35.aspx

نیستی از تاریکی شبها می ترسم . در جمع مردان یاهمیشه مردباش یادم ازمردی نزن یک تنه نامردباش. تو را من چشم در راهم . نوشته شده در Fri 19 Aug 2011. Fri 19 Aug 2011. تو را من چشم در راهم . Wed 3 Aug 2011. ای شب از رویای تو رنگین شده. Wed 3 Aug 2011. Wed 3 Aug 2011. به دنبال خدا نگرد. Mon 25 Jul 2011. Sat 5 Sep 2009. از انتظار . از انتظار متنفرم. Sat 5 Sep 2009. من تموم قصه هام قصه توست. Sat 5 Sep 2009. Sat 5 Sep 2009. نيمه شب آواره و بي حس و حال. Tue 1 Sep 2009. بازم میگم دوست دارم عشقمو میکنم فدات.

queencludy6.blogfa.com

نیستی از تاریکی شبها می ترسم ... -

http://www.queencludy6.blogfa.com/post-11.aspx

نیستی از تاریکی شبها می ترسم . در جمع مردان یاهمیشه مردباش یادم ازمردی نزن یک تنه نامردباش. ای ستاره ها که بر فراز آسمان. با نگاه خود اشاره گر نشسته اید. ای ستاره ها که از ورای ابرها. بر جهان ما نظاره گر نشسته اید. آری منم که در دل سکوت شب. نامه های عاشقانه پاره می کنم. ای ستاره ها اگر به من مدد کنید. دامن از غمش پراز ستاره می کنم. با دلی که بویی از وفا نبرده است. جور بیکرانه و بهانه خوشتر است. در کنار این مصاحبان خود پسند. ناز و عشوه های زیرکانه خوشتر است. ای ستاره ها چه شد که در نگاه من. Fri 19 Aug 2011.

queencludy6.blogfa.com

نیستی از تاریکی شبها می ترسم ... - از انتظار ... از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم

http://www.queencludy6.blogfa.com/post-30.aspx

نیستی از تاریکی شبها می ترسم . در جمع مردان یاهمیشه مردباش یادم ازمردی نزن یک تنه نامردباش. از انتظار . از انتظار متنفرم. نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن . ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد . کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد . کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم. و دردهایم را به گوش تو میرساندم. بدون تو عاشقی برایم عذاب است. میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم. کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم.

queencludy6.blogfa.com

نیستی از تاریکی شبها می ترسم ... - شيداي زمانم

http://www.queencludy6.blogfa.com/post-27.aspx

نیستی از تاریکی شبها می ترسم . در جمع مردان یاهمیشه مردباش یادم ازمردی نزن یک تنه نامردباش. بي دلبر و بي دل. بي نام و نشانم. دامن مكش از من. بنشين كه نه شايد. آن دل كه سپردم. افسونگري اي افسانه من. افسانه دل ديوانه من. در تيرگي شبهاي سيه. اي روشني كاشانه من. در تيرگي شبهاي سيه. اي روشني كاشانه من. بي دلبر و بي دل. بي نام و نشانم. دامن مكش از من. بنشين كه نه شايد. آن دل كه سپردم. شمع ام كه به جان. تا محفل دل افروزم. حال دل خود مي دانم. گر لب ز سخن مي دوزم. ديوانه منم ديوانه عشقم. پروا از غمها نكنم.

queencludy6.blogfa.com

نیستی از تاریکی شبها می ترسم ... -

http://www.queencludy6.blogfa.com/post-19.aspx

نیستی از تاریکی شبها می ترسم . در جمع مردان یاهمیشه مردباش یادم ازمردی نزن یک تنه نامردباش. نگاهت رو نگیر از من بذار همپای تو باشم. می خوام با عشق و احساسم تو قلب شیشه ایت جاشم. اگه رفتن برای تو بشه آغاز تابیدن. برای من ولی مرگه بدون تو شب و دیدن. قسم به پاکی چشمات دلم از زندگی سیره. تو میری و دل آهسته توی تنهایی می میره. از این روزای تکراری بدون تو هراسونم. بیا آروم و آهسته بمون کنج دل خونم. کمی با این دل خسته تو خوب من مدارا کن. منی که گم شدم بی تو توی تنهایی پیدا کن. هنوزم تو خیال من تویی رویای دیرینه.

queencludy6.blogfa.com

نیستی از تاریکی شبها می ترسم ... - نيمه شب آواره و بي حس و حال

http://www.queencludy6.blogfa.com/post-26.aspx

نیستی از تاریکی شبها می ترسم . در جمع مردان یاهمیشه مردباش یادم ازمردی نزن یک تنه نامردباش. نيمه شب آواره و بي حس و حال. نيمه شب آواره و بي حس و حال در سرم سوداي جامي بي زوال. پرسه ايي آغاز کرديم در خيال دل به ياد آورد ايام وصال. از جدايي چند صباحي مي گذشت. چند صباح از عمر رفت وبرنگشت. دل به ياد آورد اول بار را خاطرات اولين ديدار را. آن نظر بازي و آن اسرار را آن دو چشم مست و آهو واررا. هم چو رازي مبهم و سربسته بود. چون من از تکرار او هم خسته بود. آمد و هم اشيان شد با منو هم نشين و هم زبان شد با منو.

queencludy6.blogfa.com

نیستی از تاریکی شبها می ترسم ... -

http://www.queencludy6.blogfa.com/post-16.aspx

نیستی از تاریکی شبها می ترسم . در جمع مردان یاهمیشه مردباش یادم ازمردی نزن یک تنه نامردباش. هرکی اومد تو زندگیم، می بردمش تا آسمون. امروز می شد رفیق راه، فردا برام بلای جون. نمیشه قلب عاشق و به دست هر کسی سپرد. نمی دونم بد میاورد یا چوب سادگی شو خورد. هرچی که به سرم اومد تقصیر هیچ کسی نبود. هر چی که بود پای خودم تو قصه هام کسی نبود. هیچ کسی عاشقم نشد، هیشکی سراغم نیومد. جواب کار خودمه هر چی بلا سرم اومد. تقصیر هیچ کسی نبود هر چی که بود پای خودم. فقط تو بعد از نیا میون لحظه های من. Fri 19 Aug 2011.

queencludy6.blogfa.com

نیستی از تاریکی شبها می ترسم ... - « عشق »

http://www.queencludy6.blogfa.com/post-33.aspx

نیستی از تاریکی شبها می ترسم . در جمع مردان یاهمیشه مردباش یادم ازمردی نزن یک تنه نامردباش. هر روز صبح به خود تلقین میکنم که تمام مسائل زندگی را یک جا حل نکنم واز شما هم انتظار چنین کاری را نداشته باشم. هر روز صبح با خود یادآوری میکنم که خوشحالی وغم خود را بادیگران در میان بگذارم تا یکدیگر را بهتر بشناسیم. هروز صبح به خود تلقین میکنم دست دوستی بسوی اطرافیانم دراز کنم. و هر روز صبح ایمان بشتری پیدا میکنم که اگر بخواهم تعریفی از عشق بیان کنم ، مهمترین و زیباترین کلمه ای که به ذهنم میرسد زندگی است!