r-sarsakhti.blogfa.com

h-araky.blogfa.com

زنها - 29

http://www.h-araky.blogfa.com/post-30.aspx

سرکلاس پیشنهاد موضوع می دهم و از دانشجویان می خواهم یک موضوع مورد علاقه را پیدا کنند برای تفهیم بیشتر قسمت عملی کار را ترسیم می کنم و وقتی از چشمان متعجب متوجه سردرگمی آنان می شوم مثال خود را با دو نویسنده مطرح آغاز می کنم :. ببینین بهتره هوشنگ گلشیری رو با محمود دولت آبادی مقایسه کنیم اولی خیلی به ایجاز نویسی اعتقاد داشته و دومی به تفضیل پردازی. حالا دو شاخص آثار اینان را با هم مقایسه می کنیم :. در دو اثر فوق در منتهای کوتاهی تفاوت فرد انسانی در یک بستر اجتماعی به شکلی زیباشناسانه بیان شده است.

h-araky.blogfa.com

زنها

http://www.h-araky.blogfa.com/8905.aspx

در میان لحظات خواب و بیداری ستاره هایی خونین را در میان پاهای خود حس کردم در میان سردردی کسل کننده و شرمگین شدم و دیگر به پایان راهی فکر کردم که گامهایی حسرت خورده مرا به دنیایی از زندگی جدیدی می سپرد که شاید اسمش صعود به دنیای دخترانه بود و از عالم اقدس مرده جدا شدم و تمام رویاهایی که مادر و تمام زنان اطرافم به آن هشدارم داده بودند وارد شدم. نوشته شده در سه شنبه دوازدهم مرداد ۱۳۸۹ساعت 23:12 توسط رضا خرسند. سخن آغازین بنام آغازگر هستی. نوشته شده در سه شنبه دوازدهم مرداد ۱۳۸۹ساعت 17:55 توسط رضا خرسند.

h-araky.blogfa.com

زنها - 27

http://www.h-araky.blogfa.com/post-28.aspx

یک جوان 19 ساله و خوش تیپ با قیافه ای برازنده که پدرش ماشینی سواری برایش خرید واوهم افتاد در خیابانها تا به اولین نفر برخورد و اوکه قریب 6 سال بزرگترش بود ، قاپش را دزدید . دو سال با هم بودند که عشق وعلاقه کار خود را کرد ولی مادر و پدر و خیلی از دیگران نخواستند و آنها جنگیدند تا ظاهرا پیروز شدند ولی این داغ را تا آخرین روز با خود داشتند. ازپشت تلفن آرام و شمرده می گفت:. خودکشی فقط اینا نیس که گفتی ، انواع داره نمونه زنده اش همین رفیقته . نوشته شده در چهارشنبه چهاردهم مهر ۱۳۸۹ساعت 18:37 توسط رضا خرسند.

h-araky.blogfa.com

زنها - 25

http://www.h-araky.blogfa.com/post-26.aspx

خانم دکتر با دلچسبی خاصی درس میداد و به همه نگاه میکرد و با جستجوی رد شور و شعف حرفهایش در چهره مخاطبان ادامه می داد:. خانم دکتر پارانویا چیه؟ پارانویا علیرغم اینکه خیلیا بیماری روانی می دونن فقط یه عارضه اس.ینی فرد مبتلا دچار هذیان عظمت یا تئوری توطئه میشه ، برا همینم بعضیا معتقدن این بیماری خاص صاحبان قدرت و نفوذ اجتماعی مث سیاستمدارا و هنرمندا و کلا روشنفکرا و درس خودهاس. ینی ماهام ممکنه اینجوری بشیم؟ بستگی به محیط زندگیمون داره .اگه تو محیطی کاملا متناقض با حرفه امون باشیم احتمالش بیشتر میشه.

h-araky.blogfa.com

زنها - 26

http://www.h-araky.blogfa.com/post-27.aspx

پدر بزرگ تعریف می کرد:. ما اونوقتا هر چی در می آوردیم میخوردیم هیچم بفکر فردا نبودیم. وقتی شبها بی سیگار می شد اسماعیل می رفت و از بقال سیگار نسیه می خرید و به هیچ کس هم نمی گفت. عموت زیاد عمر نکرد ، خیلی کار می کرد گمونم 15-16 ساله بود که اوساش با گل کوزه گری به سینه اش زد و بعدم پولی بش داد که به کسی نگه ، اونم که اصه آدم تو داری بود نگفت و شبش دل درد گرفت و وقتی طبیبش بردیم گفت بند دلش پاره شده و اونم سه روز و دو شب ناله کرد و مرد ، حسنعلی کشتش منم نفرینش کردم :. شعرهایی با طعم آلبالو.

e-aflaki.blogfa.com

افلاکیان

http://www.e-aflaki.blogfa.com/8909.aspx

باخود و درخود می جست و می کاوید تا به عنصر سه گانه تردید اطمینان شگفتی برای خویش دست یافت و با مرور آن که اگر تردیدی در گذشته است:. هر چی دیدم همش پولو تلاشو زدنو بردنو خوردن بوده.اونایی ام که از خدا دم میزنن میدونن چقد خدا تو زمین غریبه.این تناقضات شگفتم برا گذروندن این چن سالیه که شاید بیشتر از بیس نباشه .چون تا سی سالگی که چیزی نمی فهمیم بعده پنجاهم دیگه جونی نداریم .پس ما میمونیمو همین بیس سال.اونم واسه چی.واسه لخت کردنو میخ کردنه همدیگه.نه دیگه نمیخام. اطمینان من به چیه؟ حالا دیگه صددرصد حاج آقا.

e-aflaki.blogfa.com

افلاکیان - 28

http://www.e-aflaki.blogfa.com/post-29.aspx

باخود و درخود می جست و می کاوید تا به عنصر سه گانه تردید اطمینان شگفتی برای خویش دست یافت و با مرور آن که اگر تردیدی در گذشته است:. هر چی دیدم همش پولو تلاشو زدنو بردنو خوردن بوده.اونایی ام که از خدا دم میزنن میدونن چقد خدا تو زمین غریبه.این تناقضات شگفتم برا گذروندن این چن سالیه که شاید بیشتر از بیس نباشه .چون تا سی سالگی که چیزی نمی فهمیم بعده پنجاهم دیگه جونی نداریم .پس ما میمونیمو همین بیس سال.اونم واسه چی.واسه لخت کردنو میخ کردنه همدیگه.نه دیگه نمیخام. اطمینان من به چیه؟ حالا دیگه صددرصد حاج آقا.

h-araky.blogfa.com

زنها - 31

http://www.h-araky.blogfa.com/post-32.aspx

فرزند ارشد خانواده بودم و وقتی بزرگ شدم با سوادم توانستم بقیه بچه ها را آنطور که باید تربیت کنم ، اما پدرم یک روز با مشت به دماغم کوبید و در میان خون فریاد زد :. اینم به تلافیه اونچه که من میخاسم بکنم و تو جام کردی و حاصلشم تو میچینی. سکوت مرگ آور و دهشتناک ناک مثل سکوت آرامش بخش گوشه اتاق نیست که راحت بنشینی و به سیگار پک بزنی و در این انتظار به سر بری که کی سیگار را ترک می کنی. وقتی ماموران شهرداری می آیند او بساطش را که شامل مقداری لوازم آرایش ارزان قیمت است در پر مانتویش جمع می کند و از دنیای بی ارزش...

h-araky.blogfa.com

زنها

http://www.h-araky.blogfa.com/8906.aspx

دختر و شوهرم ملاقاتم آمدند ، صورت تراشیده و براقش می خواهد غمی که نمی دانم از کجا عارض به او شده را مخفی کند ، دخترم در یک لباس گل باقالی بازاری رنگ و رو رفته به آغوشم می افتد و زود فاصله می گیرد که مامانی بدجوری بو می دی و شوهر که اه مگه نگفتم با مامانت خوب حرف بزن و می پرسم. این حرف چیه می زنی بدون تو داریم داغون می شیم. کتابا و جزوه ها ما چرا نیاوردی؟ می آرم ، دکترا گفتن تو طول درمانی و بایس تموم بشه و به خوبی و خوشی به زندگی و درسات برمی گردی و راسی همکارا می خواسن سرت بزنن که من نذاشتم ، گفتم شاید.