dokhtare-ordibehesht.blogfa.com
اردیبهشت - سيب وسيگار ...
http://www.dokhtare-ordibehesht.blogfa.com/post-26.aspx
حرف هایی یرای گفتن. موهايم ژوليده بود . نشسته بودم و به گذشته هاي كثيف فراموش نشدني فكر ميكردم! آمدي و كنارم نشستي . شانهء انگشتانت بين موهايم فرو رفت و گره خورد و قلم صدايت , جمله اي ظريف را نقاشي كرد كه براي هميشه روي صفحهء خاطراتم پنهانش ميكنم . تو از آينده هاي زيبايي گفتي , كه من هرگز به دردناكتر نبودنشان , اميدي ندارم! موهايم بوي سيگار ميداد و دستانت بوي سيب . چون هميشه مهرباني . روزها دوستت داشتم , بي آنكه بداني . اكنون اما , از گذشته ها و آينده دردناكتر است :. كوتاهنوشت: تو هرگز ,. زنی که من باشم!
dokhtare-ordibehesht.blogfa.com
اردیبهشت - احمق نامه !!!
http://www.dokhtare-ordibehesht.blogfa.com/post-29.aspx
حرف هایی یرای گفتن. ساعت دقيقا 5 و 13 دقيقه ء صبحه! تو رختخوابم دراز كشيدم و دارم بعد از مدتها كتاب ميخونم . آخه خوابم نميبره , يا شايدم نميخوام خوابم ببره! ترجيح ميدم شبها كه همه تو خونه خوابن بيدار باشم واز سكوت و تنهايي و تاريكي لذت ببرم تا اينكه روز در به در دنبال يه جايي بگردم كه صداي تلويزيون مزخرف رو نشنوم يا حداقل كمتر بشنوم . شايدم نميخوام بخوابم چون از ديدن كابوس ميترسم . ساعت دقيقا 5 و 16 دقيقهء صبحه! كلاغاي محلهء ما عموما مثل خودم ديوونهء شب اند! در برابر فروش بالاي فيلم احمقانه و توهين آميز.
dokhtare-ordibehesht.blogfa.com
اردیبهشت - آخرین خواسته ها ...
http://www.dokhtare-ordibehesht.blogfa.com/post-25.aspx
حرف هایی یرای گفتن. آخرین خواسته ها . همه شان را خاموش کنید . همهء آنانی که درون منند! تمام آن موجودات پستی که با هم از من سخن میگویند! تمام آنان که مرا و زندگی بیهوده ام را به مسخره گرفته ان و صدای قهقهه هاشان از درون تمام جسم مرا میلرزاند . همه شان را خاموش کنید! تمامی آنان که حقارت مرا به رخم میکشند . من به لحظه ای سکوت محتاجم . نمیدانم آرامش را باید از چه کسی گدایی کنم! من فقط به لحظه ای سکوت نیازمندم لحظه ای خاموشی دمی آرامش . من به لحظه ای سکوت نیازمندم! بگوئید : این جسم دردناک خسته است . می نویسم ...
dokhtare-ordibehesht.blogfa.com
اردیبهشت - بهونه ء جديد ...
http://www.dokhtare-ordibehesht.blogfa.com/post-28.aspx
حرف هایی یرای گفتن. بهونه ء جديد . دلم مي خواهد , دلتنگ گريستن در سكوت شب باشد . درد اينست كه كار هر شبم شده , گريستن در دل سكوت و تاريكي . آرامش هيچ كس را بر هم نمي زنم , صداي گريه هايم را هرگز كسي. تمام هق هق هايم را در گلو. اسير كرده ام كه مبادا , خاطر ساكنان. خواب اين خانه ء خرابه مكدر شود . حكايت را برايت گفته ام . تو ناباورانه از من دليل مي طلبي , دليل منطقي ندارد. شب گريه هاي من! ناگهان , چشمها گريان مي شوند و اشكها روان . كاش ميتوانستم فريادي بر آورم . شايد اين بغض شبانه رهايم كند . و از همين امشب.
dokhtare-ordibehesht.blogfa.com
اردیبهشت - نور...
http://www.dokhtare-ordibehesht.blogfa.com/post-24.aspx
حرف هایی یرای گفتن. عاقبت این نور از شکاف در به درون خواهد آمد تا من بگریزم . عاقبت این در گشوده خواهد شد و نور حمله خواهد کرد و من خواهم گریخت . من میدانم نور پشت این در کمین کرده تا از سکوت ما بهره گیرد و به درون حجوم آورد . و من میدانم اگر چنین شود دیگر نمیتوانم چون اکنون سر بر سینه ء تو بگذارم و بگریم! نگذار این در هرگز گشوده شود . نگذار آن نور به درون آید . نگذار گرمایش اشکهایم را بسوزاند و روشنایی مرا از تو دور کند . میخواهم تا ابد در این تاریکی کنار تو بمانم . نگذار نور به درون بیاید .
dokhtare-ordibehesht.blogfa.com
اردیبهشت - بارون و من دیوانه ...
http://www.dokhtare-ordibehesht.blogfa.com/post-22.aspx
حرف هایی یرای گفتن. بارون و من دیوانه . چند روزی بود که رفته بودم تو مود آهنگای فرهاد :. صفحه ء کهنه ء یادداشتای من. گفت دوشنبه روز میلاد منه. اما شعر تو میگه که چشم من. تو نخ ابر که بارون بزنه. آخ اگه بارون بزنه. آخ اگه بارون بزنه . و درست ۵ صبح دوشنبه بود که من با صدای بارون بیدار شدم و از اونجایی که دیوانه ء درونم بیدار شده بود زدم بیرون . فکر کنم ساعت ۶:۳۰ یا ۷:۰۰ بود که رسیدم انقلاب . زیر یه بارون محشر پائیزی پیاده روی کنار نرده های دانشگاه خیلی حال میده . خیلی هم تنگ شده . همه درها به روم بسته شده.
dokhtare-ordibehesht.blogfa.com
اردیبهشت - بازگشتن های بیهوده ...
http://www.dokhtare-ordibehesht.blogfa.com/post-31.aspx
حرف هایی یرای گفتن. بازگشتن های بیهوده . هوای ذهنم بوی گند به سیگار می دهد! و در این میان گویی تنها خیال آرزو هایم با توست که بر باد می رود . و این سیگارهای احمق دیگر کفاف حال بد مرا نمی دهند . صدای سیم گیتار شاهین روی افکار و خاطرات تلخ قدیم میکوبد و من اندک اندک دیوانه می شوم . درد از دود سیگار شروع می شود . لای تنباکوهای سوخته می پیچد و از انگشتانم بالا می رود . روی لبهایی که بارها بوسیده اند و بی سرانجام مانده اند مکث می کند و در ریه هایم می نشیند . و من پر می شوم از ترس . عوض شده ام . زنی که من باشم!
dokhtare-ordibehesht.blogfa.com
اردیبهشت
http://www.dokhtare-ordibehesht.blogfa.com/8910.aspx
حرف هایی یرای گفتن. حرفي از خويش براي گفتن ندارم. شادا كسي كه مرگ در پرتو پيروزي بر تاركش تاج افتخار خون آلود بگذارد. شادا كسي كه مرگ در پايان مستي رقصي شور انگيز در آغوش دلبري غافلگيرش كند. وه كه چه خوش بود اگر خويشتن را در قدرت خداوند عظيم واله و شيفته مي يافتم و سپس در آن محو ميشدم و نابود ميگشتم! من دلبسته ء طغيان و لذت دردآگينم . من بندهء آن عشقم كه ذوق و چاشني كندي داشته باشد و مشتاق آن آرامش و صلحم كه طعم نوميدي دهد . من دلبسته ء طغيان پر آشوبم . فاوست/ اثر يوهان ولفگانگ فون گوته. براي پاسخ هاي من...
dokhtare-ordibehesht.blogfa.com
اردیبهشت
http://www.dokhtare-ordibehesht.blogfa.com/9003.aspx
حرف هایی یرای گفتن. دلتنگي هايي كه خاطره ميشود . حكايت , اگر همينگونه باشد , خاطره ميشوي! و نميدانم چرا , انگار خاطره بودن و خاطره شدن را دوست داري . از اينكه خاطره , گذشته است . خاطره در گذشته اسير است . بگذريم از اينكه من اسير خاطراتم . اسير گذشته ام . اسير خاطرات گذشته ام! درياب اكنون مرا . نبودنت دردناك است . مثل خاطراتي كه براي من هميشه دردناكند . مثل گذشته كه هميشه دردناك است. نميفهمي كه نبودن دردناكت , خاطرات خوبمان را هم دردناك ميكند! اين روزها , سخت اسير گذشته ها و خاطرات تو ام! زنی که من باشم!