S71D.BLOGFA.COM

gahivaghta70.blogfa.com

فقط گاهی وقتا...

http://www.gahivaghta70.blogfa.com/1392/08

خانوم کوچولو ای که شاید بزرگ شده. ﺗﻮ ﺑﺨﻮاﻩ,ﺗﻮ ﺑﻤﻮﻥ, ﺩﻭﺧﺘﻦ ﺁﺳﻤﻮﻥ و ﺯﻣﻴﻦ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻛﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﻧﻴﺴﺖ. ﻣﻦ ﻭاﺳﺖ ﻛﻞ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻭ اﺯ ﻧﻮ ﻣﻴﺴﺎﺯﻡ. ﻧﻪ ﺗﻮﻱ ﻫﻔﺖ ﺭﻭﺯ و ﻫﻔﺖ ﺷﺐ. ﻓﻘﻄ ﺗﻮﻱ ﻳﻚ ﭼﺸﻢ ﺑﻬﻢ ﺯﺩﻥ. تاريخ سه شنبه بیست و هشتم آبان ۱۳۹۲ساعت 10:4 نويسنده زهرا. یه مثال لعنتیم هست که میگه از دل برود هر آنکه از دیده برفت. پن: صداش مثه آب رو آتیش میمونه لعنتی. الکی نیست که انقدر دوسش دارم. پن: عاشقتونم که وقتی که یه پست رو متوجه نمیشید و نگران میشید بهم زنگ میزنید به جای کامنت گذاشتن. تاريخ جمعه هفدهم آبان ۱۳۹۲ساعت 21:38 نويسنده زهرا.

gahivaghta70.blogfa.com

فقط گاهی وقتا...

http://www.gahivaghta70.blogfa.com/1391/11

خانوم کوچولو ای که شاید بزرگ شده. خدایا خواهش میکنم بسه دیگه. داداشم دیگه تحمل نداره. مامان بابام پیر شدن. خدایا تو که میدونی من واسه داداشم میمیرم. خدایا اشکای این 7 سال رو دیدی؟ خدایا تا همین جا بسه دیگه. فقط یه چشم براش موند. اونو دیگه ازش نگیر. خواهش میکنم. تاريخ یکشنبه هشتم بهمن ۱۳۹۱ساعت 11:54 نويسنده زهرا. ترک های قلبم هیچ کدام تفصیر تو نیست. قوانین طبیعت را که میدانی,. ترک میخورد سنگی که زیاد گرم و سرد شود. حرفهای نیمکره ی راست مغز. از پشت عینک آفتابی. یه ورق کاغذ کاهی. یوسف آباد, خیابان شصت و ششم.

gahivaghta70.blogfa.com

فقط گاهی وقتا...

http://www.gahivaghta70.blogfa.com/1391/10

خانوم کوچولو ای که شاید بزرگ شده. سر کار مبرویم. بک جایی که دیگر پیش پدرمان نیست و این بسیار جالب انگیزناک است. تاريخ چهارشنبه ششم دی ۱۳۹۱ساعت 13:42 نويسنده زهرا. ترک های قلبم هیچ کدام تفصیر تو نیست. قوانین طبیعت را که میدانی,. ترک میخورد سنگی که زیاد گرم و سرد شود. حرفهای نیمکره ی راست مغز. از پشت عینک آفتابی. یه ورق کاغذ کاهی. یوسف آباد, خیابان شصت و ششم. پسری که دیگه نمیخواد باکره باشه. سه نقطه های مبهم.

dargahejan.blogfa.com

درگاه جان

http://www.dargahejan.blogfa.com/1392/02

Sitting on the roof of the world. کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد. نوشته شده در سه شنبه دهم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 23:31 توسط. Powered By BLOGFA.COM.

dargahejan.blogfa.com

درگاه جان

http://www.dargahejan.blogfa.com/1391/02

همونجا لخت و کرخت نشسته بودم و نه میشنیدم و نه فکر می کردم و نه می گفتم و نه می دیم. همون طور نشسته بودم و باد آروم صورتم رو نوازش می کرد.دهنم گاهی با حرکتی کوتاه به یه رهگذر سلام می کرد اما من هنوز ساکت توی خودم نشسته بودم،دهنم احوالپرسی می کرد اما من حتی نمی شنیدمش،احساس می کردم دارم به جایی حوالی معدم یا شاید یه جایی پشت معدم فرو می رم! من" داشتم توی یه جای تاریک توی معده ی خودم فرو می رفتم! و باد انگار همون چند تصویر مبهم افکارم رو هم با خودش می برد و همه جا سفید می شد و تصویر آدم هامبهم تر .

rahivaahi.blogfa.com

میــــــــــــــــم.عیـــــن!

http://www.rahivaahi.blogfa.com/9107.aspx

بین خودشون اسمش رو گذاشته بودن درد بالا آوردن! وقتی ساعت هفت دوشنبه ی هر هفته می شه بهونه واسه اینکه از هر گوشه ی تهرون لنتی خودتو برسونی به دخترک. دخترکی که بود،وقتی هیچ کس نبود. که ک ش اومد لحظه ها و حالا باورش سخت بود اینهمه زیاد شدنش واست. که انگاری بوده از اول اول زنده گی ت. انگار بوده از موقعی که اومدی تو این دنیای کوفتی. که وقتی فکر میکنی یادت نمیاد اولش ک ی بوده. چند ساله.از ک ی؟ که شده یه تیکه از جون و تن و روح.:). پیوست شد به دختری که بوی لیموی تلخ میدهد. برچسبها: به آدم هام. بد شانسی که منم!

rahivaahi.blogfa.com

میــــــــــــــــم.عیـــــن! - ترس‌هايتان را به آدم‌ها بگوييد. شايد کسى پيدا شد که قهرمان زندگي‌تان باشد.

http://www.rahivaahi.blogfa.com/post-110.aspx

ترسهايتان را به آدمها بگوييد. شايد کسى پيدا شد که قهرمان زندگيتان باشد. همه آدمها از يک چيزى مىترسند، مهم نيست از چى و چقدر،. مهم اينه که همه يک ترسى دارن. و هزار تا يکى ديگه و هزار تا ترس ديگه. حالا يکهو يک آدمى سر و کلهش توى زندگى اون آدمى که از يک چيزى مىترسيد. واسه اولين جاى بلند رفتن همپاش ميشه. واسه اولين فرمون همراهش ميشه. واسه اولين آبتنى کنارشه. و هى کمکم اون ترس کمرنگ ميشه. حالا اون آدم مىرسه به قلهها،. همه آدمها از يک چيزى مىترسند. پيوست به آدمى که گلستان است و ابراهيم کرده است مرا.

rahivaahi.blogfa.com

میــــــــــــــــم.عیـــــن!

http://www.rahivaahi.blogfa.com/9106.aspx

تا من هستم سرطان لبخندت را نخواهد پژمرد. تاريخ ساعت نويسنده میم. این دیوار داره روز به روز بلند تر میشه. آجرایی که ریخته اون گوشه. دونه دونه آجرایی که سوار میشن رو هم. اشک جمع میشه تو چشمای دخترک. گردنشو باید کم کم بلند کنه که ببینه این دیوار داره به کجا می رسه. با لیوان لیوان آب بغضشو میده پایین. کاش یکی از دخترک بپرسه "چته؟ کاش همه تو سکوت نشینن دور میز و فقط صدای قاشق چنگال بیاد. کاش یکی از دخترک بپرسه "چرا اینقد آب میخوری؟ تاريخ ساعت نويسنده میم. من هنوز ندیدم کسی رفتن را بلد باشد و . بماند.

rahivaahi.blogfa.com

میــــــــــــــــم.عیـــــن!

http://www.rahivaahi.blogfa.com/9108.aspx

اسمش را گذاشته کارهای خزیدنی. از آن کارهایی که وقتی مینشینی پایش نمی فهمی ک ی خانه فرو می رود در تاریکی! از آن کارهایی که این آخری ها شده آرام و قرارم! از آن کارهایی که هر جا باشی میشود که نگاهت رو بدزدی از آدما و سرت رو بکنی توی لاک خودت! اسمش را گذاشته سرای سکوت. از آن سکوت هایی که من بهشان میگویم "عاشقانه". از آن سکوت هایی که بین هیاهوی زنده گی پر از آرامش است. از آن سکوت هایی که هیچ! اما پر از حس است. بوی اسپند که بیاید،هر موقه ی سال،تداعی محرم. محرم که باشد صدای پسرک مداح سر کوچه. اینکه اشک می شوم.