SAANTAA.BLOGFA.COM

sokote-baran.blogfa.com

!!!!هيـــــــــــس

http://www.sokote-baran.blogfa.com/8806.aspx

به اشاره ي باران،هيس/حرف ها شنيدني نيست/گفتني نيست/حرف ها فقط بغض لحظه هاست كه مي ماند. دستتو بذار انتهاي گردنت. آهان،همونجا كه فشار مي دي،انگار يه چاله داره. مثل چاله هاي كوچه و خيابونا،كه وقتي بارون مياد ميشه توشون آسمونو ديد. شش تا انگشت بيا پايين. پنج تا انگشت بپيچ سمت چپ. چشاتو ببند و حس كن. اون ماهيچه اي كه اون زير،بالا و پايين ميره. مي دونم اسمش قلبه. تا حالا وجود جسميش رو درك كردي؟ من درك مي كنم. چون درد مي كنه. چون دوباره سر به سر خواب هام ميذاره. چون دوباره بد قلقي مي كنه. چون دلم لك زده براي يه.

sokote-baran.blogfa.com

!!!!هيـــــــــــس

http://www.sokote-baran.blogfa.com/8808.aspx

به اشاره ي باران،هيس/حرف ها شنيدني نيست/گفتني نيست/حرف ها فقط بغض لحظه هاست كه مي ماند. از 1388/07/25 تا 1388/08/24. در راستا و چپای فرموده ی جناب آقای کاسنی:. نمی خواهی آدم شوی". بیست و پنچم مهر چه روزی بود؟ روزی که نیمچه زلزله تهران رو لرزوند.به مرکزیت شهرری. کاری ندارم زمین خودش لرزید یا لرزوندنش،به من چه؟ اما دل خیلی ها رو هم لرزوند،از جمله خود بنده. من که متوجه نشدم،سر کلاس بودم تو دانشگاه. دانشگاه ما هم چسبیده به شهرری،روبروی مرقد امام خمینی( تا یادم نرفته بگم بعد از 2سال! سر مرقد ایشون نصب شده!

sokote-baran.blogfa.com

!!!!هيـــــــــــس

http://www.sokote-baran.blogfa.com/8807.aspx

به اشاره ي باران،هيس/حرف ها شنيدني نيست/گفتني نيست/حرف ها فقط بغض لحظه هاست كه مي ماند. پن: فردا/پنجشنبه/۳۰ مهر/جشن قلک شکان/. نوشته شده در چهارشنبه بیست و نهم مهر ۱۳۸۸ساعت 9:40 توسط شايد يه آدم! دلم از تمسخر خاربوته های خستگی. از سردی پس کوچه های پریشانی. مگر این راه تنهایی. بعد از شوره زار دلتنگی. به دریا نمی رسید؟ نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم مهر ۱۳۸۸ساعت 1:38 توسط شايد يه آدم! درد ناك ترين درد دنيا بغضه. دردناك تر از بغض،شليك ناخواسته اشكه. ياد روزهاي دبيرستان بخير. كي 4 سال گذشت؟ چه ساعت هايي بود.

sokote-baran.blogfa.com

!!!!هيـــــــــــس - عموم هم رفت...

http://www.sokote-baran.blogfa.com/post-41.aspx

به اشاره ي باران،هيس/حرف ها شنيدني نيست/گفتني نيست/حرف ها فقط بغض لحظه هاست كه مي ماند. نمی دونم چی باید بنویسم. از کی،از چی،از کجا. از این زندگیم که تبدیل شده به یه تراژدی خنده دار؟ فقط اینکه عموم هم رفت. رفت به اونجا که من نمی دونم کجاست. با این تفاوت که ناگهانی.ناگهانی. فکر کنم ایجا ازش زیاد نوشتم. عموم تو تک تک سلول های زندگیم بود. بود"یه فعل ماضی عوضی. فعل هایی که گند زدن به زندگی من. دلم می خواد انگشتم بذارم ته حلقوم روزگارم و تا آخرین ذره ی زندگیمو بالا بیارم. دلم برای صداش پر میزنه. در رگ ها نور ...

sokote-baran.blogfa.com

!!!!هيـــــــــــس - کشتن روزها

http://www.sokote-baran.blogfa.com/post-40.aspx

به اشاره ي باران،هيس/حرف ها شنيدني نيست/گفتني نيست/حرف ها فقط بغض لحظه هاست كه مي ماند. بالاخره آخر فروردین اومد. چقدر بد بود.چقدر تلخ بود.چقدر . دستم به عکاسی نمیره.به مداد.به کاغذ.به نوشتن.به خوردن.به هر چی زندگی. الان شب ،فردا صبح میشه! هیچ فرقی ندارن با هم.نمی دونم چند شنبه است،فقط می دونم آخر فروردین شده. اذون ظهر که میشه از خواب بلند میشم.سه ساعت بعدش ناهار می خورم. 5 ساعت بعدش شام.تمام مدت جلوی کامپیوترم و به صفحه زل می زنم. تو نت می چرخم.اخبار عکاسی رو می خونم .ایمیلمو چک می کنم،. بعد اذون ظهر و .

sokote-baran.blogfa.com

!!!!هيـــــــــــس

http://www.sokote-baran.blogfa.com/8903.aspx

به اشاره ي باران،هيس/حرف ها شنيدني نيست/گفتني نيست/حرف ها فقط بغض لحظه هاست كه مي ماند. نمی دونم چی باید بنویسم. از کی،از چی،از کجا. از این زندگیم که تبدیل شده به یه تراژدی خنده دار؟ فقط اینکه عموم هم رفت. رفت به اونجا که من نمی دونم کجاست. با این تفاوت که ناگهانی.ناگهانی. فکر کنم ایجا ازش زیاد نوشتم. عموم تو تک تک سلول های زندگیم بود. بود"یه فعل ماضی عوضی. فعل هایی که گند زدن به زندگی من. دلم می خواد انگشتم بذارم ته حلقوم روزگارم و تا آخرین ذره ی زندگیمو بالا بیارم. دلم برای صداش پر میزنه. در رگ ها نور ...

gurza.persianblog.ir

گورزا

http://gurza.persianblog.ir/1389/3

دنیای این روزای او! ساعت ۳:٠٠ ‎ق.ظ روز شنبه ٢٢ خرداد ۱۳۸٩. من و داستان هایم. با نارضایتی خودش را در آینه نگاه کرد. را نمی‌گفتند. این‌جا دیگر کافی بود پول را از کیف‌ش بیرون بکشد و صاحب هرچه می‌خواهد باشد. خیلی خوشگله. شالتونو چند خریدین؟ هفت و پونصد. پارسال تابستون از آریاشهر خریدمش! بلوز را پشت ویترین دیده بود. فروشنده رنگ مشکی آن را روی سطح شیشه‌ای پیشخوان باز کرده بود و به حرکات سارا نگاه می‌کرد که دوطرف لباس را از زیربغل‌هایش گرفته بود و باز می‌کرد تا از پهنای آن خیالش راحت بشو...از همین بهم بدید.

charcoal.blogfa.com

پوشیده با زغال - نامجو

http://charcoal.blogfa.com/post-29.aspx

قصه را صورت پنهان بیترس از قضاوت میگوید. همه حقیقت، همه دروغ. گاهی فالش خواندن، شاید بعضی از آدم های متوازن متقارن را اذیت کند ولی تا کسی فالش نخواند کسی ژوست را تشخیص نمی دهد. گرچه گاهی خود فالش راه منتخب می شود و گاهی به نتایج بهتر و بزرگتری هم می رسد. به نوعی آنارشیسم است که در فکر، تا دم ایده آلیسم می رود و در واقع [البته بی شک] به آن نمی رسد. تاییدش هم به اندازه ی ردش مسخره و بیهوده است. بعضی ها نجس اند و بعضی ها عزیز. نوشته شده در یکم خرداد ۱۳۸۹ساعت توسط شهاب. یادداشت های یک گلابی دیوانه.

charcoal.blogfa.com

پوشیده با زغال - MESSAGE DELETED

http://charcoal.blogfa.com/post-35.aspx

قصه را صورت پنهان بیترس از قضاوت میگوید. همه حقیقت، همه دروغ. در تاکسی یکی پیاده می شود و یکی که کنار من نشسته کمی جا باز می کند و پایش به پشت پای مرد اولی که دارد پیاده می شود گیر می کند. دستی از پنجره ی باز ماشین روی صورت بغل دستی ام فرود می آید و او فریاد می زند: مادر جند.ه! خیلی از تاریک شدن هوا نمی گذرد که خانمی مجرد بر می گردد و رو به خواهر زاده اش که چند متری با او فاصله دارد، به طوری که من بشنوم، تقریبا فریاد می زند: "مامان بدو! 1] وام گرفته از شهر قصه، بیژن مفید. یادداشت های یک گلابی دیوانه.

sokote-baran.blogfa.com

!!!!هيـــــــــــس

http://www.sokote-baran.blogfa.com/8811.aspx

به اشاره ي باران،هيس/حرف ها شنيدني نيست/گفتني نيست/حرف ها فقط بغض لحظه هاست كه مي ماند. این پست سیاسی نیست! شهرک ما سه تا خط اتوبوس داره.دو تا به مقصد مترو،یکی به مقصد یه میدون مهم. سال های ساله که این سه خط مردم رو کاور می کنه. سال های سال مسیر این سه خط از سه تا میدون اصلی شهرک میگذشت و آخرین ایستگاه میدون سوم بود. سال های سال به خوبی و خوشی می گذشت.همه راضی بودیم و دور هم گل میگفتیم و گل میشنیدیم! تا اینکه یه روز صداهایی شنیدیم. بالاخره مقامات مجبور شدن مسیر این سه خط رو عوض کنن. اون خانواده ها و کسبه...