n-shop.mihanblog.com
فروشگاه لباس و کیف مارکدار - مطالب
http://n-shop.mihanblog.com/post/author/517634
فروشگاه لباس و کیف مارکدار. دوشنبه 13 تیر 1390 11:57 قبل از ظهر. دوشنبه 13 تیر 1390 11:51 قبل از ظهر. دوشنبه 13 تیر 1390 11:48 قبل از ظهر. شنبه 11 تیر 1390 10:47 قبل از ظهر. شنبه 11 تیر 1390 10:33 قبل از ظهر. شنبه 11 تیر 1390 10:47 قبل از ظهر. پنجشنبه 2 تیر 1390 10:29 قبل از ظهر. من فعلا 2 رنگ این کیفو دارم که فردا عکسشو میزارم. قیمت : 38000 T. شنبه 4 تیر 1390 09:41 قبل از ظهر. چهارشنبه 1 تیر 1390 12:47 بعد از ظهر. هدف من از این وبلاگ فروش کیف و لباسهای مارکدار خواهد بود . ممنون از همه شما.
n-shop.mihanblog.com
فروشگاه لباس و کیف مارکدار - نمایش آرشیو ها
http://n-shop.mihanblog.com/post/archive
فروشگاه لباس و کیف مارکدار. هر چقدر که بخواهی. بازدید این ماه :. بازدید ماه قبل :. تعداد کل پست ها :. آخرین بروز رسانی :.
gppnu.mihanblog.com
روان شناسی - انگیزه ای برای درس خواندن ندارم
http://gppnu.mihanblog.com/post/398
من از یاد دادن آنچه كه یاد گرفته ام، هرگز خسته نشده ام. این تنها خدمت ناچیزی است كه می توانم آن را به خود نسبت دهم. انگیزه ای برای درس خواندن ندارم. جمعه چهارم اسفندماه سال 1391 : نویسنده : علی رضا دره زرشکی. دست و دلم به درس خوندن نمی ره و هر چی می خوام خودم رو متقاعد کنم که باید درس بخونم ، نمی تونم همة امکانات هم برای درس خوندن فراهمه، چه کنم؟ 2 انگیزه و علاقه که عاملی درونی است و به روشن شدن هدف درس، بستگی و ارتباط مستقیم دارد. 6 بهره گیری از تلقین مثبت اگر تحت تأثیر افکار منفی قرار می گیرید و در مقط...
n-shop.mihanblog.com
فروشگاه لباس و کیف مارکدار - مطالب خرداد 1390
http://n-shop.mihanblog.com/post/archive/1390/3
فروشگاه لباس و کیف مارکدار. سه شنبه 31 خرداد 1390 12:08 بعد از ظهر. هر چقدر که بخواهی. بازدید این ماه :. بازدید ماه قبل :. تعداد کل پست ها :. آخرین بروز رسانی :.
iloveyoumohsen18.mihanblog.com
......باران غم....... - خوش خیال
http://iloveyoumohsen18.mihanblog.com/post/22
خوش آمدید اینجا چیزی برای دانلود نیست ولی داستان های آموزنده ای هست. دوشنبه 19 دی 1390. اخرین لحظه ی رفتن تو یادم نمی ره. به ادامه مطلب مراجعه کنید دوست عزیز. اخرین لحظه ی رفتن تو یادم نمی ره. اشكا دونه دونه رو گونه ی من نشسته بود. دلم از جور زمونه خسته بود. وقتی كه تو بوسه هاتو می دادی. انگاری اتیش به قلبم می زدی. نوبت من كه رسید انگاری دیرت شده بود. عشق بی دلیل من دست و پا گیرت شده بود. با نگاه تو به ساعت دل من شكست و ریخت. شیشه ی عمر منم تموم شدو هیشكی ندید. تو می رفتی رو تن برگای خیس. ار اس اس وبلاگ.
iloveyoumohsen18.mihanblog.com
......باران غم....... - منصور وژاله
http://iloveyoumohsen18.mihanblog.com/post/24
خوش آمدید اینجا چیزی برای دانلود نیست ولی داستان های آموزنده ای هست. دوشنبه 19 دی 1390. امروز روز دادگاه بود ومنصورداشت ازهمسرش جدا می شد. منصورباخودش زمزمه میکرد.چه دنیای عجیبی است این دنیای ما! یک روز به خاطر ازدواج با ژاله سرازپا نمی شناختم وامروز به خاطر طلاقش خوشحالم! ژاله ومنصور هشت سال دوران کودکی روباهم سپری کرده بودند. آنها همسایه دیوار به دیوار هم بودند ولی به خاطر ورشکست شدن پدر ژاله اوناخونشون روفروختن تابدیهی هاشونوپرداخت کنن بعدهم اونارفتن به شهرخودشون! بعدازرفتن اونا منصور چندماهی افسرده شد.
iloveyoumohsen18.mihanblog.com
......باران غم....... - دیوانگی وعشق
http://iloveyoumohsen18.mihanblog.com/post/20
خوش آمدید اینجا چیزی برای دانلود نیست ولی داستان های آموزنده ای هست. دوشنبه 19 دی 1390. زمان های قدیم وقتی هنوز راه بشر به زمین باز نشده بود. فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند. ذکاوت گفت بیایید بازی کنیم. مثل قایم باشک! دیوانگی فریاد زد: آره قبوله من چشم می زارم! چون کسی نمی خواست دنبال دیوانگی بگردد همه قبول کردند. دیوانگی چشم هایش را بست و شروع به شمردن کرد: یک . دو . سه ! همه به دنبال جایی بودند که قایم بشوند. نظافت خودش را به شاخ ماه آویزان کرد. خیانت خودش را داخل انبوهی از زباله ها مخفی کرد.
n-shop.mihanblog.com
فروشگاه لباس و کیف مارکدار - اطلاع:
http://n-shop.mihanblog.com/post/2
فروشگاه لباس و کیف مارکدار. چهارشنبه 1 تیر 1390 11:47 قبل از ظهر. هدف من از این وبلاگ فروش کیف و لباسهای مارکدار خواهد بود . من قصد دارم عکس کیف و لباسها را به تدریج قرار دهم و هرکسی پسندید برای من پیغام بگذارد تا نحوه دریافت انرا اطلاع دهم امیدوارم از این فروشگاه وبلاگی خوشتون بیاد. من تا چند روز اینده کارمو شروع میکنم. ممنون از همه شما. هر چقدر که بخواهی. بازدید این ماه :. بازدید ماه قبل :. تعداد کل پست ها :. آخرین بروز رسانی :.
iloveyoumohsen18.mihanblog.com
......باران غم....... - پیر مرد عاشق
http://iloveyoumohsen18.mihanblog.com/post/17
خوش آمدید اینجا چیزی برای دانلود نیست ولی داستان های آموزنده ای هست. دوشنبه 19 دی 1390. داستان پیر مرد عاشق. پرستاری به او گفت:" شما نگران نباشید ما به او خبر میدهیم. که امروز دیرتر میرسید." پیرمرد جواب داد:"متاسفم.او بیماری فراموشی دارد ومتوجه چیزی نخواهد شد وحتی مرا هم نمیشناسد." پرستارها با تعجب پرسیدند: پس چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او میروید در حالی که شما را نمیشناسد؟ پیر مرد با صدای غمگین وآرام گفت:" اما من که او را می شناسم. ار اس اس وبلاگ. صحبت های یک مرد. وبلاگی برای همه ایرانیان.