kachab.blogsky.com
برچسب هجرت - ماهی های دریای کابل!
http://kachab.blogsky.com/tag/هجرت
ماهی های دریای کابل! سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، ن ف س بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک! به بهانه تولد باران، با تأخیر! نه که باید دور می شدم، که به این احساس و اعتراف برسم، که سالهاست دوریم از هم، خیلی راه بود تا کانادا، جایی که خودش انتخاب کرده بود، و در آن دوران از زندگیم من هیچ نمی دانستم از مولتی کالچرال بودن و زیبایی پاییزها و نیاگارایش، فقط می دانستم خیلی دور است، دورتر از نروژ که آنزمان دایی رفته بود آنجا! من محافظه کارم و تو لیبرال! درست وقتی که از همه چیز تهی شده بودم. بید...
rkhavari2011.wordpress.com
شما همیشه لبخند روی لبتان هست؟! | یادداشتهای کودک مهاجر
https://rkhavari2011.wordpress.com/2013/12/14/شما-همیشه-لبخند-روی-لبتان-هست؟
به یاد کودکی هایی که نکردم. شما همیشه لبخند روی لبتان هست؟ دسامبر 14, 2013. چوکی کنار دست موتروان هنوز یک نفر جای دارد که موتروان سوار می شود و موتر حرکت می کند. موتروان نگاهی به زنی که کنار دستش نششته می کند و ارام می گوید. 8211; شما کرایه دو نفر را میدین؟ زن بی تامل و بدون اینکه به موتروان نگاه کند، می گوید:. 8211; نه، چرا باید کرایه دو نفر را بدم؟ 8211; خوب اینجا جای دو نفر هست…. 8211; ببخشید، بار اولم هست که سوار موتر می شوم! 8211; شما همیشه لبخند روی لبتان هست؟ From → کابلستان. من هستم سوده خانم!
soode61.wordpress.com
soode | خلسه در پياده رو
https://soode61.wordpress.com/author/soode61
خلسه در پياده رو. براي نوشتن حرف هايم. نوامبر 3, 2016. چادر ململ بي بي حاجي. چادر يك دست سفيد ململ سركرده بود و پيچيده بود دور رويش تسبيح هم دستش بود، اگر يكي ديگر ميديدش ميگفت بي بي حاجي ماشاالله چه نور كشيدي خدا قبول كنه! اما من از اين حرفها بلد نيستم كوشش كردم چيزي در مدح حاجي بگويم هيچ نشد، تنها رفتم و رو بوسي كردم و گفتم به خير آمدي بي بي حاجي؟ بي بي حاجي كالا را از ماشين كشيده بود و انداخته بود تا خشك شوند و ديگر كاري نداشت حتمن دلش ميشد چاي بخورد و قصه كند. وقتي شروع كرد به هورت كشيدن چاي فرصت...
soode61.wordpress.com
مريم عذرا بي نهايت باكره است! | خلسه در پياده رو
https://soode61.wordpress.com/2015/04/15/مريم-عذرا-بي-نهايت-باكره-است
خلسه در پياده رو. براي نوشتن حرف هايم. آوریل 15, 2015. مريم عذرا بي نهايت باكره است! يك جوري مريم عذرا وار گب ميزند از موضع يك دختر بي نهايت عاقل و بي نهايت پاكدامن و البته بي نهايت باكره و خودم هم نميدانم بي نهايت باكرگي يعني چقدر! اما مطمينم خودش عاشق اينست كه باكره بودنش بينهايت باشد مثلن تا حالا ناخن مرد نامحرم نخورده باشد به ريشه ي شالش. من هم كه زن! This entry was posted in از آنهايي كه ميشناسم. یک دیدگاه برای ” مريم عذرا بي نهايت باكره است! آوریل 15, 2015 در 1:39 ب.ظ. آوریل 15, 2015 در 4:03 ب.ظ.
soode61.wordpress.com
براي گفتن و نوشتن! | خلسه در پياده رو
https://soode61.wordpress.com/2015/03/11/براي-گفتن-و-نوشتن
خلسه در پياده رو. براي نوشتن حرف هايم. مارس 11, 2015. براي گفتن و نوشتن! از من پرسيد چرا وبلاگ مينويسي؟ This entry was posted in زنانه. And tagged زن بودن. یک دیدگاه برای ” براي گفتن و نوشتن! مارس 23, 2015 در 8:19 ق.ظ. اين روزها خيلي ميپيچم به اصالت حرف ها به ايمان كامل داشتن بهشان و بعد نوشتن. طرز فکر قشنگیه دوس دارم. آوریل 4, 2015 در 3:55 ب.ظ. پاسخی بگذارید لغو پاسخ. دیدگاهتان را اینجا وارد نمایید. در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی شمایلها کلیک نمایید:. نشانی هرگز عمومی نمیشود). نوشي و جو...
soode61.wordpress.com
ما هنوز هستيم! | خلسه در پياده رو
https://soode61.wordpress.com/2015/08/12/ما-هنوز-هستيم
خلسه در پياده رو. براي نوشتن حرف هايم. اوت 12, 2015. ننوشتن آدم را تنبل ميكند. وقتي نمينويسي كم كم تعهد به نوشتنت كم ميشود و روزها ميگذرند بدون اينكه كلمه اي بنويسي. مثل من كه مدت هاست ننوشته ام بيشتر از دو ماه. اولش نميتوانستم، ذهنم بي نهايت درگير بود مشكلاتي بود كه نميتوانستم ببنويسمشان و چيزهايي بود كه ميتوانستم اما نميشد، فرصتش پيش نمي آمد، حوصله اش نبود، گاهي هم سكوت ميكردم حتي روي كاغذ. پن ميخواستم براي نوشتن دوباره شروع شكوهمندي داشته باشم اما نشد. منتظر يك واقعه ي شكوهمند بودم تا اينكه ديدم چ...
soode61.wordpress.com
اينجا هزاران كلمه براي مرگ وضع كرده اند يك كلمه براي زندگي! | خلسه در پياده رو
https://soode61.wordpress.com/2015/05/06/اينجا-هزاران-كلمه-براي-مرگ-وضع-كرده-اند
خلسه در پياده رو. براي نوشتن حرف هايم. مه 6, 2015. اينجا هزاران كلمه براي مرگ وضع كرده اند يك كلمه براي زندگي! ميدانم كه با تمام اينها زندگي جريان دارد و روزي ده ها جوان عسكر پرپر ميشوند روزي چند نفر برابر ميشوند به انتحاري هاي سطح شهر در حال خريد، در حال گرفتن معاششان از بانك در حال خريدن آيس كريم براي بچه هايشان،و روزي چند نفر را ظالبان و داعش و دزد ها در راه سركيسه ميكنند و سرميبرند، آدم همه ي اينها را ميداند و نميداند. This entry was posted in از جنگ. مه 6, 2015 در 11:23 ق.ظ. و چقد جون آدم بی ارزش!
soode61.wordpress.com
بعد از دو هفته رخصتي هنوز هواي باميان در سرم است! | خلسه در پياده رو
https://soode61.wordpress.com/2015/04/06/بعد-از-دو-هفته-رخصتي-هنوز-هواي-باميان-در
خلسه در پياده رو. براي نوشتن حرف هايم. آوریل 6, 2015. بعد از دو هفته رخصتي هنوز هواي باميان در سرم است! دم دروازه نگهبان هاي امنيتي راهشان نميدادند و زنگ ميزدند راه به راه به من و عصباني برميگشتند و الخ! هنوز درگير تبعات دردناك اشتباهم بودم كه يكي آمد سر ميزم و پرسيد قرار ملاقات ساعت دو كجاست؟ گفتم فلان جا نوشته ام در برنامه، گفت: ميشه دقيق تر بپرسي كدام ساختمان و كدام اتاق؟ روزهاي بديست اينجا، سي و يك مسافر هزاره گم شده اند و رفته اند لادرك! This entry was posted in حرف هاي روزانه. سلام سوده خانم. ن...
soode61.wordpress.com
معلمي عشق ميخواهد و اين يك شعار نيست! | خلسه در پياده رو
https://soode61.wordpress.com/2015/03/04/معلمي-عشق-ميخواهد-و-اين-يك-شعار-نيست
خلسه در پياده رو. براي نوشتن حرف هايم. مارس 4, 2015. معلمي عشق ميخواهد و اين يك شعار نيست! گفت يك كم فهميدم اما… مجبورش كردم كه تكرار كند بچه ي حرف گوش نكن و خنگي است تا دوباره برايش توضيح بدهم و او هم مجبور شد تكرار كند . او آن وقت يازده سالش بود و من شانزده. خيلي بزرگ نبودم دختر نوجوان چاق و كمي افسرده اي بودم كه حوصله ام نميشد خيلي با برادرهايم سر و كله بزنم اما هنوز هم هر وقت يادم ميايد از خودم بدم ميايد. This entry was posted in پيامبرانه. یک دیدگاه برای ” معلمي عشق ميخواهد و اين يك شعار نيست! شما د...