SAHARBAYATI.BLOGSPOT.COM

inadama.persianblog.ir

این آدما

http://inadama.persianblog.ir/1388/2

قصهی جدایی ما آدما، قصهی دوری ماست از خودمون، قصهی "سادگی"ی گمشدمون. و چه عقلکلهایی هستند آنان! فالگیری که در حدود ٢ ساعت بالغ بر ۵٠-۶٠ هزار تومان درآمد داشت‌! کافه‌ای بود متفاوت . کاغذی که روش نوشته شده بود «هاله، چشم بودا، قهوه، رنگ، کف‌بینی، ٣٠٠٠ تومن» رو گذاشت روی میز و رفت سراغ میزهای بعدی. برای چند. سه تا قهوه ترک سفارش دادیم و صبر کردیم تا نوبت ما برسه! یک ساعتی طول کشید تا نوبت ما شد! Raquo; گفتن «خبرنگار» بعد گفت منم سال ١٣۵٧ خبرنگار کیهان بودم! از من پرسید «شغل شما چیه؟ تا اون‌جایی که من ش...

inadama.persianblog.ir

این آدما

http://inadama.persianblog.ir/1388/1

قصهی جدایی ما آدما، قصهی دوری ماست از خودمون، قصهی "سادگی"ی گمشدمون. همسایه دست چپی ما سال‌هاست که تا نیمه‌های شب چراغ‌هایشان روشن است. و همسایه دست راستی‌مان همان سر شب چراغ‌هایشان را خاموش می‌کند! شب از نیمه گذشته، صدای خنده‌های بلند بلندشان را هر شب به وضوح می‌شونم. این همسایه دست چپی تذکر واجب شده است! هق‌هق گریه و قهقهه‌‌ی خنده درهم آمیخته شده. گوش که تیز می‌کنم، تذکرم را به همسایه دست راستی می‌دهم! ابرهای تیره را که برای سرکوب خورشید بفرستی، نور را از خودت دریغ کرده‌ای! تا دلش برایم بیشتر تنگ شود.

inadama.persianblog.ir

این آدما

http://inadama.persianblog.ir/1387/11

قصهی جدایی ما آدما، قصهی دوری ماست از خودمون، قصهی "سادگی"ی گمشدمون. کمی دقت کنی شهر پر از عطر نرگس است،. کاش به جای عطر نرگس این روزها شهر بوی محبت می‌گرفت. چه ماهرانه محو می‌کنی،. چه عاجزانه محو می‌شوم! ۱- جایی خواندم: وجدانی که یک بار خریده شده بازهم خریده خواهد شد. ۲- آینه را که رودرروی خاطراتت بگیری، حقیقت را خواهی دید! ۳- انتهای جاده‌ی آرزوهایم به هیچستان رسیده است! ۴- پاهایم دیگر توان کشیدن تن را ندارد! ۵- مثل آینه شکستم تو ندیدی، صدای شکستنم رو نشنیدی. عشق که از در وارد شود. آن هنگام مشخص نیست.

inadama.persianblog.ir

این آدما

http://inadama.persianblog.ir/1388/7

قصهی جدایی ما آدما، قصهی دوری ماست از خودمون، قصهی "سادگی"ی گمشدمون. تنها حسی که در زندگی حتی با حضور ده‌ها نفر وجود دارد، تنهایی است. تنها حسی که در زندگی هر روز بیشتر به آن فکر می‌کنیم، تنهایی است. تنها حسی که در زندگی به فکر راهی گریزی از آن هستیم، تنهایی است. تنها حسی که در زندگی هرگز عادت نمی‌شود، تنهایی است. تنها حسی که در زندگی. فقط با آن کنار می‌آییم، تنهایی است. 1- «دلتنگی‌های من» را از این صفحه حذف کرده‌ام، از کدام دلتنگی بنویسم، این روزها خود دلتنگی هستند. زن ناخوش است و سردرد شدیدی دارد. ...

inadama.persianblog.ir

این آدما

http://inadama.persianblog.ir/1387/10

قصهی جدایی ما آدما، قصهی دوری ماست از خودمون، قصهی "سادگی"ی گمشدمون. هفت سال است که خودش را موأخذه می‌کند که چرا چرا چرا؟ سه ماه قبل از رفتنش مثل همه‌ی خواهرها و برادرها باهم بگومگو کردند. نه یک بار، نه دوبار، نه سه‌بار چندین و چندین‌بار برادر برای آشتی پیشقدم شد، واسطه فرستاد، اما او . دیو لجاجت درونش لانه کرده بود . سه ماه بعد، بعد از ۴ روز کما، در یک صبح سرد برادر برای همیشه پر کشید و رفت . و او هرگز خود را نبخشید نبخشید نبخشید که چرا چرا چرا! با تو هستم کوچولو،. خودت رو سرزنش نکن که گناهت چه بود،.

inadama.persianblog.ir

گره‌ی آزادی! - این آدما

http://inadama.persianblog.ir/post/107

قصهی جدایی ما آدما، قصهی دوری ماست از خودمون، قصهی "سادگی"ی گمشدمون. کاش تنها گره‌ی کور زندگی‌ام،. گره‌ای باشد که به قلب تو خورده است! 1- دیروز، روز بسیار مهمی در زندگی‌ام بود، روزی که تصمیم گرفتم تک‌تک لحظه‌هایم را با انسان دیگری تقسیم کنم و می‌دانم که او نیز چنین است. 2- همیشه با خشونت و قتل و آدم‌کشی (از هر نوعی‌) بیزار بوده‌ام. خوب، آفرین بر شما ‌که "ریگی". را گرفتید (با چطور و چگونه و حاشیه‌هایش هم کاری ندارم! حتما هم به سزای اعمالش برسانیدش! از شادمهر) به یاد تمام شهدا و دربندان "کوی دانشگاه".

inadama.persianblog.ir

این آدما

http://inadama.persianblog.ir/1388/4

قصهی جدایی ما آدما، قصهی دوری ماست از خودمون، قصهی "سادگی"ی گمشدمون. اعتماد به وجود آمده به یکباره شکسته می‌شود و همین‌جاست که نمی‌دانی با این دوست‌نما چه باید بکنی! همه‌ی این‌ها را گفتم تا به این‌جا برسم که بدانی من همیشه می‌فهمم در اطرافم چه می‌گذرد، خیلی زودتر از آن‌که فکرش را هم بکنی، پس سکوتم را به پای نفهمی‌ام نگذار. بدان سکوت می‌کنم تا حرمت نان و نمکی که باهم خوردیم نشکند اما تو. در این دنیای خسته‌کننده‌ باید از باهم بودن لذت ببریم نه این‌که موجبات آزار و نگرانی یکدیگر را فراهم کنیم! ٣- در مرداب خ...

inadama.persianblog.ir

خداحافظ دانشکده خبر - این آدما

http://inadama.persianblog.ir/post/109

قصهی جدایی ما آدما، قصهی دوری ماست از خودمون، قصهی "سادگی"ی گمشدمون. هر روز از پنجره به رفت و آمد ماشین‌ها نگاه می‌کنم بعد با خودم فکر می‌کنم که زندگی ما آدم‌ها درست مثل همین اتوبان و حرکت ماشین‌هاست، گاهی تند و سریع و گاهی کند، گاهی آروم و گاهی پرهیاهو وگاهی با تصادف و خسارت. اما در هر حالتی که باشد می‌گذرد، در یک چشم به هم زدن درست مثل همین ماشین‌ها! بالاخره این دانشگاه (لانه جاسوسی) به پایان رسید، تعجب نکنید این لقبی بود که من و سیندرلا و فاطمه بهش داده بودیم! واقعا از خودت می‌پرسم خسته نشدی و یا...

inadama.persianblog.ir

این آدما

http://inadama.persianblog.ir/1389/1

قصهی جدایی ما آدما، قصهی دوری ماست از خودمون، قصهی "سادگی"ی گمشدمون. باز هم دیر شد! شاید دیر شده باشد، مطمئن نیستم! همین‌قدر می‌دانم که دیر کردم خیلی حرف‌ها در دلم ماند که نگفتم، (حتی نتوانستم تبریک عید را هم به موقع بگویم! لعنتی شد، یک‌سری مسائل شخصی هم مزید بر علت! امیدوارم به زودی همه‌ی کوتاهی‌ای که در حق شما و این آدما. برای زحمتی که برایم کشید تشکر می‌کنم. تولدت مبارک. نوشته شده در چهارشنبه ۱۱ فروردی&#160...Design By : Night Melody. اینجا نه کسی میخواند نه کسی به کنجی میگرید، نه مهنیزی زده میشود نه ...