SARZAMINZIBA.BLOGFA.COM

cuchum.blogfa.com

زنده ام به جرمی که نمیدانم؟

http://www.cuchum.blogfa.com/post-52.aspx

زنده ام به جرمی که نمیدانم؟ زندگی چیزی جز حسرت نشد. نوشته شده در دوشنبه ۱۶ بهمن۱۳۹۱ساعت 13:2 PM. متولد شهریور سال 1369. شماره شناسنامه : دو صفحه بی مفهوم. محل صدور : دنیای فراموش شدگان. تولد : محراب غم. تاریخ تولد : روزی که چشمانم به چشمان تو افتاد. نام مادر: دریای غم. نام پدر: کوههای غم. محل صدور: دنیای خاموش. گناه: به دنیا آمدن. آدرس: کوچه نا مهربان. عشق در چه راهی کشته شد؟ آرزو: با تو بودن. محل کار:در قلب شما عزیزان. میزان در آمد:فقط سوختن قلب. گریه کردم گریه کردم اما دردمو نگفتم. پسر نوح و دختر هابیل .

cuchum.blogfa.com

زنده ام به جرمی که نمیدانم؟

http://www.cuchum.blogfa.com/post-39.aspx

زنده ام به جرمی که نمیدانم؟ زندگی چیزی جز حسرت نشد. و همه با هم فریاد میزدند حسنک کجایی. شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود. حسنک مدتهای زیادی است که به خانه نمیآید. او به شهر رفته. و در آنجا شلوار جین و تی شرتهای تنگ به تن میکند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات. جلوی آینه به موهای خود ژل میزند. موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست. چون او به موهای خود گلت میزند. دیروز که حسنک با کبری چت میکرد . کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است. کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند. در کتابهای د...

cuchum.blogfa.com

زنده ام به جرمی که نمیدانم؟

http://www.cuchum.blogfa.com/post-32.aspx

زنده ام به جرمی که نمیدانم؟ زندگی چیزی جز حسرت نشد. صدای شکستن آمد و از جا پریدم و دویدم و دویدم و دیدم . صدای دل پسرک عاشقی بود که دختر همسایه به نیت ناز ، دمار از روزگارش در آورده بود . بیچاره من . که خیال کردم سرویس استکان مادرم بود که ناقص شد! سکوت تنها چاره فریادهای بی انتهای مردک تاکسی ران بود. حرف حساب می زد و من محکوم . تقصیر من بود . همه گناه من این بود :. خواستم بپرسم . گفتند بزرگ می شوی و می فهمی. بزرگ شدم و آنچنان فهماندندم که هنوز جایش درد می کند . دست و پايم گم شد ودلم ه ری ریخت . بغض بی وق...

cuchum.blogfa.com

زنده ام به جرمی که نمیدانم؟

http://www.cuchum.blogfa.com/post-35.aspx

زنده ام به جرمی که نمیدانم؟ زندگی چیزی جز حسرت نشد. سلام این داستان جالبه از دستش ندید. آقاي جك رفته بود استخدام بشود ، صورتش را شش تيغه كرده بود و كروات تازه اش را به گردنش بسته بود ، لباس پلو خوري اش را پوشيده بود و حاضر شده بود تا به پرسش هاي مدير شركت جواب بدهد. اقاي مدير شركت بجاي اينكه مثل نكير و منكر، آقاي جك را سين جين بكند، يك ورق كاغذ گذاشت جلوش و از او خواست تنها به يك سئوال پاسخ بدهد. سئوال اين بود:. دومين نفر، صميمي ترين و قديمي ترين دوست شما است كه حتي يك بار جان شما را از مرگ نجات داده است.

cuchum.blogfa.com

زنده ام به جرمی که نمیدانم؟

http://www.cuchum.blogfa.com/post-41.aspx

زنده ام به جرمی که نمیدانم؟ زندگی چیزی جز حسرت نشد. همیشه عاشق بارون بودم . دیروز وقتی بارون اومد نرفتم و توی اتاقم. موندم بارون همه ی برگهارا یکی یکی شست همه چیز پاک و تمیز. شد نرفتم چون ترسیدم نکنه دلم از دروغهات پاک بشه و برگردم. نوشته شده در چهارشنبه ۶ مهر۱۳۹۰ساعت 9:27 AM. متولد شهریور سال 1369. شماره شناسنامه : دو صفحه بی مفهوم. محل صدور : دنیای فراموش شدگان. تولد : محراب غم. تاریخ تولد : روزی که چشمانم به چشمان تو افتاد. نام مادر: دریای غم. نام پدر: کوههای غم. محل صدور: دنیای خاموش. آرزو: با تو بودن.

cuchum.blogfa.com

زنده ام به جرمی که نمیدانم؟

http://www.cuchum.blogfa.com/post-50.aspx

زنده ام به جرمی که نمیدانم؟ زندگی چیزی جز حسرت نشد. آن عشق كه ديده گريه آموخت ازو. دل در غم او نشست و جان سوخت ازو. امروز نگاه كن كه جان و دل من. جز يادي و حسرتي چه اندوخت ازو. نوشته شده در پنجشنبه ۶ بهمن۱۳۹۰ساعت 10:33 AM. متولد شهریور سال 1369. شماره شناسنامه : دو صفحه بی مفهوم. محل صدور : دنیای فراموش شدگان. تولد : محراب غم. تاریخ تولد : روزی که چشمانم به چشمان تو افتاد. نام مادر: دریای غم. نام پدر: کوههای غم. محل صدور: دنیای خاموش. گناه: به دنیا آمدن. آدرس: کوچه نا مهربان. عشق در چه راهی کشته شد؟

cuchum.blogfa.com

زنده ام به جرمی که نمیدانم؟

http://www.cuchum.blogfa.com/post-30.aspx

زنده ام به جرمی که نمیدانم؟ زندگی چیزی جز حسرت نشد. پسر بچه ای یک برگ کاغذ به مادرش داد . مادر که در حال آشپزی بود ،دستهایش را با حوله تمیز کرد. و نوشته را با صدای بلند خواند. او نوشته بود :. کوتاه کردن چمن باغچه 5.000 تومان. مراقبت از برادر کوچکم 2.000 تومان. نمره ریاضی خوبی که گرفتم 3.000 تومان. بیرون بردن زباله 1000 تومان. جمع بدهی شما به من :۱۱.000 تومان! مادر نگاهی به چشمان منتظر پسرش کرد،. چند لحظه خاطراتش را مرور کرد. و سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب این را نوشت:. چشمانش پر از اشک شد. من به...

cuchum.blogfa.com

زنده ام به جرمی که نمیدانم؟

http://www.cuchum.blogfa.com/post-29.aspx

زنده ام به جرمی که نمیدانم؟ زندگی چیزی جز حسرت نشد. دينوسيله من رسما از بزرگسالی استعفا می دهم. و مسئوليتهای يک کودک هشت ساله را قبول می کنم. می خواهم به يک ساندويچ فروشی بروم. و فکر کنم که آنجا يک رستوران پنج ستاره است. می خواهم فکر کنم شکلات از پول بهتر است،. چون می توانم آن را بخورم. می خواهم زير يک درخت بلوط بزرگ بنشينم. و با دوستانم بستنی بخورم. می خواهم درون يک چاله آب بازی کنم. و بادبادک خود را در هوا پرواز دهم. می خواهم به گذشته برگردم،. وقتی همه چيز ساده بود،. وقتی داشتم رنگها را،. تکیه دادم به ...

cuchum.blogfa.com

زنده ام به جرمی که نمیدانم؟

http://www.cuchum.blogfa.com/post-46.aspx

زنده ام به جرمی که نمیدانم؟ زندگی چیزی جز حسرت نشد. خدایا فاصلت با من . خودت گفتی که کوتاهه. از اینجا که من ایستادم . چقد تا آسمون راهه! نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ آبان۱۳۹۰ساعت 1:10 AM. متولد شهریور سال 1369. شماره شناسنامه : دو صفحه بی مفهوم. محل صدور : دنیای فراموش شدگان. تولد : محراب غم. تاریخ تولد : روزی که چشمانم به چشمان تو افتاد. نام مادر: دریای غم. نام پدر: کوههای غم. محل صدور: دنیای خاموش. گناه: به دنیا آمدن. آدرس: کوچه نا مهربان. عشق در چه راهی کشته شد؟ آرزو: با تو بودن. محل کار:در قلب شما عزیزان.