man0khodam.persianblog.ir
هیچ جز این
http://man0khodam.persianblog.ir/archive
1777;۳٩٥/۸/٦. 1777;۳٩٥/٧/۱٦. 1777;۳٩٥/٦/۱. 1777;۳٩٥/٥/٥. 1777;۳٩٤/۱٢/۳. 1777;۳٩٤/۱۱/۳. 1777;۳٩٤/۱٠/٦. 1777;۳٩٤/۸/۱٧. 1777;۳٩٤/٧/٥. 1777;۳٩٤/٦/٥. 1777;۳٩٤/٥/٥. 1777;۳٩٤/٤/٥. 1777;۳٩٤/۳/۱٩. 1777;۳٩٤/٢/٥. 1777;۳٩٤/۱/۱. 1777;۳٩۳/۱٢/٦. 1777;۳٩۳/۱۱/٢٤. 1777;۳٩۳/۱٠/۱. 1777;۳٩۳/٩/٦. 1777;۳٩۳/۸/٢. 1777;۳٩۳/٧/٧. 1777;۳٩۳/٦/۳. 1777;۳٩۳/٥/۱٩. 1777;۳٩۳/٥/۱٧. بخشیدن یا نبخشیدن، مساله این است! 1777;۳٩۳/٥/۸. اجسام از آنچه در آینه. 1777;۳٩۳/٤/٢۳. 1777;۳٩۳/٤/٢۱. کل اگر طبیب بودم. همه شب نالم چون نی که غمی دارم*. 1777;...
man0khodam.persianblog.ir
گورستان - هیچ جز این
http://man0khodam.persianblog.ir/post/627
ساعت ٦:۱۱ ب.ظ روز ۱۳٩٤/٢/٥. دلم خواست بروم ظهیرالدوله. بنشینم بالای قبر فروغ و با خودم شعر بخوانم. عید که رفتم تا دم درش و کاغذ روی در را دیدم که نوشته بود تا پانزدهم فروردین به علت تعمیرات تعطیل است، خیلی خورد توی ذوقم. گورستان هم تعطیل می شود؟ از بالای دیوار نگاه کردم به آرامش مرده ها که توی حیاط کوچک چفت هم دراز کشیده بودند. مکث کردم. انگار که قرار است تا سربرگردانم پانزده فروردین شده باشد. دست از پا درازتر برگشتم. پروفایل مدیر : سعیده. با قدرت پرشین بلاگ.
man0khodam.persianblog.ir
گسستن - هیچ جز این
http://man0khodam.persianblog.ir/post/631
ساعت ۸:٠٤ ب.ظ روز ۱۳٩٤/٢/٢٩. گفت: «من نرفتم. من کش اومدم. بعضیا فقط کش میان». راست میگفت. فکر کردم چند نفر از آدمهایی که رفته اند، کش آمده اند. چند نفر هنوز خودشان را متصل به ریسمانی حس میکنند که یک سرش اینجاست؟ چند سال طول می کشد تا این کش بپوسد و بعد مانند نخی شود که تا به آن دست میزنی متلاشی میشود و از بین میرود. بعدش چه؟ لابد آدم معلق میشود میان جایی که هست و جایی که خیال میکرده به آن تعلق دارد. این را صدا میزنند "رهایی"؟ چند نفر از این آدمها، پیش از آنکه بپوسند برمیگردند؟
man0khodam.persianblog.ir
شهر پرِ دود بود، ماه پرِ نور - هیچ جز این
http://man0khodam.persianblog.ir/post/629
شهر پر دود بود، ماه پر نور. ساعت ۳:۳٢ ق.ظ روز ۱۳٩٤/٢/٢٠. در را آرام بستم و پاورچین تا وسط پذیرایی آمدم. جایی که از روی ا پن آشپزخانه صورت مامان و پشت بابا دیده میشد. سرم را تکان دادم و زیرلب گفتم سلام. سلامی که میدانستم حتی اگر با صدای بلندتر هم گفته میشد در سروصدای هود گم میشد و به گوش مخاطبانش نمیرسید. برخلاف انتظارم مامان جوابم را داد. فهمیدم اوضاع آنقدرها هم بد نیست. پروفایل مدیر : سعیده. با قدرت پرشین بلاگ.
man0khodam.persianblog.ir
هیچ جز این
http://man0khodam.persianblog.ir/1394/5
ساعت ۱٠:٤۸ ب.ظ روز ۱۳٩٤/٥/٩. ساعت ٥:٠٤ ق.ظ روز ۱۳٩٤/٥/٥. مردد بودم که سر صحبت را باز کنم یا نه. مدتها بود از رابطهشان چیزی نمیدانستم. نمیدانستم حالا، یک بار دیگر همه چیز خراب شده، یا نه، مثل تمام وقتهایی که میرود و خبری ازش نیست روزگار خوشی دارد؟ کافی بود به یک اسم اشاره کنم تا خودش بحث را دست بگیرد. گفت: "مگر می شود عاشقش نشد؟ چطور همه از من انتظار دارند عاشقش نباشم؟ حتی گاهی فکر میکنم چطور دیگران عاشقش نمی شوند؟ لبخند زدم. گفتم: "شاید می شوند! کسی که دوستش داریم و دوستمان ندارد.
man0khodam.persianblog.ir
هیچ جز این
http://man0khodam.persianblog.ir/1394/2
ساعت ۸:٠٤ ب.ظ روز ۱۳٩٤/٢/٢٩. گفت: «من نرفتم. من کش اومدم. بعضیا فقط کش میان». راست میگفت. فکر کردم چند نفر از آدمهایی که رفته اند، کش آمده اند. چند نفر هنوز خودشان را متصل به ریسمانی حس میکنند که یک سرش اینجاست؟ چند سال طول می کشد تا این کش بپوسد و بعد مانند نخی شود که تا به آن دست میزنی متلاشی میشود و از بین میرود. بعدش چه؟ لابد آدم معلق میشود میان جایی که هست و جایی که خیال میکرده به آن تعلق دارد. این را صدا میزنند "رهایی"؟ چند نفر از این آدمها، پیش از آنکه بپوسند برمیگردند؟ تو اخترک من ک...
man0khodam.persianblog.ir
هیچ جز این
http://man0khodam.persianblog.ir/1394/1
ساعت ۱۱:۱٢ ب.ظ روز ۱۳٩٤/۱/۱٥. نیسان یا بنز، چه فرقی می کند؟ ما که از دار دنیا همین پراید فکسنی را داشتیم و خدا را شکر می کردیم که هست تا ما را با خودش به هرکجا که بخواهیم، بکشاند. بیبی تسبیحش را می پیچید دور چهار انگشتش و دستش را تکیه می داد به چارچوب در و می گفت "پسرجان، وقتی نیستی این رخش ت گوشه ی حیاط بی تابی می کند! هرچه چراغ قرمز آمپر را نگاه کردم خاموش نشد. آرام ماشین را کشیدم به شانه ی خاکی جاده. ریحانه، سرش را از روی پای مادرش بلند کرد و خودش را کشاند میان صندلی راننده و شاگرد. حرکت دست هاش موق...
man0khodam.persianblog.ir
هیچ جز این
http://man0khodam.persianblog.ir/1393/12
ساعت ۱۱:٠٢ ب.ظ روز ۱۳٩۳/۱٢/٢٤. کجای مطهری میخوای بری؟ میرزا میرم. بریم یه سر به میرزا بزنیم ببینیم حالش خوبه؟ نه بابا. حال خوب مال کساییه که ازینجا رفتن. ساعت ۱٠:٥۸ ب.ظ روز ۱۳٩۳/۱٢/٢٤. نه من افسر خط ویژه م. بعدش میخوای چیکار کنی؟ از ایران میرم. شاید. اگه بتونم تو ایران کار با درآمد خوب پیدا کنم نمیرم. باید سرمایه داشته باشی اولش. یا هم بری کارمند شی که الان فوق دیپلمو واسه کارمندی نمی گیرن. لیسانسشم نمی گیرن. کارمندی که عمرا. واسه کار باید مخ داشت. اونایی که مخ دارن میرن، اینجا کار نمی کنن. نمیدونم....
man0khodam.persianblog.ir
man0khodam - هیچ جز این
http://man0khodam.persianblog.ir/pages/1
ساعت ٥:٥٧ ب.ظ روز ۱۳٩٥/٦/۱. ذهنم مرتب نیست. از کجا شروع کنم؟ ساعت ٥:٠۱ ق.ظ روز ۱۳٩٥/٥/٢٦. قرصها زندگی را بیرنگ میکنند. نه دیگر سیاه، نه حتی سفید. بیرنگ بیرنگ. ساعت ٩:۳٥ ب.ظ روز ۱۳٩٥/٥/٢۱. ساعت ٧:٠٦ ق.ظ روز ۱۳٩٥/٥/۱٠. ساعت ۸:۱۳ ق.ظ روز ۱۳٩٥/٥/٦. ساعت ٧:٤٩ ق.ظ روز ۱۳٩٥/٥/٥. دلتنگم. و مگر موضوعی دمدستیتر از دلتنگی هم برای نوشتن هست؟ Zwnj; هی فلانی! دلتنگم اما نیستی. اما نمیبینی، نمیخوانی، اصلا نمیدانی. ذرات دلتنگ و سرگردانیم، معل ق. فلانی! راستی تو میدانی چرا اینطور شد؟ حرفی ندارم. هیچ...