bande112.blogfa.com
سلام رفقا - "چقدر زیاد است عبرتها وچقدر اندکندعبرت پذیرها"
http://www.bande112.blogfa.com/post-27.aspx
چقدر زیاد است عبرتها وچقدر اندکندعبرت پذیرها. گاه گاه به مرگ فکر می کنم ومی دانم که او همیشه به من فکر می کند همیشه به دنبال من است تا ساعت شنی عمر من به پایان رسد وآخرین خاکهای ساعت که به پایین رسد ومن با اوآشنای اشنا شوم چه می شود! آن روز از دیدنش خوشحالم ویا از ترس فریادی همانند مادران فرزند از دست داده سرخواهم داد؟ آن روز من چه خواهم کرد؟ حال من چگونه است؟ مثل کبک سردربرف فروکرده ام ومی پندارم که مرا نمی بیند گمانم برای مرگ دیگردیدن همچون آدمهایی عادی شده است و زیر لب طوری که همه بشنوند می گوید:.
bande112.blogfa.com
سلام رفقا
http://www.bande112.blogfa.com/8808.aspx
سلام رفقا ببخشید که چندوقت یک بارمی نویسم چون می خوام برا ارشد بخونم برا همین سرم شلوغه. تواتاق هرازچندگاهی سید می خواد محمود رو اذیت کنه میگه کتک خورش خوبه محمودهم تصدیق می کنه ومیگه اذیت خورم ملسه.سیدمیگه محمود زده ی خدایی. خلاصه می گیردش و می زندش زمین وتنهاکلمه ای که از محمود بلند میشه.اي وااااااای. حالا جوادهم به سید حساس شده تا سید میاد دست بهش بزنه میگه من محمود نیستما باچنگ ودندون آماده دفاع واگر سید اصرار کنه حمله هم می کنه. نوشته شده در چهارشنبه بیستم آبان ۱۳۸۸ساعت 22:11 توسط سید. ديگه اين قدر ...
bande112.blogfa.com
سلام رفقا - چه عجیب مشهد را دیدم چه عجیب؟!
http://www.bande112.blogfa.com/post-23.aspx
چه عجیب مشهد را دیدم چه عجیب؟ من پسری را دیدم که دست پدرش را گرفته بودودر صحن می رفت وزمانی پدر دست پسر را گرفته بود و در همین صحن می رفت چه روزگار عجیبی؟ من مادری را دیدم که با چشمان گریان و دوان دوان دنبال بچه اش می گشت چه مهر عجیبی؟ من کلاغی را دیدم که مستاصل مانده بود که برود یا با کبوترها طواف خانه عشق کندچه دو راهی عجیبی؟ من مردی را دیدم که در سرما بستنی می خورد چه حس عجیبی؟ من پسرکی را دیدم که داد می زد حراج،حراج واقعی اینجاست چه تلاش عجیبی؟ من همه را دیدم ولی امامم را نه چه ناآگاهی عجیبی؟
bande112.blogfa.com
سلام رفقا - براستی دبیر چیست...
http://www.bande112.blogfa.com/post-22.aspx
اگر در گذشته مطلبی نوشته شده است نه از باب تخریب بلکه از جهت تشریح و کالبد شکافی دبیر،این موجود ناشناخته بوده است و به قول خانم دکتر وزیری باید دید سیستمی داشته باشی تا بتوانی یک چنین پدیده خارق العاده ای را بشناسی. گاهی اوقات تا یک نفر را وصف می کنی در چند جمله خلاصه اش می کنی و حال آنکه دبیر را هرچقدر توصیف کنی جنبه دیگر را فرو گذاشته ای و باید بگویم که قلم از توصیف جنبه های مختلف آن باز می ماند و حال آنکه مخلوقی چنین است پس خالق را چگونه می توان توصیف کرد.می دانم که به آیه ی. و تبارک الله احسن الخالقین.
bande112.blogfa.com
سلام رفقا - تاحالا فکر کردی....
http://www.bande112.blogfa.com/post-24.aspx
تا حالا فکر کردی که سیس خرمایی(برگ خرما)که روی دیوار گذاشته وتو الآن داری آتیشش می زنی وسیله کار یه رفتگره. تا حالا فکر کردی که جعبه ایی که روی اون نشستی وسیله امرار معاش یه کفاشه. تا حالا فکر کردی که گلی که تو داری پرپرش می کنی تمام دلخوشی یه باغبونه. تا حالا فکر کردی که اون نقاشی که بی احساس تو دستت نگهش داشتی تمام تلاش یه کودکه. تا حالا فکر کردی که اون ملخی که با نفرت پاتو روی اون می گذاری غذای لذیذ یه گنجشکه. تا حالا فکر کردی که اون پیرهن نویی که ازش بدت می آد خوشرنگ ترین پیرهن یه محتاجه.
bande112.blogfa.com
سلام رفقا
http://www.bande112.blogfa.com/8811.aspx
حالا اگه تونستيد بخونيد! حالا ديگه به هر حال. نوشته شده در شنبه هفدهم بهمن ۱۳۸۸ساعت 22:22 توسط محمود. محمود نگو يه دسته گل بگو. بعد از نوشته هاي اينجانب در مورد محمود،وي دچار جنون شده و با يك هفت تير سعي دارد مسببين اين جنايت را يكي يكي به دار مجازات بياويزد (مسخره اولا با هفت تير كه به دار مجازات نمي آويزند دوما مي خواي درستش كني يا خراب تر؟ به قيافه محمود مي خوره هفت تير دست بگيره؟ اولا از بالاي ساختمان خودشونو ميندازن پايين دوما ملت نمي گن اين محمود روانپريشي داره و ما نمي دونستيم؟ بوتیمار با فکر جدید.
bande112.blogfa.com
سلام رفقا - به کجا چنین شتابان !
http://www.bande112.blogfa.com/post-31.aspx
به کجا چنین شتابان! ازین به بعد سعی کنیم که وبلاگمان وسیله ای در جهت هدفمان باشد نه خود هدف . . ! نوشته شده در جمعه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 14:16 توسط 112. پاتوق بچه های هرمزگان. يادداشت هاي يك دانشجوي اشكناني. شب نوشته های اتاق 101. بوتیمار با فکر جدید.
bande112.blogfa.com
سلام رفقا - خواستن توانستن است...
http://www.bande112.blogfa.com/post-18.aspx
بعداز یک ترم تخریب محمود بالاخره موفق شدیم اورا از اتاق با فضاحت تمام بندازیمش بیرون و یک انسان خیر وناآگاه به نام احسان او را به اتاق برد ودریغ از اینکه با دست خودش چه بلایی سرخودش آورده است. نوشته شده در یکشنبه نهم اسفند ۱۳۸۸ساعت 12:5 توسط سید. پاتوق بچه های هرمزگان. يادداشت هاي يك دانشجوي اشكناني. شب نوشته های اتاق 101. بوتیمار با فکر جدید.
bande112.blogfa.com
سلام رفقا - راستی حال بچه هایت چطور است سید؟
http://bande112.blogfa.com/post-20.aspx
راستی حال بچه هایت چطور است سید؟ مدتی ست که از اتاق خاطره هایم جدا شده ام و و احساس تعلق به اتاق و بچه های اتاق. وقتی خاطرات ترم قبل رو مرور می کنم هر چند لحظه یک بار با لبخندی همراه است که نشان از شیرینی این همراهی ست.پرتاب های محمد برزگر ،صدای خوش سید! شیطنت های محمد جواد،بی حوصلگی های عاشقانه ی امین، دست و دل بازی محمد لادنی و تیکه های همایون و ده ها خاطره ی دیگر. بگذریم و به قول محمد لادنی وللللشششش کنیم، برویم به حال و هوای نامه های کلیشه ای روزگار خودمان! انتظار ندارم ،واقعا انتظاری نیست! اگر بخواه...