shab-e-kavir.blogfa.com

khorde-neveshteha.blogfa.com

تكه نوشتها

http://www.khorde-neveshteha.blogfa.com/8709.aspx

عشق چیزی است که. بیشتر از هر چیزی. داشتنش را دوست داریم. و بیشتر از هر چیزی. دادنش را دوست داریم. و هیچ کس درنمی یابد که. عشق همان چیزی است که. همواره داده می شود و. نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۸۷ساعت 1:40 توسط خط و نقطه F and L. باز كن پنجره را. من تو را خواهم برد. به سر رود خروشان حيات. آب اين رود به سرچشمه نمي گردد باز. بهتر آنست كه غفلت نكنيم از آغاز. باز كن پنجره را. چه شبي بود و چه فرخنده شبي. آن شب دور كه چون خواب خوش از ديده پريد. كودك قلب من اين قصه ي شاد. از لبان تو شنيد :.

khorde-neveshteha.blogfa.com

تكه نوشتها

http://www.khorde-neveshteha.blogfa.com/8708.aspx

مارها قورباغهها را می خوردند و قورباغهها غمگین بودند. قورباغهها به لك لكها شكایت كردند. لك لكها مارها را خوردند و قورباغهها شادمان شدند. لك لكها گرسنه ماندند و شروع كردند به خوردن قورباغهها. قورباغهها دچار اختلاف دیدگاه شدند. عده ای از آنها با لك لكها كنار آمدند و عدهای دیگر خواهان باز گشت مارها شدند. مارها باز گشتند و همپای لك لكها شروع به خوردن قورباغهها كردند. حالا دیگر قورباغهها متقاعد شدهاند كه برای خورده شدن به دنیا می آیند. تنها یك مشكل برای آنها حل نشده باقی مانده است. باز كن پنجره را. زير درخت ب...

khorde-neveshteha.blogfa.com

تكه نوشتها

http://www.khorde-neveshteha.blogfa.com/8612.aspx

زلیخا مغرور قصه اش بود. زلیخا به همنشینی نامش با یوسف می نازید. زلیخا بر بلندای قصه رفت و گفت:رونق این قصه همه از من است ،این قصه بوی زلیخا می دهد. کجاست زنی که چون من شایسته عشق پیامبری باشد تا بار دیگر قصه ای این چنین زیبا شود؟ قصه دیگر نازیدن زلیخا را تاب نیاورد و گفت : بس است ، زلیخا! بس است. از قصه پایین بیا ،که این قصه اگر زیباست ،نه به خاطر تو که زیبایی همه از یوسف است. زلیخا گفت:من عاشقم وعشق رنگ و بوی هر قصه ای است. عمری است که نامم را در حلقه ی عا شقان برده اند. زلیخا گریست و از قصه بیرون رفت.

khorde-neveshteha.blogfa.com

تكه نوشتها

http://www.khorde-neveshteha.blogfa.com/8704.aspx

در خبر است که حق جل جلاله سه نام از نام های خود به ابراهیم فرستاد:یکی از آن "آه"بود که بر دوام ابراهیم میگفتی:آه. اگر اهل سلامت و تندرستان را نود و نه نام بباید اهل بلا را یک نام بباید. نود و نه نام همه از زبان براید اما آه از میان جان بر آید .زبان و کام را به آه راه نیست. روح الارواح فی شرح اسما الملک الفتاح. نوشته احمد بن منصور سمعانی. صد آه برآورم ز آیینه دل. آیینه دل ز آه روشن گردد. نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم تیر ۱۳۸۷ساعت 19:3 توسط خط و نقطه F and L. باز كن پنجره را. من تو را خواهم برد. رشد تنه...

khorde-neveshteha.blogfa.com

تكه نوشتها - استخوان خوک و دست های جزامی/مصطفی مستور

http://www.khorde-neveshteha.blogfa.com/post-72.aspx

استخوان خوک و دست های جزامی/مصطفی مستور. پیر زن از حمام بیرون آمده بود و داشت جلوی آئینه ی قدی مو هایش را شانه می زد. از توی آیینه دانیال را نگاه کرد. پشت میز تحریر کوچکش نشسته بود و گونه اش را گذاشته بود روی میز. دستهاش را زیر میز آویزان کرده بود و زل زده بود به چیز کوچکی که روی میز تکان می خورد. پیر زن گفت:" امروز باید برم حقوق اون خدابیامرز رو از بانک بگیرم.". دو انگشتش را روی بافه ای از موها کشید. چند قطره آب از انتهای موها چکید روی زمین. باز سرو صدا راه نندازی، زود بر میگردم.". دانیال صداش رو پایین ...

khorde-neveshteha.blogfa.com

تكه نوشتها

http://www.khorde-neveshteha.blogfa.com/8806.aspx

استخوان خوک و دست های جزامی/مصطفی مستور. پیر زن از حمام بیرون آمده بود و داشت جلوی آئینه ی قدی مو هایش را شانه می زد. از توی آیینه دانیال را نگاه کرد. پشت میز تحریر کوچکش نشسته بود و گونه اش را گذاشته بود روی میز. دستهاش را زیر میز آویزان کرده بود و زل زده بود به چیز کوچکی که روی میز تکان می خورد. پیر زن گفت:" امروز باید برم حقوق اون خدابیامرز رو از بانک بگیرم.". دو انگشتش را روی بافه ای از موها کشید. چند قطره آب از انتهای موها چکید روی زمین. باز سرو صدا راه نندازی، زود بر میگردم.". دانیال صداش رو پایین ...

khorde-neveshteha.blogfa.com

تكه نوشتها

http://www.khorde-neveshteha.blogfa.com/8804.aspx

لباس کوچک جشن/کریستین بوبن. کسی نمیداند. روشهای مختلف، همانی که هستند، هستند. بیاهمیت. نوشته شده در دوشنبه بیست و نهم تیر ۱۳۸۸ساعت 0:37 توسط خط و نقطه F and L. طی ده هاسال، برای نگاه کردن به زندگی، فقط روزنه کوچکی در اختیار داشتم، مثلثی شکل و گشوده به سوی آسمانی پاک. نگاهم به این تنگی عادت کرد. یاد گرفتم که در پرواز سریع یک پرستو یا در سرگردانی بی پایان یک ابر، دستمایه های لازم برای خوشحالیم را پیدا کنم. نوشته شده در پنجشنبه هجدهم تیر ۱۳۸۸ساعت 20:6 توسط خط و نقطه F and L. باز كن پنجره را. باز كن پنجره را.

khorde-neveshteha.blogfa.com

تكه نوشتها - لباس کوچک جشن/کریستین بوبن

http://www.khorde-neveshteha.blogfa.com/post-70.aspx

لباس کوچک جشن/کریستین بوبن. کسی نمیداند. روشهای مختلف، همانی که هستند، هستند. بیاهمیت. نوشته شده در دوشنبه بیست و نهم تیر ۱۳۸۸ساعت 0:37 توسط خط و نقطه F and L. باز كن پنجره را. من تو را خواهم برد. به سر رود خروشان حيات. آب اين رود به سرچشمه نمي گردد باز. بهتر آنست كه غفلت نكنيم از آغاز. باز كن پنجره را. چه شبي بود و چه فرخنده شبي. آن شب دور كه چون خواب خوش از ديده پريد. كودك قلب من اين قصه ي شاد. از لبان تو شنيد :. بر درختي تهي از بار ، زدن پيوندي. مي توان در دل اين مزرعه ي خشك و تهي بذري ريخت.

khorde-neveshteha.blogfa.com

تكه نوشتها

http://www.khorde-neveshteha.blogfa.com/8805.aspx

جیب هایت را پر کن از سپیده و آفتاب. پیامبری که با همین دستها آفریدم. حالا برای خودش شیطان بزرگی شده. هیچ یک به بهشت راهش نمی دهیم. و نه پنجره ای که برایش دست تکان داده بود. آخرین پرنده را تشییع می کنند. تابوت کوچکی بر دوش نهاده اند. پیراهن سیاهم را می پوشم. پنجره را باز می کنم. انگشت به سمت آسمان می برم و. نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۸۸ساعت 14:30 توسط خط و نقطه F and L. باز كن پنجره را. من تو را خواهم برد. به سر رود خروشان حيات. آب اين رود به سرچشمه نمي گردد باز. باز كن پنجره را.

khorde-neveshteha.blogfa.com

تكه نوشتها

http://www.khorde-neveshteha.blogfa.com/8812.aspx

در آغاز هيچ نبود و کلمه بود و کلمه نزد خدا بود.خداوند اما کلمه هايش را به آدمی بخشيد و جهان پر از کلمه شد. من اما از تمام کلمه های دنيا تنها يک کلمه را برگزيده ام و همه جمله هايم را با همان يک کلمه می سازم.با همان يک کلمه حرف می زنم،شعر می گويم و می نويسم.آن يک کلمه هم فعل است و هم فاعل،هم صفت است و هم موصوف.احتياجی به حرف اضافه ندارد.متمم نمی خواهد.هيچ قيدی هم ندارد.آن يک کلمه خودش همه چيز است. و من با همان يک کلمه است که می بينم و راه می روم و نفس می کشم.با همان يک کلمه عشق می ورزم و زندگی می کنم.