sadegh10107.blogfa.com
❤☆✿همه باهم❤☆✿ - عاشقانه
http://www.sadegh10107.blogfa.com/tag/عاشقانه
کد صفحه ورودی عاشقانه. متن های عاشقانه غمگین. همیشه بهم میگفت:زندگیمی . . . وقتی رفت بهش گفتم: مگه من زندگیت نبودم؟ جواب داد: آدم برای رسیدن به عشقش باید از زندگیش بگذره. سه شنبه ششم مرداد ۱۳۹۴ ] [ 16:37 ] [ Sadegh ] . گاهی دلم میخواهد بروم. پشتم رابکنم ب دنیا. پاهایم رابغل کنم وبلندبلند بگویم. من دیگ بازی نمیکنم. آب را گل نکنیم. در فرو دست انگار. که از آ آب گل آلود بگیرند ماهی! سکوت و صبوریم را به حساب ضعف و بی کسی ام نگذار. دلم به چیز هایی پایبند است که تو یادت نمی آید. احترام گذاشتن به بعضیا.
sadegh10107.blogfa.com
❤☆✿همه باهم❤☆✿ - مجسمه و سنگ مرمر
http://www.sadegh10107.blogfa.com/post/26
کد صفحه ورودی عاشقانه. مجسمه و سنگ مرمر. توی یه موزه معروف سنگ های مرمر کف پوش شده بود , مجسمه بسیار زیبای مرمرینی به نمایش گذاشته شده بودند که مردم از راه های دور و نزدیک واسه دیدنش به اونجا می اومدن . و کسی نبود که اونو ببینه و لب به تحسین باز نکنه! یه شب سنگ مرمری که کف پوش اون سالن بود با مجسمه شروع به حرف زدن کرد و گفت :. چرا همه پا روی من می ذارن تا تو رو تحسین کنن؟ ما هر دومون توی یه معدن بودیم , مگه نه؟ مجسمه لبخندی زد و آروم گفت :. سنگ پاسخ داد :. آره آخه ابزارش به من آسیب میرسوند . ". من دیگ با...
sadegh10107.blogfa.com
❤☆✿همه باهم❤☆✿ - جوک
http://www.sadegh10107.blogfa.com/tag/جوک
کد صفحه ورودی عاشقانه. امروز رفتم آمپول بزنم، وقتی طرف داشت آمپول میزد یه عطسه محکم زدم جوری که نزدیک بود تا چهارتا ساختمون اونطرف تر خراب شه: هیچی دیگه امیدوارم بتونم به لطف خداوند متعال با دعای خیر مردم تو پارالمپیک آینده جانبازان و معلولین، برای کشورم افتخار آفرین باشم. سه شنبه ششم مرداد ۱۳۹۴ ] [ 17:41 ] [ Sadegh ] . شنیدم این پسربچه کوچیکا به خاله مهدشون میگن :. مهساجون ، پری جون ، ا لی جون و اینا خیلی خرشانسن ،. زمان ما اسم مربیمون خانوم عبدالمطلبی بود. سه شنبه ششم مرداد ۱۳۹۴ ] [ 17:40 ] [ Sadegh ] .
sadegh10107.blogfa.com
❤☆✿همه باهم❤☆✿ - بیمارستان رو به بهشت
http://www.sadegh10107.blogfa.com/post/31
کد صفحه ورودی عاشقانه. بیمارستان رو به بهشت. در بیمارستانی دو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش بنشیند. تخت او در کنار تنها پنجره ی اتاق بود. اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد. و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد. آنها ساعت ها با یکدیگر صحبت می کردند. هر روز بعد از ظهر بیماری که تختش کنار پنجره بود می نشست و تمام چیزهایی که بیرون پنجره می دید برای هم اتاقیش توصیف می کرد. این پنجره رو به یک پارک بود که دریاچه ی زیبایی داشت. مرد پرس...
sadegh10107.blogfa.com
❤☆✿همه باهم❤☆✿ - هیچکس
http://www.sadegh10107.blogfa.com/post/34
کد صفحه ورودی عاشقانه. چشماشو بست و مثل هر شب انگشتاشو کشيد روی دکمه های پيانو . صدای موسيقی فضای کوچيک کافی شاپ رو پر کرد . روحش با صدای آروم و دلنواز موسيقی , موسيقی که خودش خلق می کرد اوج می گرفت . مثه يه آدم عاشق , يه ديوونه , همه وجودش توی نت های موسيقی خلاصه می شد . هيچ کس اونو نمی ديد . همه , همه آدمايي که می اومدن و می رفتن. همه آدمايي که جفت جفت دور ميز ميشستن و با هم راز و نياز می کردن فقط براشون شنيدن يه موسيقی مهم بود . از سکوت خوششون نميومد . اونم می زد . چشمش بسته بود و می زد . نشست , غمگين...
sadegh10107.blogfa.com
❤☆✿همه باهم❤☆✿ - پیری و معرکه گیری زوج عاشق
http://www.sadegh10107.blogfa.com/post/29
کد صفحه ورودی عاشقانه. پیری و معرکه گیری زوج عاشق. پیرمرد عاشق به زنش گفت: بیا یادی از گذشته های دور کنیم. من. میرم تو کافه منتظرت و تو بیا سر قرار بشینیم حرفای عاشقونه بزنیم. فردا پیرمرد به کافه رفت. دو ساعت از قرار گذشت، ولی پیرزن نیومد. وقتی برگشت خونه، دید پیرزن تو اتاق نشسته و گریه میکنه. ازش پرسید: چرا گریه میکنی؟ پیرزن اشکاشو پاک کرد و گفت:. دوشنبه نوزدهم مرداد ۱۳۹۴ ] [ 11:35 ] [ Sadegh ] . گاهی دلم میخواهد بروم. پشتم رابکنم ب دنیا. پاهایم رابغل کنم وبلندبلند بگویم. من دیگ بازی نمیکنم.
sadegh10107.blogfa.com
❤☆✿همه باهم❤☆✿ - کبوتر
http://www.sadegh10107.blogfa.com/post/25
کد صفحه ورودی عاشقانه. کبوتر , با آن پاهای پر اندود. با کاکلی بر سرو طوقی بر گردنش. اوج می گرفت و شاد از آزادی اش. بالا و پایین می رفت در آسمان آبی. بالا , پایین. صدای بر هم خوردن بالش. گوشنواز بود و آرام بخش. پرپرپرپر . پرپرپرپر. کبوتر , بی پروا و گستاخ. در فرودی بی مهابا و شتابان. با سر , محکم خورد به دیوار سیمانی. تماشایش هم درد داشت. اینکه در اوج آزادی و شادی ضربه ای بخورد به تنت. ضربه هر چقدر کوچک , عمیق می شود و دردش هر چه قدر کم. بزرگ می شود و کاری تر. اینکه کسی می گوید :. چشمانش دو دو می زد.
sadegh10107.blogfa.com
❤☆✿همه باهم❤☆✿ - کشاورز و ساعتش
http://www.sadegh10107.blogfa.com/post/27
کد صفحه ورودی عاشقانه. روزی کشاورزی متوج ه شد ساعتش را در انبار علوفه گم کرده است. ساعتی معمولی ام ا با خاطره ای از گذشته و ارزشی عاطفی بود. بعد از آن که در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودکان که در بیرون انبار مشغول بازی بودند مدد خواست و وعده داد که هر کسی آن را پیدا کند جایزه ای دریافت نماید. کودکان به محض این که موضوع جایزه مطرح شد به درون انبار هجوم آوردند و تمامی کپ ه های علف و یونجه را گشتند ام ا باز هم ساعت پیدا نشد. کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود اندیشید، "چرا که نه؟
sadegh10107.blogfa.com
❤☆✿همه باهم❤☆✿ - مرد بی جان
http://www.sadegh10107.blogfa.com/post/32
کد صفحه ورودی عاشقانه. مرد ، دوباره آمد همانجای قدیمی. روی پله های بانک ، توی فرو رفتگی دیوار. یک جایی شبیه دل خودش ،. کارتن را انداخت روی زمین ، دراز کشید ،. کفشهایش را گذاشت زیر سرش ، کیسه را کشید روی تنش ،. دستهایش را مچاله کرد لای پاهایش ،. خیابان ساکت بود ،. فکرش را برد آن دورها ، کبریت های خاطرش را یکی یکی آتش زد. در پس کورسوی نور شعله های نیمه جان ، خنده ها را میدید و صورت ها را. صورتها مات بود و خنده ها پررنگ ،. هوا سرد بود ، دستهایش سرد تر ،. مچاله تر شد ، باید زودتر خوابش میبرد. صبح توی اتوبوس ...