SHABSARAB.BLOGFA.COM

realism1.blogfa.com

...خیلی محرمانه...

http://www.realism1.blogfa.com/8906.aspx

ورود ادم های که منو میشناسن کاملا ممنوع است. این هفته رو هر شب یه جا افطاری دعوتیم. و منم که نمی خوام برم اخر با دعوا و تهدد مامی که اگه نیام فلان میکنه و فیسال مجبور می شم برم. امشب از اون شب ها بود که از ادم های میزبان متنفر بودم. تو راه که با خانواده می رفتیم یاده `رسال همچین شبی افتادم. چقدر شبه قشنگی بود. من و مرضیه و رضا اصغری و سمی یه مراسم افطاری کوچیک تویه شرکت گرفتیم. شرکتمون یه اپارتمان دو طبقه بود. ریس شرکت اقا اصغری بود و من و مرضیم لیدر یا بازاریابایه شرکت حساب می شدیم. سمی هم که حسابدار بود.

abimesleman.blogfa.com

.....آبی مثل -

http://abimesleman.blogfa.com/post-197.aspx

به نام آنکه درد و زندگی را تواما آفرید. سهیلا (آسمان) از پیش ما رفت. اما تا آخرین لحظه و در اوج اندوهی جانکاه از دردی مزمن و طاقت فرسا. امیدوار به رحمت و بخشش الهی ماند و با لبخند چشم به روی همه ی. دردها و ناکامی ها بست و در این ماه پاک آسوده چهره در نقاب خاک کشید. نوشته شده در جمعه ۱۴ مرداد۱۳۹۰ساعت 16:8 توسط آسمان. من آسمان متولد 1362 اهل همین خاکم می خوام اینجا دلتنگی ها و خاطراتم رو بنویسم. یادداشت های دختر حاجی (ناهید خودمون ). زندگی یعنی ( الهام جان ). بالاترین (احمد زیبنده ). مینا ( آجی مینا).

abimesleman.blogfa.com

.....آبی مثل -

http://abimesleman.blogfa.com/post-194.aspx

یکشنبه بعد از اینه از بیمارستان اومدم وسایلم رو جمع کردم و با مامان و محمد حدود ساعت چهار با سواری سمند راهی تهران شدیم. من صندلی جلو نشسته بودم و به خاطر دردی که داشتم مجبور بودم صندلی رو بخوابونم. نگاه های سنگین راننده آزار دهنده بود و دلم می خواست چشاش رو در بیارم ولی مجبور بودم تا رسیدن به تهران تحملش کنم. خلاصه بعد از دو ساعت رسیدیم خونه و من یه فنجون آب جوش خوردم و خوابیدم. گفت پاشو بریم بعدا بهت می گم. با عرض معذرت من باید برم اما در اولین فرصت بر می گردم و باقی اش رو براتون می گم. مینا ( آجی مینا).

abimesleman.blogfa.com

.....آبی مثل - آبی مثل آسمون

http://abimesleman.blogfa.com/post-195.aspx

به نام خدای بزرگ و مهربون. سلام به همه ی عزیزانی که تو این مدت لطفشون شامل حالم بوده. سال نو مبارک امیدوارم که سال خوبی رو شروع کرده باشین و همه ی سال های پیش روی زندگیتون سرشار از زیبایی و موفقیت باشه. جونم براتون بگه سال 89بخصوص نیمه دوم سال اتفاقات زیادی برام افتاد بخصوص این اواخر ، راستش دلم نمی خواد زیاد اتفاقاتی که گذشت رو آب و تاب بدم واسه همین سعی میکنم خلاصه بگم و حرفای تازه بزنم آخه سال جدیده. یکی به اسم دوست برام پیام میذاره نمیدنم کیه اما سخت کنجکاوم. سالی پر از خوشحالی براتون آرزو می کنم.

abimesleman.blogfa.com

.....آبی مثل - شکر خدا

http://abimesleman.blogfa.com/post-196.aspx

برنامه ریزی کردم برای نقاشی ،شنا ،ورزش ، کتاب خوندن ، نگهداری از نوزادی که به زودی پا به دنیا میزاره. خدا رو به خاطر تمام اون چیزایی که دارم شکر می کنم امید وارم همیشه چشمانی به من بده تا داشته هامو خوب ببینم و شکر گذار باشم. نوشته شده در شنبه ۳ اردیبهشت۱۳۹۰ساعت 19:52 توسط آسمان. من آسمان متولد 1362 اهل همین خاکم می خوام اینجا دلتنگی ها و خاطراتم رو بنویسم. یادداشت های دختر حاجی (ناهید خودمون ). زندگی یعنی ( الهام جان ). بالاترین (احمد زیبنده ). یادداشت های ( داداش احمد ). مینا ( آجی مینا).

abimesleman.blogfa.com

.....آبی مثل

http://abimesleman.blogfa.com/9005.aspx

به نام آنکه درد و زندگی را تواما آفرید. سهیلا (آسمان) از پیش ما رفت. اما تا آخرین لحظه و در اوج اندوهی جانکاه از دردی مزمن و طاقت فرسا. امیدوار به رحمت و بخشش الهی ماند و با لبخند چشم به روی همه ی. دردها و ناکامی ها بست و در این ماه پاک آسوده چهره در نقاب خاک کشید. نوشته شده در جمعه ۱۴ مرداد۱۳۹۰ساعت 16:8 توسط آسمان. من آسمان متولد 1362 اهل همین خاکم می خوام اینجا دلتنگی ها و خاطراتم رو بنویسم. یادداشت های دختر حاجی (ناهید خودمون ). زندگی یعنی ( الهام جان ). بالاترین (احمد زیبنده ). مینا ( آجی مینا).

abimesleman.blogfa.com

.....آبی مثل

http://abimesleman.blogfa.com/8912.aspx

یکشنبه بعد از اینه از بیمارستان اومدم وسایلم رو جمع کردم و با مامان و محمد حدود ساعت چهار با سواری سمند راهی تهران شدیم. من صندلی جلو نشسته بودم و به خاطر دردی که داشتم مجبور بودم صندلی رو بخوابونم. نگاه های سنگین راننده آزار دهنده بود و دلم می خواست چشاش رو در بیارم ولی مجبور بودم تا رسیدن به تهران تحملش کنم. خلاصه بعد از دو ساعت رسیدیم خونه و من یه فنجون آب جوش خوردم و خوابیدم. گفت پاشو بریم بعدا بهت می گم. با عرض معذرت من باید برم اما در اولین فرصت بر می گردم و باقی اش رو براتون می گم. گرفتن خون تا سا...

abimesleman.blogfa.com

.....آبی مثل - بازگشت از ایتالیا(بیمارستان)

http://abimesleman.blogfa.com/post-192.aspx

با تخت بغلی آمنه خانم دوست شدم خانم خوبی بود و خون گرم و خیلی زود باهاش دوست شدم غروب با هزار مکافات مامان رو راضی کردم تا بره خونه من همراه نمیخوام و فرا صبح بیاد و موفق شدم برای این که از تنهایی در بیام با خودم کتاب بردم و چند صفحه ای خوندم اما بیشتر با آمنه خانم حرف زدم. که ازت می خوام ساکت شن اما. نمیدنم اما میدونم هر چه از دوست رسد نیکوست. نوشته شده در دوشنبه ۹ اسفند۱۳۸۹ساعت 11:27 توسط آسمان. من آسمان متولد 1362 اهل همین خاکم می خوام اینجا دلتنگی ها و خاطراتم رو بنویسم. من سالهاست با بیماری نورو فیب...

abimesleman.blogfa.com

.....آبی مثل - قدرت کلمات

http://abimesleman.blogfa.com/post-189.aspx

بابا بعضی وقتا لقمه حاضر و آماده چقدر خوش مزه هست به به اینم از قدرت کلمات. امروزه ثابت شده كه كلمات منفی نیروی منفی به سمت شخص می فرستند و او را به سمت منفی و بیماری سوق می دهند! به طور مثال وقتی به ما می گویند خسته نباشی در اصل خستگی را به یادمان می آورند و ناخودآگاه احساس خستگی می كنیم (با خودتان امتحان كنید) اما اگر به جای آن از یك عبارت مثبت استفاده شود نه تنها نیروی از دست رفته، ترمیم و خستگی جسم را از بین می برد بلكه نیروی مثبت و سازنده ای را به افراد هدیه می دهیم. به جای پدرم درآمد. اگر حرف مثبتی...

abimesleman.blogfa.com

.....آبی مثل - و سفری تازه به تهران

http://abimesleman.blogfa.com/post-193.aspx

و سفری تازه به تهران. از آخرین باری که تهران بودم مدت زیادی نگذشته و حالا دوباره باید برم یعنی تا نیم ساعت دیگه حرکت میکنم به سمت پایتخت. این روز ها لحظه های پر دردی رو گذروندم و بعد عکس و آزمایش جدید معلوم شد که یه تومور بزرگ تو شکم و یکی هم تو ریه دارم که اونی که تو ریه هست وضعیتش زیاد جالب نیست فعلا بستری شدن تو بیمارستان امام تجویز شده تا ببینم چی پیش میاد برام دعا کنید شمایی که همیشه دعاهاتون پشت و پناهم بوده. میدونم خدا خیلی بزرگه. نوشته شده در یکشنبه ۱۵ اسفند۱۳۸۹ساعت 14:43 توسط آسمان.