shobeir86.blogfa.com

fara-vaghei.blogfa.com

فرا واقعیت - فروغ

http://fara-vaghei.blogfa.com/post/17

به باد عاشق بود. به باد بی سامان. کجاست خانه ی باد؟ کجاست خانه ی باد؟ در پشت چشم های له شده، در عمق انجماد. یک چیز نیمه زنده ی مغشوش. بر جای مانده بود. که در تلاش بی رمقش می خواست. ایمان بیاورد به پاکی آواز آب ها. جمعه نوزدهم اسفند ۱۳۹۰ساعت 23:8 نویسنده پگاه. دررون ظرفی شیشه ای ماری خفته است. از سرش تا به د مش را می شود دید و اندازه گرفت. یک و نیم متر است آن مار بلند. مار کبری در آن ظرف بلور، لحظه ای پیش غذایی خورده. و چه آسان شده این کار برایش. و نیازی نیست تا به دنبال شکاری برود. نیش او زهری ندارد.

ahd76.blogfa.com

همه جور نوشت

http://www.ahd76.blogfa.com/8806.aspx

اگر خاطره ای از من داشته باشد. اگر سراغی بگیرد از من. اگر مرا در خود جای دهد. شاید شمال و شرجی اش. نقشه ی کوچکی است. که در دل می پرورم. که در آن به خواب می روم. این روزهایم سرمه ایست. این روزهایم کدر است. خزر می گذرد از من. و از دلم عبور می کند. و شعر از لای پیری ام. نوشته شده در سه شنبه سی و یکم شهریور ۱۳۸۸ساعت 22:31 توسط امیر. اون شب آسمون از همیشه تاریکتر بود ستاره ها انگاری خوابشون برده بود. سکوت چه چیز وحشتناکی همون موقع بود که تلفن زنگ زد به ساعتم نگاه کردم 2:30 نیمه شب بود. چرا لباش می لرزید؟

ahd76.blogfa.com

همه جور نوشت - زمین

http://www.ahd76.blogfa.com/post-2.aspx

است که در فاصله حدود ۱۵۰ میلیون. قرار گرفته است. فاصله زمین تا خورشید به گونهای است که شرایط محیطیی آن قابلیت زیستن را به موجودات زنده کربنی میدهد. تاکنون زمین تنها سیارهای بوده است که وجود حیات در آن ثابت شده است. زمین سیارهای است سنگی با مقدار قابل توجهای آب سطحی. جو زمین ترکیبی است از نیتروژن (حدود هشتاد درصد)، اکسیژن (حدود بیست درصد) و چندین گاز دیگر. در منظومه خورشیدی، فاصله زمین تا خورشید بین فاصله. یا ناهید) تا خورشید و فاصله. مرتفعترین نقطه بر روی خشکیهای زمین. به نقل از ویکی پدیا.

ahd76.blogfa.com

همه جور نوشت - عشق

http://www.ahd76.blogfa.com/post-11.aspx

گفتم : تو شیرین منی. گفتی : تو فرهادی مگر؟ گفتم : خرابت می شوم. گفتی : تو آبادی مگر؟ گفتم : ندادی دل به من. گفتی : تو جان دادی مگر؟ گفتم : ز کویت می روم. گفتی :تو آزادی مگر؟ گفتم : فراموشم مکن. گفتی : تو در یادی مگر؟ نوشته شده در شنبه بیست و یکم شهریور ۱۳۸۸ساعت 13:54 توسط امیر. من توی این وبلاگ ازهرکس هر چی هر کجا مینویسم به هیچ کسم ربطی نداره. زهرا مدافع حقوق بشر.

fara-vaghei.blogfa.com

فرا واقعیت -

http://fara-vaghei.blogfa.com/post/21

کودکی که در رختخواب آرمیده، می گوید:"اگر چراغ را خاموش کنی درختان سیاه به درون اتاق می آیند."مادربزرگ به بالین کودک می آید و پس از مزتب کردن جای او می گوید:" زود بخواب! وقتی همه بخوابند، باد هم در میان درختان می خوابد." اما باد با چنین لالایی کودکانه ای هرگز آرام نخواهد گرفت، بلکه تنها می توانداندکی دراز بکشد و استراحت کند. سرزمین گوجه های سبز/اثر هرتا مولر". شنبه بیست و هفتم اسفند ۱۳۹۰ساعت 23:5 نویسنده پگاه. دررون ظرفی شیشه ای ماری خفته است. از سرش تا به د مش را می شود دید و اندازه گرفت.

fara-vaghei.blogfa.com

فرا واقعیت - خاله یه دعا می خری؟

http://fara-vaghei.blogfa.com/post/23

خاله یه دعا می خری؟ چند دقیقه از ایستادن من به انتظار سرویس می گذرد. در افکارم غوطه ور هستم که با صدای آرام پسربچه ای به خودم می آیم: خاله یه دعا می خری؟ خاله تورو خدا.خاله می خوام برم ساندویچ بخرم.خاله جونه مادرت خاله. و همین طور التماس کردن را ادامه می دهد.نمی دانم چه عکس العملی نشان دهم.خشکم می زند و فقط نگاهش می کنم.در این ترم این دومین باریست که این اتفاق برایم می افتاد. آیا می توانم سر پناهی برایش مهیا کنم؟ کیف پولم را در می آورم. با لبخند می گویم:. من دعا نمی خوام فقط پول رو بگیر. پول را می گیرد.

fara-vaghei.blogfa.com

فرا واقعیت -

http://fara-vaghei.blogfa.com/post/3

بعضی ها گمان می کنند دارم به آن ها چشمک می زنم. درحالی که چشمانم را می بندم. تا رویشان را نبینم. جمعه پنجم اسفند ۱۳۹۰ساعت 19:48 نویسنده پگاه. دررون ظرفی شیشه ای ماری خفته است. از سرش تا به د مش را می شود دید و اندازه گرفت. یک و نیم متر است آن مار بلند. مار کبری در آن ظرف بلور، لحظه ای پیش غذایی خورده. و چه آسان شده این کار برایش. و نیازی نیست تا به دنبال شکاری برود. مار کبری در آن ظرف خفته است. نیش او زهری ندارد. ظاهرش تنها به مار ها می ماند. او نمی داند شکار کردن چیست. او نمی داند که جنگل کجاست.

ahd76.blogfa.com

همه جور نوشت - خیلی دیره ...

http://www.ahd76.blogfa.com/post-18.aspx

اون شب آسمون از همیشه تاریکتر بود ستاره ها انگاری خوابشون برده بود. سکوت چه چیز وحشتناکی همون موقع بود که تلفن زنگ زد به ساعتم نگاه کردم 2:30 نیمه شب بود. گوشی تلفن رو برداشتم . اما انگاری همه چیز عوض شده بود چشام هیچ جا رو نمیدید مثل این بود که گوشام هیچ چیزی رو نمیشنیدن. اخه واسه چی نمیتونستم چیزی بپرسم! شاید واسه این بود که از سکوت نیایش میترسیدم اخه چرا گریه میکرد؟ چرا لباش می لرزید؟ به خودم جرات دادم گفتم بپرس. با التماس پرسیدم . دلم داشت از جا کنده میشد تو رو به خدا! اخه چرا نیایش زد زیر گریه؟

ahd76.blogfa.com

همه جور نوشت

http://www.ahd76.blogfa.com/8812.aspx

عشق بدون قید شرط. داستانی را که می خواهم برایتان نقل کنم درباره ی سربازی است که پس از جنگ ویتنام می خواست به خانه ی خود برگرد. سرباز قبل ازاین که به خانه برسد از نیویورک با پدر ومادرش تماس گرفت وگفت:پدرومادر. عزیزم جنگ تمام شده ومن می خواهم به خانه بیایم ولی خواهشی از شما دارم رفیقی دارم که می خواهم اورا به خانه بیاورم. پدر ومادرش به او پاسخ دادند:ما مشتاقیم که اورا ببینیم . پسر ادامه داد: ولی موضوع این است که او در جنگ دست و پای خود را از دست داده وجایی. پسر با ناراحتی تلفن را قطع کرد.

ahd76.blogfa.com

همه جور نوشت -

http://www.ahd76.blogfa.com/post-19.aspx

اگر خاطره ای از من داشته باشد. اگر سراغی بگیرد از من. اگر مرا در خود جای دهد. شاید شمال و شرجی اش. نقشه ی کوچکی است. که در دل می پرورم. که در آن به خواب می روم. این روزهایم سرمه ایست. این روزهایم کدر است. خزر می گذرد از من. و از دلم عبور می کند. و شعر از لای پیری ام. نوشته شده در سه شنبه سی و یکم شهریور ۱۳۸۸ساعت 22:31 توسط امیر. من توی این وبلاگ ازهرکس هر چی هر کجا مینویسم به هیچ کسم ربطی نداره. زهرا مدافع حقوق بشر.