almabanoo.blogspot.com
آلما: September 2005
http://almabanoo.blogspot.com/2005_09_01_archive.html
Saturday, September 10, 2005. باز چه غلطی کردی موش شدی رفتی زیر پتو. پاشو بازی کن. آرام از جایش بلند شد و به طرف اسباب بازی هایش رفت. سردی چاقو را بر گردنش حس کرد که نا گهان بر آن کوبیده شده بود. خاک تو سرت روز به روز لاغرتر می شی. می رم شیر بیارم بخوری. مادر از اتاق بیرون رفت و پشت سرش در را نبست. صدای دور شدن دمپایی های مادر روی پارکت خانه به گوش می رسید. Posted by آلما @ 8:07 AM. Monday, September 05, 2005. مي توان عريان بود اما آرام ، مثلا در حمام. مي توان عريان بود و كلي خركيف. As I Lay Living .
almabanoo.blogspot.com
آلما: برای روزهای مبادا(2
http://almabanoo.blogspot.com/2008/05/2.html
Thursday, May 15, 2008. Posted by آلما @ 12:38 AM. تبريك مي گم.اميدوارم يك نسخه از آن را بخرم .كدام انتشاراتي داردش؟ As I Lay Living . Omid's Low Quality Pics.
almabanoo.blogspot.com
آلما: April 2006
http://almabanoo.blogspot.com/2006_04_01_archive.html
Thursday, April 27, 2006. ما چهارچوبها را خودمان تعریف می کنیم و یک قفل محکم هم میزنیم بر سرش. چرا از این سوراخ مربعی که دارم و می توانم همهء دنیا را از آن ببینم فقط به چند وبسایت سر می زنم؟ دنیای بسته همین است دیگر. احتمالا چند وقت دیگر یک پرده هم جلوی مانیتورم بکشم و هرزگاهی برای میل چک کردن دزدکی از گوشه پرده آن ور را نگاه کنم. Posted by آلما @ 9:15 AM. Tuesday, April 25, 2006. وقتی ماشهء تفنگ انگشت تو راروی خود به عقب می کشد هم تو باید جواب پس بدهی؟ Posted by آلما @ 10:07 AM. Friday, April 21, 2006.
almabanoo.blogspot.com
آلما: August 2005
http://almabanoo.blogspot.com/2005_08_01_archive.html
Sunday, August 28, 2005. فكر كه مي كنم پيش خودم غر نمي زنم، چركها از سرم بعضي به صورت عن دماغ از دماغم خارج مي شود بعضي هم به صورت چسناله موقع تايپ از انگشتانم. Posted by آلما @ 10:45 PM. Sunday, August 21, 2005. بیچاره مو، وقتی تصمیم گرفت که رشد کند ، نمی دانست موی زائد است. Posted by آلما @ 7:54 AM. Sunday, August 14, 2005. Posted by آلما @ 3:57 AM. Sunday, August 07, 2005. همشهری خریدم یک نگاهی به آگهی هاش بنداز. فایده نداره. چرا نمی خوای قبول کنی این مملکت همه اش پارتیه. نمی خوای قبول کنی؟ عین یک دخت...
almabanoo.blogspot.com
آلما: December 2005
http://almabanoo.blogspot.com/2005_12_01_archive.html
Monday, December 26, 2005. انگیزه دستی به سرم کشید. پشتم را به او کردم دستش را پس زدم. جلوتر آمد لبم را بوسید و گفت :پاشو مر یم ساعت دوازدهه.پاشو. گفتم: چی داری امروز. گفت پروژه پایانی. ترسیدم. از جا پردیم. هولش دادم عقب. به من دست نزن. تو انگیزهء من نیستی. کارتت کو؟ نشانش بده.خاک بر سر زد زیر گریه. از زیر زبانش بیرون کشیدم " اجبار" است و آمده جای انگیزه حاضری بزند . Posted by آلما @ 3:40 AM. Saturday, December 24, 2005. چند روز پیش یک پست داشتم "ارتباط آری یانه؟ با هر کسی نه. Posted by آلما @ 12:00 AM.
almabanoo.blogspot.com
آلما: cut
http://almabanoo.blogspot.com/2008/05/cut.html
Friday, May 16, 2008. تقصیر من است. کار را به جایی می رسانم که هر قطع ارتباطی فقط راحتم می کند و نه دلتنگ. واقعا خوشحال می شوم بفهمم که در کله این آدم چه می گذرد. می دانم چه می گذرد خوشحال می شوم بفهمم چه فرآیندی منجر به رسیدن به چنین نتایجی می شود. ما آدمها فکر می کنیم که فکر می کنیم. در واقع نتایجی که به آنها می خواهیم برسیم را توجیه می کنیم. Posted by آلما @ 7:23 AM. بعید می دونم زندگی بدون دوستان (از نوع خوبش که کم پیدا میشه) خوشمزه باشه! اول ین که خوشحالم که کارت چاپ شد. As I Lay Living .
almabanoo.blogspot.com
آلما: July 2006
http://almabanoo.blogspot.com/2006_07_01_archive.html
Sunday, July 30, 2006. Posted by آلما @ 7:04 AM. Tuesday, July 11, 2006. کشف نوعی از رابطه. یک نوعی از رابطه را کشف کرده ام که دیگران بسیار از آن استفاده می کنند. آن رابطهء نه خیلی نزدیک و نه خیلی دور بلکه مدیوم است. در این نوع رابطه علاوه بر اینکه کلی از نیازهای آدم برآورده می شود انتظار کاملا یکسان بودن هم وجود ندارد. Posted by آلما @ 6:30 AM. Sunday, July 09, 2006. Posted by آلما @ 6:41 AM. Tuesday, July 04, 2006. Posted by آلما @ 12:30 AM. As I Lay Living . Omid's Low Quality Pics.
almabanoo.blogspot.com
آلما: May 2006
http://almabanoo.blogspot.com/2006_05_01_archive.html
Saturday, May 20, 2006. اصلا تصمیم ندارم وبلاگم را تعطیل کنم فقط یک در گیری ساده داشتم سر اینکه تا چه چیزهایی را می توان نوشت. همین! Posted by آلما @ 2:56 AM. Thursday, May 18, 2006. چه چیز را باید گفت؟ وبلاگ عزیزم این را می نویسم که که با تو به نوعی خداحافظی کنم. حداقل با صمیمیتی که نداشتیم. نه! Posted by آلما @ 11:21 AM. Friday, May 12, 2006. هیچ چیز معیار نیست همه چیز می لغزد. طوفانی می شود و می غرد. من پرت می شوم. باید که همهء باید ها را دور بریزم. سلامی نظامی می دهم. ساقه ای در تنم می خشکد. قرار شده...
almabanoo.blogspot.com
آلما: April 2005
http://almabanoo.blogspot.com/2005_04_01_archive.html
Saturday, April 30, 2005. روی قلبم یک جوش چرکی در آورده. می گویند نچلانش چون اگر بترکد جایش می ماند و قلب زشت هم برای یک دختر خیلی بد است چون هر کس که به یک دختر خانم محترم می رسد اولین جاییش را که نگاه می کند قلبش است. فکر می کنم که اصرار ما برای جدا بودن ها در چیست؟ Posted by آلما @ 10:38 AM. موهایم را از ته زدم. پسری شده ام کوسه که به علت نقص عضو از سربازی معاف است. Posted by آلما @ 8:09 AM. Friday, April 29, 2005. اشکهایم از چشمانم می آیند. قله ای در مغزم نیست. که تصمیمی باشد و. زیاد نمی داند و.
almabanoo.blogspot.com
آلما: January 2006
http://almabanoo.blogspot.com/2006_01_01_archive.html
Saturday, January 28, 2006. چه طور نباشم بهتر است؟ وقتی که یک صفحهء نورانی. و هزاران مربع کوچک. منتظر لمس انگشتانم هستند. وفتی جملهء محبت آمیز پر از شک من. می دود در رگهای سرخ چشمانی جوان. چه طور نباشم بهتر است؟ مطیع من شده است. Posted by آلما @ 9:32 AM. آنچه بر من گذشت. Posted by آلما @ 7:07 AM. Thursday, January 26, 2006. اولین بار که صفت گوسفند را نسبت به آدمها شنیدم راهنمایی بودم در کلاس زبان همکلاسیم بهم گفت که: شما بچه های مدرسه تیزهوشان مثل گوسفند می مانید. Posted by آلما @ 12:28 AM. فکر کنم اسمش ...