![sogand66.blogfa.com](http://fav.cln.bz/cfdf30nfbqa2pw10qyfqzqjj/64/sogand66.blogfa.com.png)
sogand66.blogfa.com
پرچین رازپرچین راز - به چشم های آسمان اعتنا نکن .... ستاره ها عادت دارند چشمک بزنند ...
http://sogand66.blogfa.com/
پرچین راز - به چشم های آسمان اعتنا نکن .... ستاره ها عادت دارند چشمک بزنند ...
http://sogand66.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Sunday
LOAD TIME
0.5 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
20
SSL
EXTERNAL LINKS
225
SITE IP
38.74.1.43
LOAD TIME
0.482 sec
SCORE
6.2
پرچین راز | sogand66.blogfa.com Reviews
https://sogand66.blogfa.com
پرچین راز - به چشم های آسمان اعتنا نکن .... ستاره ها عادت دارند چشمک بزنند ...
پرچین راز
http://www.sogand66.blogfa.com/8706.aspx
به چشم های آسمان اعتنا نکن . ستاره ها عادت دارند چشمک بزنند . تو در متن شبهای بی بال و پر. و یک قاصدک سهم من بی خبر. تو در دست بادی که عاشق شده. سیاهی چشمان من در به در. سکوتی پر از خاطرات سفر. من و جاده و روزها رهگذر. همیشه مسافر خیال است و نور. برو نازنینم سفر بی خطر. تو در متن رویای بین دو اشک. بگو می رسد انتظارم به سر؟ چهار راه ، چشم های منتظر ، ولی شکست. و آسمان به قطره های اشک او ترانه بست. صدایش سکوت می خواهد. دلی که شیشه ی قلب تو را شکست. نوشته شده در ساعت توسط سوگند.
پرچین راز
http://www.sogand66.blogfa.com/8707.aspx
به چشم های آسمان اعتنا نکن . ستاره ها عادت دارند چشمک بزنند . شده ام مثله قصه های جن و پری. عشق من تو ، نگاه تو سرسری. آخرش هم سکوت خواهی کرد . که مبادا ز یاد من بپری . خیس ، رفتنت باران. نگذاری مرا به بی خبری . فصل پاییزی ام تو را کم داشت. تو و چشمی که از ستاره سری. من و دستی که از قلم افتاد. تو و قلبی ، همیشه در سفری ! یه کوچولو ۱ :. به آسمان که نگاه میکنم. چشم هایش سرخ است. از بس گریه کرد و تو. یه کوچولو ۲ :. با نامه هایت بوی باران می فرستادی. بویی شبیه نان و ریحان می فرستادی.
پرچین راز - ......
http://www.sogand66.blogfa.com/post-131.aspx
به چشم های آسمان اعتنا نکن . ستاره ها عادت دارند چشمک بزنند . باران ، غروب ، ماه اتوبوسی که ممکن است. باید مرا دوباره ببوسی که ممکن است. این لحظه لحظه لحظه اگر آخرین . اگر. بس کن . نزن دوباره نفوسی که ممکن است. من قول میدهم که بیایم به خواب تو. زیبا در آن لباس عروسی که ممکن است. دل نازکی و نگرانم چه می شود. من نیستم ، تو ، شهر عبوسی که ممکن است. ماشین گذشته از من و هی دور می شود. با سرعتی حدود صد و سی که ممکن است. حالا تو دز اتاق خودت گریه میکنی. من پشت شیشه اتوبوسی که ممکن است. زنده یاد نجمه زارع.
پرچین راز
http://www.sogand66.blogfa.com/8609.aspx
به چشم های آسمان اعتنا نکن . ستاره ها عادت دارند چشمک بزنند . دلتونو جا گذاشتین توی خونه ی دل من . شما که دارین میرین آی؟ اینجا خونه ی غریبه اس . تو دلم جایی نداره قلبتون خیلی ظریفه.میشکنه یا که میمیره . لحظه هامو غم میگیره . آخه از دوری چشمات قلبتون دلش می گیره توی خونه ی دل من کوچه هاشو نم می گیره . میشه مثله یه قناری تو قفس آواز می خونه . تو شبای خیسه یلدا از تو باز قصه میسازه . شما که دلت کوچیکه مثه قطره های بارون میشینه رو صورت صبح واسه نازای پریشون . دلتونو جا گذاشتین . یلدا مبارک . (سوگند).
پرچین راز
http://www.sogand66.blogfa.com/8901.aspx
به چشم های آسمان اعتنا نکن . ستاره ها عادت دارند چشمک بزنند . در امتداد جاده های خیس و نم گرفته. و بین سایه ها . نگاه ها و حرف ها . فقط مرا سوال می کنند . میان آفتاب و ماه. به یک چراغ سوخته دل سپرده ام . می خواهم درخت باشم تا موریانه ها آواره نباشند . نوشته شده در ساعت توسط سوگند. نویسنده:سوگند متولد اولین ماه پاییز ،ماه مهربانی ها. هدف:ساختن کلبه ای با پرچینی از رویا کنار طراوت آب با حرفهایی از جنس بهار برای رهگذری که لحظه ای با نوشته هایم هم صدا میشود. هرگونه کپی برداری از نوشته ها مجاز نمی باشد.
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
20
سارا
http://www.sara1365b.blogfa.com/9006.aspx
من و تو قصه يك كهنه كتابيم مگه نه. من دارمممممممممممممممممممم برررررررررررررررر میییییییییییییییگرددددددددددددددددددددممممممممممممممممممممممم. نوشته شده در یکشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۰ساعت 15:34 توسط سارا. يادم باشد حرفي نزنم که به کسي بر بخورد نگاهي نکنم که دل کسي بلرزد خطي ننويسم که آزار دهد کسي را يادم باشد که روز و روزگار خوش است وتنها دل ما دل نيست يادم باشد جواب كين را با كمتر از مهر و جواب دو رنگي را با كمتر از صداقت ندهم.
سارا -
http://www.sara1365b.blogfa.com/post-15.aspx
من و تو قصه يك كهنه كتابيم مگه نه. من دارمممممممممممممممممممم برررررررررررررررر میییییییییییییییگرددددددددددددددددددددممممممممممممممممممممممم. نوشته شده در یکشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۰ساعت 15:34 توسط سارا. يادم باشد حرفي نزنم که به کسي بر بخورد نگاهي نکنم که دل کسي بلرزد خطي ننويسم که آزار دهد کسي را يادم باشد که روز و روزگار خوش است وتنها دل ما دل نيست يادم باشد جواب كين را با كمتر از مهر و جواب دو رنگي را با كمتر از صداقت ندهم.
هفته نامه مشکان - مشکان 51
http://hra62302.blogfa.com/post-92.aspx
شنبه سه شنبه و پنجشنبه هر هفته منتظر ما باشید. سال اول شماره 51 شنبه 17 تیر 1385. وجود خود تو نشان از زیبائی و مهربانی توست. خوشا به حال آنکه زیبائی چو تو را بیند. خوشا به حال آنکه می داند خدائی چون تو خدای اوست. هم بزرگیت زيبا و بدون غرور است و هم تنهائیت مملو از شکوه پر مهرت با بندگانت. تو آنی که لحظه ای از بندگانت جدا نیستی و در هر یک ازآنها دوستی با ثباتی. ای آنکه نه به واسطه قدرتت، نه به واسطه خشمت، نه به واسطه عنایتت، بلکه به واسطه رضایت و بودنت، هر آنچه تو را شاد کند خواهم کرد. همه شما نام طرح خاو...
سردار - غدیر، برادری و زن
http://www.sar-dar.blogfa.com/post-9.aspx
غدیر، برادری و زن. جمعه پانزدهم دی ۱۳۸۵. به یاد مولایمان که می گفت: سلونی : بپرسید از من. عقد اخوت(برادری)، یکی از فرائض روز عید غدیر است. طی عقد اخوت افرادی که خیلی با هم عیاق و هم کاسه هستند و با هم نان و نمک خورده اند می توانند به صورت کاملا شرعی و قانونی با هم برادر شوند. که از این پس مرام و معرفتشان تا حدی تعریف شده می شود و حتی تا پای شفاعت آن دنیا هم می کشد. بقیه اش هم خیلی زیاد است و تا 4،5 سال می توان در مورد عقد اخوت و ابعاد آن صحبت کرد و سمینار گذاشت و همایش بین المللی گرفت. ام ا یک سوال.
سردار - محرمیه1 : حیف از تویی که منش یار بخوانم
http://www.sar-dar.blogfa.com/post-11.aspx
محرمیه1 : حیف از تویی که منش یار بخوانم. جمعه بیست و نهم دی ۱۳۸۵. سالهاست که محرم می شود . رمضان می شود . مشهد می رویم . کعبه می رویم . حاجی می شویم . کربلایی می شویم. اما دریغ از ذره ای تغییر . دریغ از ذره ای تاثیر. هر روز گرگ تر از دیروز. بهتر نیست مردانه اعتراف کنیم، تنها هنرمان این است که بازیگران فوق العاده ای هستیم؟ فعلا محرم است، مشکی می پوشیم، تا فردا ببینیم چه نقشی پیشنهاد می شود. تو چی فکر میکنی؟ زمینهسازی آسمان برای بازگرداندان مجریان انقلابرنگی به رسانهها. این خانه متروکه است. محفوظ می باشد .
سلام به همه گي برو بچه هاي ايراني
http://www.emperat00r.blogfa.com/post-32.aspx
من علی هستم 18 ساله از همدان. زیر سایه ی نردبون بزرگ شدم موقه ای که. بچه بودم خیلی کوچیک بودم ولی الان بزرگتر شدم. ورزش مورده علاقه ی من قایم موشکه. حدود 3 سالی تلاش کردم که از 15 سالگی. به سن 18 سالگی برسم حالا هم دوست دارم. اینم ای دی من. کلبه ی من و تو. تعداد رد پا ها:. سلام به همه گي برو بچه هاي ايراني. اين وبلاگ رو به همه ي برو بچ باحال تقديم مي كنم اميدوارم كه خوشتون بياد. عشق را تدبیر کرد. کاش می شد یک سخن از شعر من تفسیر کرد. کاش می شد صحبتم از غم نبود. کاش می شد حرف های این دلم از غصه و ماتم نبود.
سلام به همه گي برو بچه هاي ايراني
http://www.emperat00r.blogfa.com/post-29.aspx
من علی هستم 18 ساله از همدان. زیر سایه ی نردبون بزرگ شدم موقه ای که. بچه بودم خیلی کوچیک بودم ولی الان بزرگتر شدم. ورزش مورده علاقه ی من قایم موشکه. حدود 3 سالی تلاش کردم که از 15 سالگی. به سن 18 سالگی برسم حالا هم دوست دارم. اینم ای دی من. کلبه ی من و تو. تعداد رد پا ها:. سلام به همه گي برو بچه هاي ايراني. اين وبلاگ رو به همه ي برو بچ باحال تقديم مي كنم اميدوارم كه خوشتون بياد. اميدوارم كه دخترا يه كم جنبه ي شوخي داشته باشن. چند بهانه ي دخترا:. 1 فاصله سنيمون خيلي زياده(يعني خيلي از مرحله پرتي).
سلام به همه گي برو بچه هاي ايراني
http://www.emperat00r.blogfa.com/post-21.aspx
من علی هستم 18 ساله از همدان. زیر سایه ی نردبون بزرگ شدم موقه ای که. بچه بودم خیلی کوچیک بودم ولی الان بزرگتر شدم. ورزش مورده علاقه ی من قایم موشکه. حدود 3 سالی تلاش کردم که از 15 سالگی. به سن 18 سالگی برسم حالا هم دوست دارم. اینم ای دی من. کلبه ی من و تو. تعداد رد پا ها:. سلام به همه گي برو بچه هاي ايراني. اين وبلاگ رو به همه ي برو بچ باحال تقديم مي كنم اميدوارم كه خوشتون بياد. نوشته شده توسط علي ال اف در شنبه سوم تیر ۱۳۸۵ ساعت 0:29.
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
225
عاشقانه
تو اگر در تپش ابر خدا را دیدی، همتی کن و بگو ماهی ها، حوضشان بی آب است. حقیر تر از آنند تا تورا. در خود جای دهند. در مقابل قلب مهربانت. چاره ای جز سکوت ندارد! تو احساسی هستی توصیف نا شدنی. عشقی را شعله ور کردی. که معنای خاموشی را نمی فهمد! امید را در دل نا امید من زنده کردی. کلمات را لایق توصیف تو ندانم! یکشنبه ۱۳۹۴/۰۵/۰۴ ] [ ۱۲:۰ بعد از ظهر ] [ S0GAND ] . دیروز لا به لای. دنبال تو می گشتم. همه جا را گشتم. بین ردیف ها و قافیه ها. حتی داخل جیب حروف هارا هم گشتم. فکر کردم شاید پشت یکی از همین کلمات قایم شدی.
سوگند
را که برعکس کني . دهخدا را مي شناسي؟ لغت نامه اش را که باز کردم نوشته بود:. قشاع: دردي که آدم را از درمان مايوس ميکند! نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۲ساعت 21:2 توسط سوگندابراهیمی. شیشه ای می شکند یک نفر می پرسد که چرا شیشه شکست؟ یک نفر می گوید: شاید رفع بلاست،. دیگری می گوید: شیشه را باد شکست؟ دل من سخت شکست. هیچ کس هیچ نگفت. از خودم می پرسم: ا. رزش قلب من ازشیشه یک پنجره هم کمتر بود؟ نوشته شده در یکشنبه سیزدهم بهمن ۱۳۹۲ساعت 23:42 توسط سوگندابراهیمی. آغاز همیشه شروعی است برای پایان و چه. خدایا ...
عشق من
تعطیل شد بای همگی. نوشته شده در جمعه بیستم بهمن 1391ساعت 17:47 توسط khodam.
درباره من
مریدی از استادش پرسید: عشق چست؟ استاد در جواب گفت:"به گندمزار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندمزار، به یاد داشته باش که نمیتوانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی! مرید به گندمزار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: "چه آوردی؟ و مرید با حسرت جواب داد: "هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشههای پرپشتتر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشتترین، تا انتهای گندمزار رفتم.". استاد گفت: "عشق یعنی همین! مرید پرسید: پس ازدواج چیست؟ استاد گفت: "ازدواج هم یعنی همین! آنها در دست خود قاشق هایی با دسته ...
شبای تار....!
حاجی من دستمو گم کردم یکی زاپاس دارین؟ چشم ها وسايه ها. كوچه پس كوچه دل. تو بیمارستان که بودیم یه جانباز رو آوردن. موجی بود . 20 سال با این درد زندگی کرده بود. بستری که شد همسرش نشست کنارش و شروع کرد به گریه کردن. پرستار پرسید چی شده؟ با صورتی کبود و تنی رنجور پرسید :. نمیشه خودم تو خونه مراقبش باشم؟ پرستار گفت : باز حالش بد بشه کتکت بزنه چیکار میکنی؟ در حالیکه چشمش به همسرش بود جواب داد :. خوب منو بزنه بهتر از اینه که خودشو بزنه. شوهرمه . عشقمه . دوسش دارم . و باز گریه کرد. از پنجره به بیرون نگاه کردم.
پرچین راز
به چشم های آسمان اعتنا نکن . ستاره ها عادت دارند چشمک بزنند . قصه از پارت اولش. تورا كم داشت . عشق يخ زد و زمستان ماند. آخرش كلاغ هم به خانه ام نرسيد. فصل برداشت سيب ها . احساس ميكنم بيابانم. بيا با نم نم باران. نوشته شده در ساعت توسط سوگند. در امتداد جاده های خیس و نم گرفته. و بین سایه ها . نگاه ها و حرف ها . فقط مرا سوال می کنند . میان آفتاب و ماه. به یک چراغ سوخته دل سپرده ام . می خواهم درخت باشم تا موریانه ها آواره نباشند . نوشته شده در ساعت توسط سوگند. می نویسم از تو و این دل شکایت می کند. نوشته شده...
به یاد تنهاترین لحظه هایم
به یاد تنهاترین لحظه هایم. به نام او ، به یاد او ،به امید ظهور نوید او. شیرین ترین لحظه زندگیم. یک لحظه هایی توزندگی آدم پیش میاد که خیلی خاصه بخصوص تجربه های اول. من تا بحال دستم به ضریح نرسیده بود،خیلی دوست داشتم فقط یکبار دستم به ضریح برسه اما خوب همیشه اینقدر شلوغ بود و دست من پر وسیله که اصلن نمیشد و دیگه بیخیال این آرزوم شده بودم و فقط ضریح نگاه میکردم. برای بار دوم درخاستم رد نشد و یک خانومی دستم و کشید و رسوند به ضریح. هر در که زنم صاحب آن خانه ت و. هر جا که روم پرت و. دیر که جانانه ت و. یمعشر ال...
عشق بي انتها
زوج جوانی سوار بر موتور عاشقانه در دل شب می راندند. آنها یکدیگر را خیلی دوست داشتند. زن جوان: آروم تر برو. مرد جوان: نه. این طوری بهتره. زن جوان: خواهش می کنم آروم تر برو. مرد جوان: باشه ولی به شرطی که بگی دوستم داری. زن جوان: دوستت دارم حالا آروم برو. مرد جوان: این کلاه کاسکت رو از سرم بردار و بذار رو سرت. آخه نمی تونم خوب برونم اذیتم می کنه. فردای آن روز حادثه ای در روزنامه ثبت شد:. برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید. در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد. چگونه به من محبت میکنی.
tanha
نوشته شده در شنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 12:0 توسط hani. دلم است که تنها مانده . دست هایم، دو تایند. نوشته شده در شنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 11:58 توسط hani. نوشته شده در شنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 11:36 توسط hani. نوشته شده در شنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 11:35 توسط hani. کنارم هستی و اما. کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هرلحظه. خودت میدونی عادت نیست فقط دوست داشتنه محضه. کنارم هستی و بازم بهونه هامو میگیرم. میگم وای چقدر سرده میام دستاتو میگیرم. محاله پیش من باشی برم سرگرم کاری شم.
...
جالبه, پیشنهاد میکنم بخونیدش. خدا خر را آفرید و به او گفت:. تو بار خواهی برد، از زمانی که. تابش آفتاب آغاز می شود تا زمانی. که تاریکی شب سر می رسد.و همواره بر. پشت تو باری سنگین خواهد بود.و تو. علف خواهی خورد و از عقل بی بهره. خواهی بود و پنجاه سال عمر خواهی. کرد و تو یک خر خواهی. خر به خداوند پاسخ داد:. من می خواهم خر باشم،. اما پنجاه سال برای خری همچون من. عمری طولانی است. پس کاری کن فقط. بیست سال زندگی کنم و خداوند آرزوی. خر را برآورده کرد. خدا سگ را آفرید و به او گفت:. تو نگهبان خانه انسان خواهی.
دلتنگی های من
منزل کنم در کوی او. یا رب مرا یاری بده ، تا سخت آزارش کنم. هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم. از بوسه های آتشین ، وز خنده های دلنشین. صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم. در پیش چشمش ساغری ، گیرم ز دست دلبری. از رشک آزارش دهم ، وز غصه بیمارش کنم. بندی به پایش افکنم ، گویم خداوندش منم. چون بنده در سودای زر ، کالای بازارش کنم. گوید میفزا قهر خود ، گویم بخواهم مهر خود. گوید که کمتر کن جفا ، گویم که بسیارش کنم. هر شامگه در خانه ای ، چابکتر از پروانه ای. رقصم بر بیگانه ای ، وز خویش بیزارش کنم.