z3mz3m3h.blogspot.com
زمزمه های زیر لب
http://z3mz3m3h.blogspot.com/2011/09/blog-post_26.html
زمزمه های زیر لب. Monday, September 26, 2011. انگشتان دست راستش حاشیه ترمه روی میز را در مسیر کوتاهی می رفت و برمی گشت. داشت می گفت هنر هم باید زبانی باشد که آدم ها بتوانند با آن با هم حرف بزنند وگرنه پشیزی نمی ارزد. صدایش صاف بود. نه صدایش دورگه بود: یگ رگه زندگی، یک رگه خلوص. سرش پایین بود. انگشتانش می رفت و برمی گشت. می گفت گریه کردن هنر نیست. من اما داشتم گریه می کردم. هنر نمی کردم. فقط نمی خواستم بمیرد. September 26, 2011 at 10:37 PM. September 27, 2011 at 9:58 AM. Subscribe to: Post Comments (Atom).
z3mz3m3h.blogspot.com
زمزمه های زیر لب
http://z3mz3m3h.blogspot.com/2011/09/blog-post_09.html
زمزمه های زیر لب. Friday, September 09, 2011. می گویند فراموشی دفاع طبیعی بدن است در برابر رنج. توی دلم می گویم راست می گویند خوب. حق دارند که این را می گویند خوب. دستم می رود که گوشه بالا سمت راست صفحه صد و پنجاه کتاب همنوایی شبانه ارکستر چوب ها. را توی جعبه بنفش با گل های ریز سفید. ر. را توی یک جعبه مات نارنجی . پ. را توی یک جعبه تمام مشکی براق. و همین طور نون. کنجی دیگر و اتاقکی دیگر و جعبه ای دیگر و آدمی دیگر و آهی دیگر. خيلي تشبيهات قشنگي به كار بردي. که دوستى واقعى به رشد خود ادامه خواهد داد حتى در...
z3mz3m3h.blogspot.com
زمزمه های زیر لب
http://z3mz3m3h.blogspot.com/2011/10/blog-post_11.html
زمزمه های زیر لب. Tuesday, October 11, 2011. از اول اشتباه بود. این که توی گوش هر کسی که رد شد زمزمه کردم. و نگاه هم نکردم که بعد از شنیدن زمزمه های زیر لبم چه طور دارند نگاهم می کنند. باید ناشناس می نوشتم. حالا هم بار و بندیلم را جمع کردم و بردم این جا:. Http:/ m0rningside.blogspot.com/. من که شما را نمی شناسم. شما هم من را نشناسید تا من بتوانم خودم بمانم. زنی که آوازش از سرانگشتانش جوانه می زند. Subscribe to: Post Comments (Atom). از اول اشتباه بود. این که توی گوش هر کسی که رد شد . از پشت یک سوم.
m0rningside.blogspot.com
زنی که آوازش از سرانگشتانش جوانه می زند: The END
http://m0rningside.blogspot.com/2014/01/the-end.html
زنی که آوازش از سرانگشتانش جوانه می زند. Saturday, January 18, 2014. Subscribe to: Post Comments (Atom). روزنگار خانم شین . در آغاز کلمه بود . ریشه ها و پرواز. اسپریچو نوشت (Une Hirondelle qui ne raconte que de connerie). مخاطب خاص که نداره، اتفاقا مخاطب عام داره. آلن دلون لب ما. سهی نصفه شب. یک نظر حلال تان. بازخوانی کاغذ پاره ها. Simple template. Template images by borchee.
z3mz3m3h.blogspot.com
زمزمه های زیر لب: July 2011
http://z3mz3m3h.blogspot.com/2011_07_01_archive.html
زمزمه های زیر لب. Monday, July 25, 2011. این بار با آن بار یک فرق اساسی داشت. یعنی جای من و تویش عوض شده بود. یعنی این بار من سر. من نمی خواهم که .". و من دیگر چیزی نشنیدم. مطلقا هیچ. این جور بود که من لعنتی هیچ وقت نفهمیدم تو ی لعنتی با آن بغض شکسته لعنتی ات چه چیزی را نمی خواستی. پن1 برداشت آزاد است! Wednesday, July 20, 2011. باز دوباره این یکی شاخش را هم می شکنند و خوشحال می شوند و هی به خودشان افتخار می کنند و هی می شکنند و باز به خودشان افتخار می کنند و هی و باز و هی و باز و . یعنی واقعا این طور نیست.
z3mz3m3h.blogspot.com
زمزمه های زیر لب: May 2011
http://z3mz3m3h.blogspot.com/2011_05_01_archive.html
زمزمه های زیر لب. Monday, May 02, 2011. اصلا قیافه این گوسفند یک طوری است که نمی شود بهش نخندید. یک جوری نگاهت می کند که چاره ای نداری جز این که بخندی. حرف می زند با آدم اصلا. پن شب می گوید: حالا این که می گویی باهات خرف می زند را که جدی نمی گویی که؟ نه؟ شوخی می کنی دیگر. یک جوری که حس می کنم ترسیده دیوانه ای چیزی شده باشم که با عروسک ها حرف می زنم و از این چیزها. بعد. فردا توی فروشگاه خرس و خرگوش و گوسفند و خوک و بقیه عروسک ها را بر می دارد و بالا پایین می کند و آخر می گذارد سر جایش و می گوید: نه!
m0rningside.blogspot.com
زنی که آوازش از سرانگشتانش جوانه می زند: September 2013
http://m0rningside.blogspot.com/2013_09_01_archive.html
زنی که آوازش از سرانگشتانش جوانه می زند. Sunday, September 29, 2013. آسمون مست جنونی . آسمون تشنه خوني. اشک هایم تمام شد. حالا گلویم درد می کند و جای ناخن هایم کف دست هایم. می روم بمیرم حتا اگر هیچ چیز از مردن نمی دانم. حتا اگر هیچ وقت مرگ را یاد نمی گیرم. پن نوشتم که خفه نشوم . Friday, September 20, 2013. آخ مادر . مادر . مادر . روز نفس گيري بود روز آخر. يازده سپتامبر ٢٠١٢ - لا به لاي ابرها. Subscribe to: Posts (Atom). آسمون مست جنونی . آسمون تشنه خوني. روزنگار خانم شین . در آغاز کلمه بود .
m0rningside.blogspot.com
زنی که آوازش از سرانگشتانش جوانه می زند: October 2012
http://m0rningside.blogspot.com/2012_10_01_archive.html
زنی که آوازش از سرانگشتانش جوانه می زند. Monday, October 22, 2012. نگاهم با نگاهش کرد برخورد . گفت ببخشید و کفش هایش را در آورد. دستپاچه بود. خوش اخلاق هم بود. می خواست من را بخنداند. می خواست از دلم در بیاورد. چه چیزی را؟ نمی دانم. من ولی صورتم مچاله بود. همان جور که خرید ها را جا به جا می کرد حرف می زد. من ولی نگاه نمی کردم و سرم به کار خودم بود. توی طبقه وسط. مچاله شدم باز. رویم را برگرداندم. خجالت کشیده باشم انگار. زود در را بستم. یک چیزی هم از قلم افتاده بود. یک انار سرخ روی پیشخوان. نوبرانه. از وقت...