ieelnaz.blogfa.com
کوچ
http://www.ieelnaz.blogfa.com/9207.aspx
چیزی نمیدانم.اینروزها بیشتر جواب هایم حول همین جمله است.پسرم انبان سوال است و دست من تهی. قطعیت خیلی چیزها برایم از بین رفته است. در مرحله ای هستم حیرت زده و ناگزیر. حیران و نابلد راههایی. که چشم بسته میرفتم و نگاه نکرده میخواندم. شاید خستگی مفرط جسم ذهن را از بازیهای معمولش معاف. کرده و لاادری راهیست به خوابی عمیق در بیداری ناگزیر.در دوندگی و انچه تلاش نام دارد. به پسرم میگویم .گوش کن.ساکت باش و صداهای اطرافت را بشنو .سعی نکن نظریه ایی داشته باشی. نوشته شده در شنبه ۱۳۹۲/۰۷/۲۰ساعت 22:7 توسط میترا معینی.
ieelnaz.blogfa.com
کوچ
http://www.ieelnaz.blogfa.com/9208.aspx
وقتی خیلی جوانیم تصور میکنیم اختیار همه امور زندگی به دست ماست.خودمان را قدرت مطلق زندگی. خود و حتی دیگرانمان میدانیم. این بمعنای نگاه قضا و قدری من به زندگی نیست.اما به تجربه دریافته ام. گاه باید نظاره گر بود. راه را رفت/ تلاش لازمه را کرد اما خود را قدر مطلق اتفاقات دنیا ندانست. گاه واقعن باید زیر سایه درختی دست و پا دراز کرد و کمی آسود.آسودگی که با خود شهود وشعف. دارد و از میان معرکه بیرونت میکشد تا بتوانی کوچکی و خردی تمام ان چیزهایی که برایشان دست و پا. محمد هادي پور ابراهيم.
ieelnaz.blogfa.com
کوچ - با سعدی بزرگ
http://www.ieelnaz.blogfa.com/post-104.aspx
مرا تو جان شیرینی به تلخی رفته از اعضا. الا ای جان به تن باز آوگرنه تن به جان اید. نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۲/۰۹/۱۴ساعت 12:12 توسط میترا معینی. من یک درختم به هیئت زنی که ازخاکستر خویش برمیخیزد بارها و بارها. محمد هادي پور ابراهيم.
dastandehloran.blogfa.com
انجمن داستان دهلران
http://www.dastandehloran.blogfa.com/8704.aspx
محفلی برای روایت قصه. دربارة مترجم دردها - جومپا لاهیری. مهاجرت به عنوان پدیدهای اجتماعی، جنبهها و متعاقبا پیامدهای گوناگون دارد: چه از نظر اقتصادی، سیاسی، جمعیتی، یا روانشناختی و از همه مهمتر فرهنگی. در ادبیات داستانی، توصیفهای گوناگونی از مشکلات مهاجران یا تأثیر آنها بر دیگران و تأثیرپذیریشان آمده است که مجموعة آنها را "ادبیات مهاجرت" مینامیم. نوشته شده در دوشنبه سی و یکم تیر ۱۳۸۷ساعت توسط انجمن داستان دهلران. داستانی از علی خانمرادی. علی اصغر حسینی خواه. خامه - ادبيات من.
dastandehloran.blogfa.com
انجمن داستان دهلران
http://www.dastandehloran.blogfa.com/8601.aspx
محفلی برای روایت قصه. بيش از چهار صد سال پيش زاده شده، در جايى در آند، و حالا در صندوقى شيشهاى (كه در واقع كامپيوترى با اين شكل است) درسرماى نود درجه زير صفر زندگى مىكند، بر كنار از گزند آدمى و فساد و پوسيدگى. اگر به ديدار خوانيتا در موزهى كوچكى كه دانشگاه كاتوليك آركيپا مخصوص او ساخته رضايت دادم به اين دليل بود كه دوست نقاشمفرناندود سزيتسلو، كه مفتون تاريخ پيش از كلمب است، مشتاق اين سفر بود. يقين داشتم كه تماشاى كالبد آن كودك باستانى حالم را به همخواهد زد. امروز كه كم و بيش دو سال از آن ماجرا مىگذرد خوا...
dastandehloran.blogfa.com
انجمن داستان دهلران
http://www.dastandehloran.blogfa.com/8712.aspx
محفلی برای روایت قصه. جشنوارهی داستان کوتاه منطقه ای. با حضور داستان نویسان استان های (ایلام- کرمانشاه-کردستان-همدان-لرستان-آذربایجان غربی- خوزستان-مرکزی). شرايط شركت در جشنواره. جشنواره در دوبخش آزاد و موضوعي برگزار مي شود. بخش موضوعي شامل داستان هاي كوتاه با مضامين عاشورايي و شهادت مي باشد. هر نويسنده مي تواند حداكثر سه داستان در هر بخش به دبيرخانه ي جشنواره ارسال نمايد. آثار ارسالي نبايد بيشتر از 8 صفحه. آثار به صورت خوانا و ترجيحا تايپ شده و در یک روی کاغذ. آثار منتخب در مجموعهای چاپ خواهند شد.
dastandehloran.blogfa.com
انجمن داستان دهلران -
http://www.dastandehloran.blogfa.com/post-11.aspx
محفلی برای روایت قصه. پسرها نشستهبودند توي سايه و داشتند پيازهاي. كبابيمراد را پوست ميكندند. از. چشمانشان دانههاي اشك گلولهگلوله پايين. و صداي فينفينشان بلند بود. زن آنها را ديد,. چادرش را پايينتر كشيد و به سمتشان. نورخورشيد از پوستطلايي پيازها رد ميشد. و جا به جا زمين را طلايي. صداي مراد همراه گردههاي زغال از كبابي بيرون زد. هي پسرا چي كار. دست بجنبونين ديگه .ظهر شد. نور خورشيد روي صندليهاي ته كبابي. افتاده بود. زن وارد كبابي شد و هنگامي كه جلوي مراد ايستاد سعي كرد صورتش را. اين آدرس تو همين محلهاس؟
dastandehloran.blogfa.com
انجمن داستان دهلران -
http://www.dastandehloran.blogfa.com/post-10.aspx
محفلی برای روایت قصه. انجمن داستان دهلران به تعطیلات رفت. این انجمن در لحظات واپسین ثبت و رسمیت یافتن توسط مردی از جنس . و بواسطه ی تلاش های بی شائبه ی این عمو و مذاکرات پنهانی اش با اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی تعطیل شد. این تصمیم توسط مجمع عمومی این انجمن اتخاذ شده و البته جا دارد به ریاست محترم اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان دهلران هم تبریک بگوییم که توانست این مبارزه را به خوبی پشت سر بگذارد همان طور که انجمن شعر این شهرستان را هم به همین شکل آباد فرمودند. از طرف نویسندگان انجمن داستان دهلران.
hooo.blogfa.com
هو... - دلتنگی های شبانه برای هیچ کس
http://hooo.blogfa.com/post-34.aspx
گاه (او)جمله وگه جمله در(او )می بینم. دلتنگی های شبانه برای هیچ کس. دلتنگی هایم راباتودرمیان می گذارم :. در یک اتاق متحرک باچهارچرخ ودوصندلی موازی،. صندلی من .صندلی تو. کوچه ای تنگ ومقصدناپدید.نه راه پس ونه راه پیش. تو و یک صندلی خالی .به جای من. خاطره ودیگرهیچ! نوشته شده در ساعت توسط لحظه هایی از زندگی مریم دلباری. از زندگي كتابهاي زيادي به دست مي آيد ولي از كتابها خيلي كم زندگي . لحظه هايي از زندگي ام پيشكش .تاويل با تو. جنگ خصوصی آبادانی ها. خبرنامه حوزه هنری آبادان. بامن می مانی خانم؟
hooo.blogfa.com
هو... - دلتنگی های شبانه برای هیچ کس
http://hooo.blogfa.com/post-36.aspx
گاه (او)جمله وگه جمله در(او )می بینم. دلتنگی های شبانه برای هیچ کس. این کلمات رابی ویرایش وبی واسطه ازصفحه کلیدتانمایش دراختیارتومی گذارم واین نهایت. صداقت سرانگشتان من است ولحظاتی اززندگی ام :. آزمایش ندادم.نیازی نبود.ازتجربه بارداری های قبلی بایدزودترازاین. می فهمیدم .دراین چندشب گذشته پاییزی بدجوری گیج بودم .به زمین. وزمان گیرمی دادم .نه اینکه کسی رابرنجانم یاقصدآزار! نهاصلا.یاحداقل سعی کردم اینطورنباشد. امابه خودم سخت می گرفتم .آن هم باپرسش های بی پاسخ. مریم توازاین زندگی چی می خای؟ می خای چی کارکنی؟